نقدی از استاد غلامرضا طاهریان بر نمایشگاه استاد علی شیرازی با عنوان :
" شکوه نستعلیق " با استاد شیرازی (بخش اول)
.............................................................................................................................................
.............................................................................................................................................
این یادداشت به بهانه ی نقدی است بر نمایشگاه استاد شیرازی تحت عنوان " شکوه نستعلیق " که در ماه های پایانی سال 1390 در گالری شیرین – تهران ، ولنجک – برگزار گردید .
در یکی از مقالات نگارنده پیش گفتاری آمده است که به دلیل اهمیت موضوع ، بخشی از آن دوباره می آید :
" هر مکتب فلسفی یا هنری فرزند زمانه ی خویش است . نوزادی که به طور طبیعی به دنیا می آید ؛ رشد می کند ؛ دوره کودکی و نوجوانی را پشت سر می گذارد ؛ به اوج می رسد ؛ پختگی را سپری می کند و در پیری و کهن سالی جای خود را به مکتب بعدی می دهد . البته گاهی نیز این فرزند نارس به دنیا می آید و یا ناخلف می افتد .
عوامل بسیاری دست به دست هم می دهند تا مکتبی آفریده شود . عوامل فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی ، اقتصادی ، علمی و تکنولوژیکی و حتی جغرافیایی می توانند در زایش و خیزش مکتب جدید نقش به سزایی داشته باشند . هر چند نقش هر یک از این ها می تواند کم یا زیاد شود .
آدمی به دلیل ذات متعالی و جستجوگر خود همواره به دنبال کشفیات و پدیده های جدید است . پدیده های تازه به دست جستجوگر او و با توجه به شرایط موجود شکل گرفته و نیازهای جدید ایجاد می کنند . نیازهای تازه و سبز آدمی را به دنبال خود می کشند و در این میان جریان غیر قابل اجتنابی شکل می گیرد . هر عامل یا پدیده ای تحت تأثیر پیرامون خود بوده و پیرامون خود را تحت تأثیر قرار می دهد . سئوال دیرینه مرغ و تخم مرغ همواره برجا بوده و هر مکتب فلسفی یا هنری این گونه عمل می کند . تأثیر می گیرد و تأثیر می گذارد . هر مکتبی معلول شرایط جامعه ی خود است و از طرفی علتی برای معلول بعدی و این داستان از ازل آغاز شده و تا ابد ادامه خواهد داشت . ابزار ، مبانی و معیارهای زیبایی شناختی در هر دوره از تاریخ تغییر کرده و آینه ی همان دوره می ماند . بر همین اساس تمام مکاتب فلسفی و هنری در دوره های خود مقبول ، زیبا ، اثر گذار و تاریخ ساز هستند . به غیر از زیبایی های مطلق که متعلق به هستی و طبیعت هستند و در همه ی زمان ها و مکان ها زیبا هستند مثل : گل ، خورشید ، ستاره ، پروانه و ... بقیه ی زیبایی ها که مخلوق و زاده دست و ذهن انسان می باشند ، نسبی بوده و در ادوار مختلف ، از نظر زیبایی شناسی برخورد یکسانی با آنها نخواهد شد . "
آوردن مقدمه ی به نسبت طولانی یاد آور این واقعیت بسیار مهم و غیر قابل انکار است که شرایط زندگی دوره ی معاصر نسبت به دوره های گذشته تغییر کرده است . اوضاع سیاسی ، اجتماعی ، فرهنگی و معیشتی مردم شکل جدیدی به خود گرفته و همه چیز بی وقفه و با شتاب فراوان در حال دگرگونی و پوست انداختن است . مبادلات انسانی و صنعتی با غرب و دیگر کشورها شدت و شتاب بیشتری گرفته و دهکده ی جهانی در حال شکل گیری است . در چنین روزگاری آشکار است که اعتقادات ، ارزش ها ، باورها ، نگاه و نگرش مردم نسبت به زندگی جدید و جهان هستی نیز تغییر کرده و به پیروی از آ ن ، مبانی و معیارهای زیبایی شناسی جدیدی با جامه های نو و تازه پا به عرصه وجود خواهند گذاشت .
