لزوم قواعد و اهميت آن در خطاطي
. مقدمه
. قواعد خطوط اسلامي:
. قواعد كلي و عمومي
. قواعد خصوصي
. مقدمه
همانگونه كه قوانين براي اداره ي اجتماعات بشري اهميت و ارزش دارد، براي علوم و صنايع و حرفه ها نيز بسيار حائز اهميت است. از قوانين موضوعه ي بشري، چه اجتماعي و چه فني آنچه كه بر پايه و اساس علمي استوار و مترقّي و مفيد باشد، دوامش بيشتر خواهد بود.
اگر قانون در علوم و صنايع نباشد و ضابطه هاي آن رعايت نشود، عدم پيشرفت و ركود، بيم زوال و فنا آنرا تهديد مي كند. لذا وجود قوانين و رعايت اجراي آن ضامن بقا و دوام علوم فنون و موضوعات آن مي شود.
فنّ خط هم كه از نظري علم و از نظر ديگر صنعت و هنر است متكي به قوانين علمي و فنّي ابن مقله و ضابطه ها و اصطلاحات نوابغ فنّ است كه تا امروز دوام يافته و قابل تعليم و تعلّم مي باشد.
شالوده ي قواعدي كه ابن مقله براي خط ريخته مورد پسند همگان و زمينه ي مساعدي براي ترقي و پيشرفت آن گرديد، كه استادان توانستند بر آن اساس، پايه و مايه ي خط را بحد نهايي برسانند و آن را يكي از بهترين هنرهاي زيبا جلوه دهند.
از اين رو قواعد خط ابن مقله مثل شَجَرَةٍ طَيبةٍ اَصلُها ثابتٌ و فَرعُها فِي السّماء است كه وصف آن تُؤتيُ اُكَلَها كُلَّ حين ٍ را به دنبال داشته است.
نكته ي ديگر آنكه چون تعليم و تعلمّ خط فني، به وسيله ي قواعد و ضوابط حاصل مي شود و راه آن آسان مي گردد، ترديدي نيست كه از همين طريق ترويج شده، دوام پيدا مي كند و با پشتيباني قواعد خود استعدادها را شكوفا ساخته دوستدار نظم و اعتدال بار مي آورد و از سوي ديگر باز به وسيله همين قواعد ارزش و اهميت هنر شناخته و روشن مي گردد.
آقاي جلال الدين هُمايي استاد دانشمند دانشگاه تهران در مقدمه ي لغت نامه دهخدا چنين فرموده است:
«هر نوع علم و فنّي اگر چه در فطرت و نهاد انسان نهفته باشد، چون جامه ي اصول وضوابط پوشيد جلوه و رونقي خواهد داشت.
و فهم آن براي كسي كه نشاني از دانش و فرهنگ دارد يعني از دانستن لذت مي برد و از ناداني آزرده مي شود، موجب نشاط و شكفتگي خاطر خواهد بود.»
از اين مختصر گفتار لزوم و اهميّت قواعد خط به خوبي دانسته شد و اكنون وارد بحث آن مي شويم:
. قواعد خطوط اسلامي
براي خطوط اسلامي دو دسته قواعد است: قواعد عمومي و كلّي، قواعدِ خصوصي. قواعد خصوصي يا ويژه ي هر خط در فصول آينده گفته خواهد شد. امّا قواعد عمومي و كلّي بدين شرح است:
. قواعد عمُومي و كلّي
مي دانيم همه خطوط اسلامي به يك اصل و ريشه منتهي مي شود و آن اصل الفبايي است كه تقريباً از اَشكال هندسي يا اشكالي كه در طبيعت موجود است گرفته شده و به منزله ي پيكري در جامه هاي گوناگون جلوه كرده است. اين جامه هاي گوناگون خطوط متنوعي است و از اين رو مي تواند تحت يك قاعده ي عمومي و كلي بررسي شود؛ زيرا همه در اصل و ريشه شريكند و به عبارت ديگر همچون خانواده هايي هستند در يك جامعه و كشور و تحت يك قانون.
نگارنده پس از مطالعات و دقت و تجزيه و تحليل ها به اين نكته برخورده ام كه قواعد دوازده گانه، به اضافه ارسال و صعود و نزول حقيقي و تشمير و سواد و بياض با ملحقات و لوازم آنها، همه به چهار قاعده ي (اصول، نسبت، تركيب، كُرسي) بازگشت كرده و در اين چهار خلاصه مي شوند. و به عبارت ديگر تمام آنها مندرج در تحتِ اين چهار و از اجزاي آنها و يا ملحقات آنها محسوبند.
