بخش چهاردهم آثار رشته شعر دومین سوگواره ملی «لبیک یا حسین » سایت آثار هنرمندان ایران - عزیزی هنر
...................
................
شرایط شرکت در سوگواره :
شرکت برای عموم هنرمندان آزاد است
هیچ محدودیتی در تعداد آثار ارسالی به سوگواره وجود ندارد و به قید قرعه از بین هنرمندانی که بیشترین آثار ارسالی را داشته باشند یک نفر انتخاب شده و هدیه ای تقدیم خواهد شد .
تصاویر آثار ارسالی می بایست متعلق به سال 1393 باشد .
تصاویر به آدرس ایمیل azizihonar@gmail.com ارسال گردد
مشخصات ، شماره تلفن ( همراه و ثابت ) و یک تصویر از هنرمند برای شرکت کنندگان در این برنامه الزامی می باشد .
ارسال تصاویر آثار باید با کیفیت بالا ( حداقل 4000 پیکسل ) و اسکن شده باشد
ارسال تصویر هنرمند به همراه مشخصات ، شماره تماس و شهر محل سکونت ( در قالب یک ایمیل )
ذکر سبک ، شاخه هنری و نوع اثر
بعلت حجم بالای ایمیل های سایت ، در هنگام ارسال ایمیل حتما در قسمت موضوع جمله ی " جهت شرکت در سوگواره ملی بداهه محرم - لبیک یا حسین " درج شود
لازم به ذکر است ، از شرکت عزیزانی که موارد ذکر شده را رعایت نکنند ، در سوگواره معذوریم
................
رشته های هنری :
خوشنویسی ( نستعلیق ، شکسته نستعلیق ، نسخ ، ثلث و گرایشهای نوین خوشنویسی (نقاشی خط ، خط نقاشی ، خط نگاره ، نقاشی با خط و . . . ) ) ، هنرهای تجسمی ( نقاشی ، طراحی ، تذهیب ، مینیاتور ، نگارگری ) ، گرافیک و طراحی پوستر ، عکاسی و شعر
................
موضوع آثار :
آیات قرآن ،اشعار و احدایث با موضوعیت امام حسین (ع)
و یاران و اهل بیت پاکش ، سخنان گهربار امام حسین (ع) ، ماه محرم ،
شهادت ، ایثار و فداکاری ، عزاداری ، ولایت مداری ، رشادت ، شهادت و صبر ، حجاب و عفاف عاشورایی
................
سایت آثار هنرمندان ایران - عزیزی هنر- از کلیه اساتید، هنرمندان ، هنردوستان ، موسسات ، ادارت ، نهادهای فرهنگی و هنری کشوراسلامی ایران که مایلند به عنوان حمایت ، همکاری و یا اسپانسر در اجرای هر چه با شکوهتر برگزار شدن این طرح معنوی و عرض ارادت به ساحت مقدس حضرت ابا عبد الله الحسین (ع) و اولاد و اصحاب گرامیشان با این سایت مشارکت نمایند ، می توانند جهت اعلام نوع همکاری با این برنامه با شماره 09121444264 ( علیرضا عزیزی ) تماس حاصل فرمایند.
...................
..........
قصۀ عشق ...
قصۀ عشق است هر آنکس شنید
عشق و وفاداری ِ شاه ِ شهید
الگوی ایثار و امام ِ ســَـخــا
زینت و شهزادۀ آل ِ عبا
پادشهی پاک دل و پاک بین
نور ِ هدایت شد و سلطان ِ دین
خوب ترین بندۀ دادار بود
دشمن ِ او لشکر ِ کفار بود
رفت به جنگ ِ ستم و ظلم و جور
سینه اش از عشق ِ خدا بود پــُـر
رفت که حافظ شود از دین ِ عشق
زنده کند مسلک و آئین ِ عشق
خنده به مرگ و غم ِ شمشیر زد
هر نفسش یکسره تکبیر زد
در پی ِ جانبازی و آن کارزار
گشت بیابان ِ بلا لاله زار
پور ِ علی بود که از خود گذشت
شمس ِ دو عالــَـم شد و خامُش نگشت
کیستی ای لالۀ خوشبوی عشق ؟
عاشق و دلباختۀ کوی عشق ؟
چون تو فدایی ِ حقیقت که دید ؟
سالک ِ درگاه ِ طریقت که دید ؟
راه ِ حقیقت ز حق آموختی
شعلۀ آزادگی افروختی
تشنۀ حق بودی و پروردگار
تشنۀ وصل ، تشنۀ دیدار ِ یار
عشق ز اعمال ِ تو معنا گرفت
ترس فراری شد و مأوا گرفت
با همۀ رنج و بلا ساختی
تا بـُـت ِ خودکامه برانداختی
هر که به راه ِ تو به تاراج رفت
مست شد و با تو به معراج رفت
اشهد ِ تو آیۀ توحید شد
جایگهت جنت ِ جاوید شد
آنکه دلش قرص به الله بود
غصه کجا بر دل ِ او راه بود ؟
آمده در مصحف ِ حق اینچنین :
روز ِ قیامت به همه مؤمنین ،
میرسد از سوی خدا این پیام :
نفس ِ مقدس به حضورت سلام
نزد ِ من آ در صف ِ خوبان ِ من
مست شو در باغ و گلستان ِ من
شاد شو از هدیه و انعام ِ یار
راضی و خشنود ز تو کردگار
........