روح خط کلاسیک و اندیشمندانه ی میرعماد بزرگ ، روح خط ذوقی و هنرمندانه ی میرزاغلامرضا و دیگر بزرگان تاریخ، در دوره ی معاصر قابل تکرار نیست و آنچه که در حال تکرار است صرفاً گرته برداری از جسم آن است . همان " منریسم " یا " کیچی " که استاد " آیدین آغداشلو " در نقد خود تحت عنوان " خوشنویسی ایرانی در متن هنر کیچ جهانی " به آن اشارت فرموده اند . فهم و درک این موضوع خیلی دشوار نیست . هر خط و مکتب هنری خاستگاهی دارد که جسم و روح آن در بستر تاریخی این نیازها شکل و قوام می گیرد و با تغییر این نیازها و بستر تاریخی ، جسم و روح آن نیز تغییر می کند . البته روشن است که تجلّی و بروز این مکاتب در یک بستر تاریخی طبیعی قابل تحقق است . در غرب که مسیر تحوّلات اجتماعی و تاریخی هموارتر از مشرق زمین بوده است ، بیشتر از ما نتوانسته اند تا سرنوشت خود را با دستان خویش رقم بزنند ، میلاد مکاتب فلسفی و هنری متعدد به اقتضای شرایط اجتماعی و تاریخی آن جوامع بسیار طبیعی و بدیهی به نظر می رسد . بنابراین غرب مکتب های کلاسی سیسم ، رمانتی سیسم ، رئالیسم ، ناتورالیسم ، امپرسیونیسم ، کوبیسم و دیگر مکاتب هنری را به صورت یک سیر طبیعی پشت سر گذاشته است . هر چند جامعه و تاریخ ایران نیز در بعضی از زمینه های هنری از جمله : نگارگری ، شعر ، موسیقی ، معماری و خوشنویسی ... در دوره هایی تاخت و تازی شورآفرین داشته است که سبک ها و مکتب های جدیدی پا به عرصه ی وجود گذاشته اند ؛ امّا با توجه به پیشینه ی فرهنگی و تمدن بزرگی که سرزمین ایران داشته است از دریچه ی کمی و کیفی ، این زایش و خیزش ها قابل مقایسه با مکاتب هنری و فلسفی غرب نبوده اند . این فاصله و شکاف به ویژه در سده های اخیر نمایان تر شده است .
وجود و شدّت احساس نوستالوژیک و میل فراوان برگشت به گذشته ، در جامعه ما نسبت به جوامع پیشرفته ی دیگر دلایل بی شماری است که بیان آن در حوصله این نوشتار نیست . امّا یکی می تواند این واقعیت تلخ باشد که هر چند پیکره مادی و فیزیکی ما و جامعه ی ما به پیش کشیده شده است – آن هم نه با آگاهی و اختیار و انتخاب – امّا روح بزرگ و اندیشه های پاک و ناب ما در اعماق تاریخ جا مانده است . و آنچه موجب رشد و حیات مکتب های هنری جدید می گردد از جنس روح و اندیشه های پاک و آزاد است نه کالبد بی جان .
به نظر میرسد بیشتر از هر زمان دیگر و در تمامی حوزه ها ، نیازمند انسان هایی بزرگ و هنرمندانی مسئول ، خلاق و صد البته شجاعی هستیم که با معرفت و شناخت عمیق نسبت به فرهنگ و هنر این زاد و بوم و تکیه بر آن ، پاسخگوی نیاز ها ، تمایلات و نوع زندگی مدرن و پی آمد های آن بوده و نگاهی آزاد ، متعالی ، پر از امید و عشق به آینده داشته باشند . استاد شیرازی در حوزه ی هنر خوشنویسی می تواند یکی از این بزرگان باشد . ( به دلایلی که در ادامه نوشتار خواهد آمد . )
نگارنده نمی داند زندگی مدرن و پسا مدرن چه سرنوشتی برای هنرهای سنتی از جمله خوشنویسی رقم خواهد زد ؛ امّا می داند که :
-نوع زندگی دگرگون شده و معیارهای زیبایی شناسی نیز به پیرو آن تغییر کرده است .
-مشکلات و بن بست های بسیاری در ادامه حیات هنرهای سنتی از جمله خوشنویسی بروز کرده است .
-نیاز به نوشتن و تماشای رقص قلم به دلایل گوناگون و متعدد در حال کاهش است و دور نیست در آینده ای نه چندان دور ابزاری به نام قلم ، کاغذ ، و کتاب جود خارجی نداشته باشد .
فراموش نشود در دوره ای زندگی می کنیم که کمتر تولیدی ، تولید دست است .
-ساختار و هندسه حروف و کلمات در نستعلیق به اوج زیبایی و کمال رسیده است و شاید کار چندانی در این زمینه نمی توان کرد . با عنایت به وضعیت موجود به نظر نمی رسد تاریخ بخواهد یا بتواند در شکل و سازه ی حروف و کلمات نستعلیق ، تغییرات چشم گیر و قابل توجهی ایجاد کند . اگر هم بخواهد یا بتواند کمیت و کیفیت خروجی با سرمایه گذاری و انرژی مادی و معنوی به کار برده شده در این راه ، هیچ تناسب منطقی نخواهد داشت و تردیدی نیست که تاریخ هوشمندانه عمل خواهد کرد . بر همین اساس است که در چند دهه ی اخیر ، شاید هم یک سده ی اخیر ، به طور طبیعی و آشکار بیشترین انرژی خوشنویسان معاصر ، صرف ترکیب بندی های جدید و گاه سبک و شیوه های اجرایی جدید شده است . میدان و دروازه ای که همواره باز بوده و خواهد بود .