اصول و نسبت بيان حُسن ِ تشكيل، و تركيب و كرسي، بيان حُسن وضع مي كند. و اين دو «حُسن» از حُسن و زيبائي خداداد انساني الهام يافته است.
فهرست و خلاصه ي قواعد كلّي خطّ :
. اصول
. نسبت
. تركيب
. كرسي
اُصول (كه شامل يازده جزء است):
قوّت، ضعف، سطح، دور، صعود مجازي (تشمير)، نزول مجازي، صعود حقيقي، نزول حقيقي، رعايت سواد و بياض حلقه ها و گره ها، ارسال، دسته بندي الفبا
نسبت (كه شامل چهار جزء است):
يكسان نويسي در مفردات همجنس، يكسان نويسي در مركبات مشابه، اعتدال و تناسبِ اندام مفردات و مركبات ، اندازه گيري با موازين مُعيّنه
تركيب (كه شامل ده جزء است ):
تركيب در حرف و كلمه، تركيب در جمله و سطر، تركيب در سطور و صفحات، رعايت فواصل (سواد و بياض در زمينه ي خط)، سنجش قلم با زمينه ي آن، رعايت حُسن مجاورت و نظم و اعتدال، رعايت مدّات و قرار آنها، دانستن طريقه ي مركبات (مقطّعات) براي تمرين، رعايت حركات و ضوابط، رعايت نشانه گذاري دستوري.
كُرسّي (كه شامل دو جزء است):
رعايت كرسي بالا و وسط و پائين، قرينه سازي
**تفصيل و شرح هر يك از قواعد عمومي درفصل بعدي خواهد آمد.
تذكُّر :جزء ديگري كه ا زملحقات و لوازم دو قاعده ي (اصول و تركيب) محسوب است، طرز قلم گرفتن و قلم راندن و برگرفتن مركّب مي باشد كه بيان آن خواهد آمد.
1) المضمون : أليس الله بكاف عبده
الشــكل : تكوين ذو خط خارجــي غير منتظم
نوع الخط : الثـــلـث
تاريخ الانتاج : لايوجد
قاعده ا صُول
لزوم قواعد و اهميت آن در خطاطي
ابزار لازم براي خوشنويسي
• قوت
• ضعف
• سطح
• دور
• صعود
• نزول
• سواد و بياض
• ارسال
• دسته بندي الفبا
اصول به معني ريشه ها و پايه ها است و در اصطلاح عبارتست از: حُسن تشكيل مفردات حروف و استحكام و اعتدال آنها از الف تا ياء (1) از حيث قوّت، ضعف، سطح، دور، صعود حقيقي و مجازي، نزول حقيقي و مجازي، رعايت سواد و بياض در حلقه ها و گره ها و ارسال به طوري كه حّق هر يك به حدّ كمال ادا گردد.
قوّت - در وسط و انتهاي مدّها
وسط دايره ها و سرِ دال و فاء و قاف و واو و غيره است كه در اينگونه جاها تمام دَمِ قلم بر سطح كاغذ حركت مي كند و در واقع قلم با تمام نيروي خود بكار است.
ضعف - در آغاز و وسط بعضي و انتهاي بيشتر حروف مانند
و غيره مي باشد كه در بكار بردن جُزئي از دم قلم و نيش آن حاصل مي گردد.
سطح - حركات راستي را كه با قلم در خطّ ايجاد مي شود از افقي، مايل، قائم - سطح گويند و چون اين حالت در قسمتِ آخر مدهاي كامل اصلي مانند:
و بعض مدّهاي زائد عارضي مانند:
بيشتر محسوس مي گردد سطح را مخصوص اينگونه حركات افقي دانسته اند و گويند در اين مقام است كه اختيار قلم به دست نويسنده معلوم مي گردد و حالت خشكي مطلوبي در آن حركات احساس مي شود.
دور - در دايره هاي معكوس و مستقيم
و در سر «فاء، قاف، واو» و موارد ديگر موجود مي شود و اين حالتي است بر خلاف سطح كه قلم به چربي و نرمي در آنها گردش مي كند و در اين گردش قدرت قلم و استادي خطّاط بيشتر ظاهر مي گردد.
صعود
صعود حقيقي: راست بالا بردن الف هاي آخر و لام وسط و كاف آخر است. در مَـثل اين كلمات:
صعود مجازي: بالا بر گردانيدن انتهاي دواير را كه قلم به حالت دور حركت كند گويند مانند:
و صعود مجازي را شَمره و تشمير نيز گفته اند (2) در رساله ي جعفر بايسنغري آمده است كه تشمير از روي لغت، دامن درچيدن است و از روي اصطلاح آخر حروف را باريك و منعطف گردانيدن و آن را شَمر و تشمير خوانند.