در چشم انداز کنونی شاید یکی از راه های برون رفت از وضعیت موجود ، انتقال این اشکال و متعالی به فضاها و حوزه های جدید دیگری از جمله : " نقاشی – خط " ، حجم ، طراحی صنعتی ، معماری و ... با مواد و تکنیک های اجرایی متفاوت و با استفاده از فن آوری جدید و به روز باشد .
به باور نگارنده ، خوشنویسی با سابقه ، قابلیت و ظرفیتی که دارد می تواند تبدیل به یک صنعت گردد . صنعتی که نه تنها از هنر خوشنویسی جدا نیست بلکه هنرهای دیگر را نیز به خدمت می گیرد . مثل : " صنعت سینما " . در این صورت ، خوشنویسی سازوکار و میدانی را طلب می کند که استفاده از سرمایه های مادی و معنوی ، علم و تکنولوژی ، نگاه حرفه ای و واقع بینانه در آن ، اموری غیر قابل اجتناب خواهند بود . البته با نگاهی گذرا به کاربردهای هنر خوشنویسی در گذشته و حال ، به نظر می رسد این صنعت به گونه ای از دیرباز در آیینه ی خوشنویسی قد و بالا آراسته است . امّا زمان آن فرارسیده است که از حاشیه پر گرد و غبار به متن آید و در کنار خوشنویسی و دوشادوش آن حرکت کند .
در دهه های اخیر یکی از این هنرهای حاشیه که تلاش کرد به متن تبدیل گردد و موفق نشد " نقاشی – خط " بود . نقاشی – خط گرایش نوینی بود که در کنار خوشنویسی متولّد شد و رشد کرد و در جوانی پیر شد . استاد " آیدین آغداشلو " درباره نقاشی – خط و پیر شدن زود هنگام آن در کتاب " آسمانی و زمینی " مطالبی دارد که بیان آن خالی از لطف نیست :
-نقاشی – خط بازتاب بحران هویّت است در هنر معاصر ما .
-نقاشی – خط به دنبال راهی است که بشود مدرنیسم انکار کننده سنت و گذشته را با هنر سنتی و قدیمی همراه و هماهنگ و ادغام کند .
-در مکتب نقاشی – خط ، خیل عظیمی هم بودند که " پوست برداشتند و مغز بگذاشتند " و جز تقلید بی مایه حاصلی ندادند . بحران هویت ما هم از این راه حل نشد . عمر نقاشی – خط هم چندان طولانی نشد و در جوانی پیر شد و به توفیق های گاه و بی گاه و تمجیدهای غلو شده دل خوش کرد. آغداشلو در نقد " خوشنویسی ایرانی در متن هنر کیچ جهانی " دلایل دیگری برای پیری زودرس نقاشی – خط آورده است که شنیدنی است :
" تلاش هایی که به دست هنرمندان دیگری که مکتب نقاشی – خط را پایه گذاشتند صورت گرفت که در نهایت به انکار و درهم شکستن بنیان های اصلی خوشنویسی سنتی ایران منجر شد . نوشدنی بود حاصل دست اندازی انسان معاصر بر گنجینه ی میراث فرهنگی بشر ، بی اعتنایی به مرزبندی های فرهنگی و جغرافیایی و... "
اگر باور استاد آغداشلو درباره پیری زود هنگام نقاشی – خط را جدی بگیریم می توانیم دلایل دیگری را نیز به اشارات ایشان اضافه کنیم :
-نداشتن بنیه ی قوی و غنی برخی از آنان در خوشنویسی و هم چنین عدم شناخت و تجربه ی کافی تعدادی دیگر از هنرهای تجسمی . جمع شدن این دو ویژگی در یک فرد در میدان عمل بسیار دشوار است.
-عدم ارتباط کافی با خوشنویسی سنتی و جامعه خوشنویسی ایران و گاه نامهربانی در حق آنان .
-به حاشیه رانده شدن عنصر خط نسبت به دیگر عناصر هنرهای تجسمی .
-قائم به شخص بودن به جای تکیه بر جریانات فرهنگی و هنری .
-عدم تدوین و تبیین اصول و قواعد و شکل نگرفتن مراکز و انجمن های آموزش.
-پر رنگ شدن انگیزه های اقتصادی و تجاری و توجّه بیش از حد به ذائقه و علاقه مشتریان داخل و خارج از کشور .
-غلبه علم و تکنیک بر هنر .
-موارد احتمالی دیگر .
........................................................................
( پایان بخش اول )
( توجّه:بخش دوم که در آینده ای نزدیک تقدیم خواهد شد به طور کامل همراه تصویر به نمایشگاه " شکوه نستعلیق " و استاد شیرازی می پردازد )
( غلامرضا طاهریان )
......................................................................................................
لطفا با نظرات ارزشمند خود ما را یاری فرمائید
شما نیز می توانید جهت مشاهده مطالبی که مخصوص اعضای ویژه این سایت است به عضویت رسمی این سایت در آمده و از این پست و دیگر پستها و تصاویر محدود شده دیدن فرمایید