نزول
نزول حقيقي: در الف و لام و كاف مفرد و لام و كاف اوّل و دنباله ي ميم ديده مي شود:
نزول مجازي: در اوايل دايره ها، و اوائل بعض مدّات ظاهر مي شود و سركش كاف و گاف و غيره مانند:
تذكر: صعود و نزول حقيقي بايد چنان رعايت شود كه همه به موازات هم قرار گيرند، و اين بنابر اغلب و اكثر است. جعفر بايسنغري گويد: (صعود و نزول عبارتست از راندن قلم از زير به بالا و از بالا به زير و آن در لام و دال مركّب باشد و حرفي كه به سه نقطه ارتفاع يابد، و بعد از آن حرفي ديگر باشد. مثال آن:
و در صعود اعتماد بر اُنسي قلم بايد كرد و در نزول بر وحشي
از قواعد الخطوط نيز استفاده مي شود كه در تركيب ثنايي و ثلاثي و غيره گاهي صعود با نزول جمع مي شود مانند باء و كاف و باء و لام مركّب
يا كمتر از اينها مانند باء و دال مركّب
كه در اينها صعود با نزول پيوسته شود قلم بالا رفته بازگشت كند و فرود آيد.
و نزول بدون صعود در مَـثـَل الف و لام مفرد و لام اوّل كلمه و كاف لامي و كاف دالي باشد. مثل:
سواد و بياض سواد و بياض را بعضي از قانون گذاران خط، به حساب نياورده اند و بابا شاه به ياقوت نسبت داده است. و مقصود از آن رعايت و سنجش سياهي خط و تشكيل مقدار سفيدي است كه در داخل حلقه هاي صاد، ضاد، طاء، ظاء، فاء ، قاف، عين، جيم، هاء و غيره حاصل مي شود:
ارسال مراد از ارسال سُردادن و رهاي ساختن قلم است آزادانه در نوشتن راء و ميم و واو مسطّح
و تا ء و نون دراز
و دنباله ي لام و كاف
و دنباله ي حالتي از جيم
و در بعض حروف شكسته
و چنانچه قبلاً گفته شد سلطان علي مشهدي بر آنست كه ارسال در خط نستعليق نيست.
اين اجزاء اصول كه بر شمرديم در خطوط اسلامي به دست خطّاط جاري مي شود و آنها را در قطعات و صفحات خطوط مي بينيم كه بعض جاهاي از حروف ضعيف و بعض جاها قوي و ضخيم، در پاره اي از حروف قلم رو به بالا بگونه راست يا منحني حركت كرده جاهائي رو به پائين و برخي از آنها در حالت سطح و استقامت و برخي در حالت گردي و هلالي نگاشته شده است.
فايده - رعايت اصول، مبتدي را به پي ريزي و استخوان بندي خط كه تسلّط بر مفردات است آشنا ساخته و 4/1 خوب نوشتن و زيبائي را به دست مي آورد. و اما استاد و منتهي را هم از رعايت آن در حال نوشتن گزيري نيست.
نكته: چنانكه گفته شد مقصود از مفردات در اصول الفباي هر خطّ است و بعد از آن شكلهاي اوّل و وسط و آخر كلمه مي باشد ولي اوّل و وسط و آخر كلمه در تركيب مشخّص مي گردد و از اين رو استادان در دفترهاي تعليم خطّ، آنها را جداگانه و درشت نوشته اند. (3)
يكي از راههاي پيشرفت نوآموزان اين است كه وادار شوند با بي حوصلگي نوشته خود را به پايان برسانند. رعايت اين نكته براي هنرجو و كاتب هم لازم است زيرا استوار نوشتن و حقّ هر حرف و كلمه اي را تمام ادا كردن از شرايط اصول است.
دسته بندي الفباء الفباي اسلامي 28 شكل دارد كه چهار شكل خاصّ زبان فارسي را به آن افزوده اند و 32 شكل گرديده است. و در بين آنها شكلهاي مشابه و همانندي است كه با نقطه يا سركش را انتخاب و بقيّه را حذف كنيم هجده شكل باقي مي ماند:
كه براي تعليم و تمرين خطوط اسلامي كافي است.
از ميان اين هجده شكل، برخي، به منظور تنّوع و زيبائي بصورتِ ديگرِ (فرعي ) نگاشته مي شوند. مثلاً در نستعليق باء و فاء و كاف بصورت دراز و تمام مدّ و سين دندانه اي به سين كشيده، و ياء گرد به ياء معكوس نيز نوشته و اضافه مي شود و با اين حساب 23 شكل براي تعليم الفباي نستعليق بوجود مي آيد كه آنها را از جهت شكل و از لحاظ آساني تعليم به سه دسته تقسيم كرده اند:
1- خُرد اندام ها كه بحالت مايل و قائم در سطري قرار مي گيرند:
2- دراز اندام ها كه به حالت افقي و خميده در سطر قرار دارند و مّدات اصلي نستعليق اند:
3- گرد اندامه يا دايره ها كه به حالت دايره متمايلاً در سطر واقع مي شوند:
تذكّر: تعليم و دسته بندي الفباي خطوط (ثلث، نسخ، نستعليق، شكسته ) را در فصل چهارم مينگريد.
پي نوشت ها
1) علاوه بر عرفهاي مفرد شكل هاي اول و وسط و آخر كه هنوز تركيب نيافته باشد نيز تحت قاعده اصول است.
2) در قواعد ياقوت كه صعود و نزول و تشمير با هم آمده است، معلوم مي شود كه ياقوت صعود و نزول حقيقي را اراده كرده است و الا تشمير خود صعود مجازي است.
3) توضيحاً گفته مي شود كه حركات و رسم هندسي الفبا در اين چند پاره خط خلاصه مي شود:
مسموع افتاده است كه شاگردي براي شروع به تعليم خط نزد مير عماد رفت. مير به او فرمود تا چند خط افقي از راست به چپ بكشد، شاگرد چنين كرد.
مير چون ديد كه با قدرت و صاف كشيد استعداد او را يافت و به شاگردي پذيرفت
قاعده نسبت در هنر خطاطي
لزوم قواعد و اهميت آن در خطاطي
قاعده اصول درهنر خطاطي
قاعده ي نسبت
موازين سنجش
نسبت يا تناسب كه قاعده ي دوم از دستگاه حُسن تشكيل است. عبارت از آن است كه هر خطي را كه با يك قلم نويسند، حروفِ همجنس و شكلهاي مشابه آن - در حدّ تعليم آن خطّ به يك اندازه و موافق هم باشد.
به طوري كه اجزاء خط از فرد و مركّب، درشت يا ريز - نسبت به انتخاب قلم نويسنده - از حد معيّن خود خارج نگردد. و اجزاء مشابه به نظر يكسان درآيد و كوچك وبزرگ ننمايد؛ مثلاً حرف نون را در يكجا كوچك و يكجا بزرگ و گنده ننويسد.
ميرزا جعفر بايسنغري گويد: «نسبت عبارتست از مساوات حروف مانند: قُدودِ الفات و اَذيالِ نون و سين و صاء و تناسب سواد و بياض با يكديگر، و آنكه مخصوص قلمي است به قلم ديگر مختلط نشود مثلاً دال و لام بي شَمره كه مخصوص نسخ است در ثُلث و محقّق ننويسند و ببايد دانست كه چنانكه حُسن انسان در تناسب اعضاست حُسن خط در تناسب حروف است».
بابا شاه گويد: چون اين صفت در خط به فعل آيد هر هيأت كه مثل يكديگر باشد كمال مشابهت خواهند داشت و اگر خلافِ اين باشد، مرغوب و مطلوب نخواهد بود چنانكه دو ابروي آدمي يا دو چشم او كه اگر يكي بزرگ و ديگري كوچك باشد هيچكس را بديدن ِ آن ميل نباشد».
طريقه ي عملي اين قاعده آن است كه مبتدي شكلها و كلمات همانند را مُدّتي با قلم متوسّط بنويسد و با نقطه همان قلم اندازه ي هر يك را به حساب آورد تا چشم و دست او به اندازه و يكسان نويسي عادت كند. بعد از آن با قلم درشت تر و سپس با ريز تكرار كند و در اين راه از راهنمائي و تعليم استاد و سرمشقها كمك گيرد و تذكرّات استاد را بكا ر بندد. چون مدّتي چنين كرد در اثر تكرار و تمرين چشم و دست او عادت يافته مي تواند بدون نقطه گذاري بِه اندازه بنويسد. مانند مسّاحي كه بر اثر ورزيدگي با يك نظر مساحت زمين را تعيين كند.
امّا مبتدي با اينكه تسلّط دارد بايد در حال نوشتن حواسّ خود را كاملاً جمع كند تا از نسبت و تناسب غافل نماند و زحمت او ضايع نشود.
وقتي بصفحه اي از خط نظر افكنيم و بمنظره ي آن خوب دقت كنيم، سه دسته اشكال به چشم مي خورد:
دسته اوّل - درشت اندامها از قبيل مدّات، دواير، افراشته ها.
دسته ي دوم - ريز وخُرد چون گره ها و حلقه ها، مركزهاي حرفي، دندانه ها.
دسته سوم - شكلهائي مركّب از اين دودسته و اينها بسيارند.
كسي كه بخواهد همه را صحيح بنويسد و بقالب خوشنويسي درآورد ناچار بايد سنجش و اندازه گيري تا حدود كامل و مطلوب هر شكل را بازشناسد. براي اين كار ميزان و معياري مقرّر است كه در اينجا بيان مي شود تا به هنگام تعليم به كار آيد.
موازين سنجش:
1- خطهاي هندسي و اشكال آن از افقي، قائم ، مايل كماني، مختلط، طول، عرض، دايره، قطر دايره، مثلث، سطح، حجم (ضخامت) و غيره كه اكثر، حركات خطّي را كه (سواد) مي ناميم با اين ميزان سنجيده اند.
2- سنجش بعضي حروف با بعض ديگر.
اين دو مقياس از ابن مقله شروع شده و مُتّكي بر اصل (الخطّ هندستةٌ روحانية ظهرت بآلةٍ جسمانيّة) است.
3- نقطه، صفر، دم قلم (دهنه ي قلم) پاره خطها، دانگ، كه شرح هر يك بدين قرار است:
نقطه: عبارتست از كشيدن دم قلم بر روي كاغذ، تا بحدّ تشكيل مربّع كه اضلاع آن تقريباً مساوي يا اندكي كمتر باشد. از بعضي استادان درباره ي نقطه سخنها و گفتگوهاست. مثلاً گويند تمام حروف از نقطه بوجود آمده است و نقطه اصل حروف است و از اين روي اندازه گيري آن بوسيله نقطه است. و گويند از اتّصال نقاط، الف هر خط تشكيل و از الف با افزودن نقاط يا نقطه ي ديگر بقيّه حروف حاصل مي شود. الف در مُحقَّق كه پدرخطوط است هشت نقطه، و قدّ آدمي كه در استقامت الف است نيز هشت وجب به وجب همان شخص مي باشد.
مجنون هراتي گويد:
بــدان اي در فنــون فـضــــل كامــل كه خط از نقطه مأخوذ است و حاصل
چو دانستي كه اصل خط چه چيزاست بــداند هــر كــه او اهــل تـميــز است
كه در خــط نقطه ميزان است بي قيل چـــو انـــدر شــعر افاعيــل و تفاعيـل
نقطه گذشته از اينكه براي اندازه گيري حروف و كلمات «ميزان» است،آن را براي رعايت فاصله هاي بين حروف و كلمات نيز ميزان قرار داده ند، و استادان اندازه ي فواصل را نقطه واري ذكر كرده اند. و اندازه گيري با نقطه از ابن بواّب شروع گرديده است.
صفر - عبارتست از يك دور نيش قلم بدور خود كه بياضي در وسط آن به چشم بخورد (ه) براي اندازه كمتر از نيم نقطه.
دهنه قلم: نيز عبارت از پهناي دم آنست بدون تشكيل نقطه كه فواصل پيچ و خمهاي كلمه را با آن اندازه گيرند.
پاره خطها: با پاره خطها در موقع تعليم، حركات سياهي خط و گردشهاي آن و انتها و حدود كلمات را نشان مي دهند.
دانگ - «اين كلمه ريشه ي باستاني در پهلوي و پارسي باستاني دارد و هم ريشه ي دانه است كه به عربي دانق گويند و گفته اند بمعني چهار يك درم و مثقال و جز آن، و شش يك ملك و خانه، و بمعني حصّه و بهره نيز آمده است». «برهان قاطع تصحيح دكتر محمد معين» گويا استادان ايراني سنجش با دانگ را به ميان آورده و درشتي و ريزي قلم، و قطعات خطّ را بدان سنجيده اند.
چنانچه شنيده شده قلمهاي ريز را از يك موي اَستر بحساب آورده تا بحدّ 24 مو و 24 مور را يك دانگ و درشت (جلي) شمرده اند و بهمين نسبت درشت تر را دو دانگ و سه دانگ تا شش دانگ گفته اند و شش دانگ در نظر آنان جلي ترين قلم بوده كه در كتيبه نويسي بكار مي رفته است.
ولي به نظر نگارنده، ريزي و درشتي خط و قلم را بايد بر مبناي مقياس روز تعيين كنيم كه متداول است. مثلاً براي كتابت خفي (ريز) از ...... ميلي متر تا دو ميلي متر يا اندكي بيشتر. و براي كتابت متوسّط و مشقي از 3 ميلي متر تا حدود يك سانت. و در نوشتن خطوط جلي از يك سانت به بالا هر چه ممكن شود كه مورد آن كتيبه نويسي و تابلو نويسي است.
4- صورت اشياء از درخت، گياه، گل و غنچه، ميوه و دانه، و از حيوانات و مرغ و انسان. اين مقياس را گويا استادان بعد از ياقوت در تعليماتشان اشاره نموده و شكلهاي حروف و كلمات را بدانها تشبيه كرده اند.
و اين سنجشي موافق و مناسب است چه اين هنر از طبيعت و اشياء خارج الهام گرفته و در ذهن هنرمندان پرورش يافته و از آنجا بجلوه و صورتي ديگر ظاهر گشته است.
5- قوالب حروف كه فرعي از مقياس اوّل و مستفاد از آنست. بدين توضيح كه مبتدي و هُنر جوي دقيق انديش ارتفاع و طول و عرض حروف و كلمات را از روي قالب بندي كه بشكل سطوح هندسي در مي آيد، مي سنجد تا زودتر به رموزِ خط آشنا شود و در نوشتن به اندازه ي مطلوب موفق گردد. مانند كلمه ي الله كه در شيوه ي خط ثلث در قالب ذوزنقه اي و در شيوه ي خط نستعليق در قالب مثلّث در مي آيد. مثلا اينها:
قاعده نسبت:
موازين سنجش:
نسبت يا تناسب كه قاعده ي دوم از دستگاه حُسن تشكيل است. عبارت از آن است كه هر خطي را كه با يك قلم نويسند، حروفِ همجنس و شكلهاي مشابه آن - در حدّ تعليم آن خطّ به يك اندازه و موافق هم باشد.
به طوري كه اجزاء خط از فرد و مركّب، درشت يا ريز - نسبت به انتخاب قلم نويسنده - از حد معيّن خود خارج نگردد. و اجزاء مشابه به نظر يكسان درآيد و كوچك وبزرگ ننمايد؛ مثلاً حرف نون را در يكجا كوچك و يكجا بزرگ و گنده ننويسد.
ميرزا جعفر بايسنغري گويد: «نسبت عبارتست از مساوات حروف مانند: قُدودِ الفات و اَذيالِ نون و سين و صاء و تناسب سواد و بياض با يكديگر، و آنكه مخصوص قلمي است به قلم ديگر مختلط نشود مثلاً دال و لام بي شَمره كه مخصوص نسخ است در ثُلث و محقّق ننويسند و ببايد دانست كه چنانكه حُسن انسان در تناسب اعضاست حُسن خط در تناسب حروف است».
بابا شاه گويد: چون اين صفت در خط به فعل آيد هر هيأت كه مثل يكديگر باشد كمال مشابهت خواهند داشت و اگر خلافِ اين باشد، مرغوب و مطلوب نخواهد بود چنانكه دو ابروي آدمي يا دو چشم او كه اگر يكي بزرگ و ديگري كوچك باشد هيچكس را بديدن ِ آن ميل نباشد».
طريقه ي عملي اين قاعده آن است كه مبتدي شكلها و كلمات همانند را مُدّتي با قلم متوسّط بنويسد و با نقطه همان قلم اندازه ي هر يك را به حساب آورد تا چشم و دست او به اندازه و يكسان نويسي عادت كند. بعد از آن با قلم درشت تر و سپس با ريز تكرار كند و در اين راه از راهنمائي و تعليم استاد و سرمشقها كمك گيرد و تذكرّات استاد را بكا ر بندد. چون مدّتي چنين كرد در اثر تكرار و تمرين چشم و دست او عادت يافته مي تواند بدون نقطه گذاري بِه اندازه بنويسد. مانند مسّاحي كه بر اثر ورزيدگي با يك نظر مساحت زمين را تعيين كند.
امّا مبتدي با اينكه تسلّط دارد بايد در حال نوشتن حواسّ خود را كاملاً جمع كند تا از نسبت و تناسب غافل نماند و زحمت او ضايع نشود.
وقتي بصفحه اي از خط نظر افكنيم و بمنظره ي آن خوب دقت كنيم، سه دسته اشكال به چشم مي خورد:
دسته اوّل - درشت اندامها از قبيل مدّات، دواير، افراشته ها.
دسته ي دوم - ريز وخُرد چون گره ها و حلقه ها، مركزهاي حرفي، دندانه ها.
دسته سوم - شكلهائي مركّب از اين دودسته و اينها بسيارند.
كسي كه بخواهد همه را صحيح بنويسد و بقالب خوشنويسي درآورد ناچار بايد سنجش و اندازه گيري تا حدود كامل و مطلوب هر شكل را بازشناسد. براي اين كار ميزان و معياري مقرّر است كه در اينجا بيان مي شود تا به هنگام تعليم به كار آيد.
موازين سنجش:
۱- خطهاي هندسي و اشكال آن از افقي، قائم ، مايل كماني، مختلط، طول، عرض، دايره، قطر دايره، مثلث، سطح، حجم (ضخامت) و غيره كه اكثر، حركات خطّي را كه (سواد) مي ناميم با اين ميزان سنجيده اند.
2- سنجش بعضي حروف با بعض ديگر.
اين دو مقياس از ابن مقله شروع شده و مُتّكي بر اصل (الخطّ هندستةٌ روحانية ظهرت بآلةٍ جسمانيّة) است.
3- نقطه، صفر، دم قلم (دهنه ي قلم) پاره خطها، دانگ، كه شرح هر يك بدين قرار است:
نقطه: عبارتست از كشيدن دم قلم بر روي كاغذ، تا بحدّ تشكيل مربّع كه اضلاع آن تقريباً مساوي يا اندكي كمتر باشد. از بعضي استادان درباره ي نقطه سخنها و گفتگوهاست. مثلاً گويند تمام حروف از نقطه بوجود آمده است و نقطه اصل حروف است و از اين روي اندازه گيري آن بوسيله نقطه است. و گويند از اتّصال نقاط، الف هر خط تشكيل و از الف با افزودن نقاط يا نقطه ي ديگر بقيّه حروف حاصل مي شود. الف در مُحقَّق كه پدرخطوط است هشت نقطه، و قدّ آدمي كه در استقامت الف است نيز هشت وجب به وجب همان شخص مي باشد.
مجنون هراتي گويد:
بــدان اي در فنــون فـضــــل كامــل كه خط از نقطه مأخوذ است و حاصل
چو دانستي كه اصل خط چه چيزاست بــداند هــر كــه او اهــل تـميــز است
كه در خــط نقطه ميزان است بي قيل چـــو انـــدر شــعر افاعيــل و تفاعيـل
نقطه گذشته از اينكه براي اندازه گيري حروف و كلمات «ميزان» است،آن را براي رعايت فاصله هاي بين حروف و كلمات نيز ميزان قرار داده ند، و استادان اندازه ي فواصل را نقطه واري ذكر كرده اند. و اندازه گيري با نقطه از ابن بواّب شروع گرديده است.
صفر - عبارتست از يك دور نيش قلم بدور خود كه بياضي در وسط آن به چشم بخورد (ه) براي اندازه كمتر از نيم نقطه.
دهنه قلم: نيز عبارت از پهناي دم آنست بدون تشكيل نقطه كه فواصل پيچ و خمهاي كلمه را با آن اندازه گيرند.
پاره خطها: با پاره خطها در موقع تعليم، حركات سياهي خط و گردشهاي آن و انتها و حدود كلمات را نشان مي دهند.
دانگ - «اين كلمه ريشه ي باستاني در پهلوي و پارسي باستاني دارد و هم ريشه ي دانه است كه به عربي دانق گويند و گفته اند بمعني چهار يك درم و مثقال و جز آن، و شش يك ملك و خانه، و بمعني حصّه و بهره نيز آمده است». «برهان قاطع تصحيح دكتر محمد معين» گويا استادان ايراني سنجش با دانگ را به ميان آورده و درشتي و ريزي قلم، و قطعات خطّ را بدان سنجيده اند.
چنانچه شنيده شده قلمهاي ريز را از يك موي اَستر بحساب آورده تا بحدّ 24 مو و 24 مور را يك دانگ و درشت (جلي) شمرده اند و بهمين نسبت درشت تر را دو دانگ و سه دانگ تا شش دانگ گفته اند و شش دانگ در نظر آنان جلي ترين قلم بوده كه در كتيبه نويسي بكار مي رفته است.
ولي به نظر نگارنده، ريزي و درشتي خط و قلم را بايد بر مبناي مقياس روز تعيين كنيم كه متداول است. مثلاً براي كتابت خفي (ريز) از ...... ميلي متر تا دو ميلي متر يا اندكي بيشتر. و براي كتابت متوسّط و مشقي از 3 ميلي متر تا حدود يك سانت. و در نوشتن خطوط جلي از يك سانت به بالا هر چه ممكن شود كه مورد آن كتيبه نويسي و تابلو نويسي است.
4- صورت اشياء از درخت، گياه، گل و غنچه، ميوه و دانه، و از حيوانات و مرغ و انسان. اين مقياس را گويا استادان بعد از ياقوت در تعليماتشان اشاره نموده و شكلهاي حروف و كلمات را بدانها تشبيه كرده اند.
و اين سنجشي موافق و مناسب است چه اين هنر از طبيعت و اشياء خارج الهام گرفته و در ذهن هنرمندان پرورش يافته و از آنجا بجلوه و صورتي ديگر ظاهر گشته است.
5- قوالب حروف كه فرعي از مقياس اوّل و مستفاد از آنست. بدين توضيح كه مبتدي و هُنر جوي دقيق انديش ارتفاع و طول و عرض حروف و كلمات را از روي قالب بندي كه بشكل سطوح هندسي در مي آيد، مي سنجد تا زودتر به رموزِ خط آشنا شود و در نوشتن به اندازه ي مطلوب موفق گردد. مانند كلمه ي الله كه در شيوه ي خط ثلث در قالب ذوزنقه اي و در شيوه ي خط نستعليق در قالب مثلّث در مي آيد. مثلا اينها:
تايپوگرافي
از سال 1468 م . که فن چاپ توسط گوتنبرگ اختراع شد هنرمندان سعی بر این کردند که صفحه ای که در آن کلمات چاپ می شود جلوه و زیبایی بیشتری داشته باشند . از همان زمان تلاش برای توانمندتر کردن حروف چاپی بیشتر شد . یکی از دلایل مهم این اقدام زیباتر کردن کتاب مقدس ( منظورم انجیل هست ) برای مسیحیان بود که جذابیت بیشتری برای آنها داشته باشه .
در کل ؛ تا به امروز که تایپوگرافی به اینجا رسیده تعاریف و نظرات زیادی حول تایپوگرافی مطرح شده . یک سری می گویند زیبایی بصری بر خوانایی تقدم داره . یک سری دیگه اعتقادی 180 درجه برعکس این نظر دارند . اما اگر بخواهیم میانه رو باشیم حقیقتا هر دوی اینها را باید در نظر گرفت .
به اعتقاد من ، ما برای هندلترینگ ، خوشنویسی ، خطاطی ، نقاشی خط و غیره تعریف خودشون رو داریم . پس تایپوگرافی جداست . تعریفی که من بهش اعتقاد دارم ، تایپوگرافی :
1- باید خوانا باشه .
2- بر اساس حروف چاپی ما باشد .
3- تغییرات در فرم حروف باید به صورتی باشد که به معنای اثر ارتباط داشته باشد .
تایپوگرافی رو بهتره بگیم تایپوتراپی . همون طور که در فیزیوتراپی عضلات ناتوان رو توانمند می کنند ، در تایپوگرافی هم با کار کردن بر روی فرم حروف باید انها را از لحاظ بصری توانمند تر کرد .
در ایران کارهایی شده : نمایشگاه تایپوگرافی مولوی ، نمایشگاه تایپوگرافی بوف کور و دوسالانه تایپوگرافی . اما اگر به نمایشگاههای این جاهایی که گفتم می رفتین ۱۰ تا کار تایپوگرافی با معنای اصلیش پیدا نمیکردین .
همه یا خطاطی بود ، یا نقاشی خط یا هند لترینگ . اثری از تایپوگرافی نبود . حتی اگر از این هم صرف نظر کنیم بعضی از کارها که برای نمایش بود ، 1 اپسیلون هم به معنا و کارکرد نمایشگاه ربط نداشت .
می تونم بگم بهترین کسی که تا به حال ، واقعا تایپوگرافی کار کرده رضا عابدینی هست .
یک نکته : در تایپوگرافی منظور این نیست که فقط به متن باید توجه کرد و زمینه کار و رنگ و غیره را فراموش کرد . اما در این هنر بیشتر توجه ما بر روی فرم خط همراه با یک نگاه تیز به معقوله ای مثل رنگ باید باشه .
در ایران که گفتم کارهای رضا عابدینی واقعا در خور توجه هستند . اما از خارجی ها هربرت لوبالین گل سرسبد همشون هست . کارهایی مثل : mother & child و families حقیقتا عالیست .
شما نیز می توانید جهت مشاهده مطالبی که مخصوص اعضای ویژه این سایت است به عضویت رسمی این سایت در آمده و از این پست و دیگر پستها و تصاویر محدود شده دیدن فرمایید