کاروان عشق ...
صحنه ای گردیده بود آوردگاه
در میان ِ حق و باطل ، دادگاه
یک طرف اهلی ز ِ عشاق ِ خدا
آنطرف اما سپاهی بی حیا
یک طرف نور ِ خدا تابیده بود
مُهر ِ غفلت آنطرف کوبیده بود
کاروان ِ حق به تعداد ِ قلیل
آنطرف کفار چون اصحاب ِ فیل
کاروان ِ حق همه دلباخته
دل به دام ِ حضرتش انداخته
میرشان یک عاشق ِ دلداده بود
پادشاه و سروری آزاده بود
از بزرگ و کوچک ِ این کاروان
جملگی بودند جزو عاشقان
هر یکی مست ِ خدا و حق پرست
تشنۀ محبوب از روز ِ الست
وعدۀ حق را چو باور داشتند
حرص ِ دنیا را ز ِ دل برداشتند
در پی ِ شاه ِ وفا دامن کشان
هدیه میکردند جان و مالشان
بر سر ِ ظلم و سیاهی تاختند
قصۀ عشق و وفا را ساختند
قصۀ عاشور و عشق و تشنگی
با شهادت تا خود ِ آزادگی
عاقبت هر اهلی از این کاروان
خرم و مستانه رفت سوی جنان
روز عاشورا همیشه زنده است
این حقیقت تا ابد پاینده است ...
.........
اشعار فوق متعلق است به هنرمند ارجمند احسان تقی خانی ( از تهران )
...................
..........
یک وجب دست
می خو ا ستم حا فظه ی این میدان را
از مین های نگاهت پاک کنم
نشد
می خواستم آنقدر شاعر تو باشم
که بیابان های جهان تمام شوند
نشد
لا اقل صبر کنید
ماه را بدوزم به رد پایتان
این مشک ها آنقدر بی وفا هستند
که راهتان را گم می کنند
آهای یک وجب دست بیاورید
من اندازه ی این همه نیامدن را نمی دانم
آقا برگرد
این آب ها نمی فهمند
شش ماهه که باشی
سفید قشنگ تر است یا سرخ
آتش این جنگ را
هیچ آبی خاموش نمی کند
برگرد
با همان دریا
که روی شانه هایت کاشته ای
با همان دست هایی
که نقش اول این شعرند
من هنوز از این خط ها
که روی تنت عمود شده اند میترسم
برگرد
تا چند لحظه ی دیگر
فرات در دست های تو قربانی می شود
...........
دست د ریا نمک ند ا شت
هر چه ر و ی ز مین بو د برای من
یک بمب
یک مید ا ن مین
د و د ست و هزا ر و چند......
هر چه در آ سمان یا فتید
ما ل خو د تان
چند مشت خون
یک عا لمه تیر
آن توپی که پا س می خورد به عقب
حتی آ فتابی که از صبح
ا ما ن تا نک ها را بریده بود
صد ا یم را می شنوید
د ر یا د ا ر د خو د ش را به دلم می زند
که بروم
آ قا چند لحظه صبر کنید
بپرسم
شما آ نقدر ماه بودید
که وقتی تاریک شدم
کشفتان کنم
ما این آب را می خواستیم
پشت سر شما ببا ر یم
که زودتر بیایید
بیش از این جایز نیست
نگاهم را گره بزنم به دست تان
که نروید
صد ا یتا ن را دیگر نمی شنوم
انگار دست دریا نمک نداشت
که اب را از سر همه مان گذراند
...........
نوای نی
باد از کوچ لا لا یی مادر گذشت
و دهان فرات
بوی شیر گرفت
وقتی آن سوتر
تیر از خجالت
سرش را زیر گلو برد
تشنگی اربا اربا می شد
روی لب ها
و پشت چراغ قرمز این شط
دو دست جا مانده بود
یک کاسه آب بیاور
که امشب ستاره بچینم
برای گوش ها یت
از این آسمانی که سیاه پوشیده
برای پیراهنی
با صدای کهنه ی هجرت
توی این دشت
باید لا له تفسی رشود
برو
گوشه ی این نگاه
دیگر به دامن رفتنت گیر نمی کند
نگا هت روی نیزه ها گم شد
اما هنوز نی نوا می زند
قصه ی خویشا و ند ی سرخ تو را با سیب
........
اشعار فوق متعلق است به هنرمند ارجمند خانم نیلوفر شاطری ( از شوشتر )
...................
..........
بارد از چشمان غم باران عشق
یا حسین گوید لب یاران عشق
هردم آتش می زند بر جان من
روی نیزه چهره تابان عشق
بر فراز پیکر خونین نور
ذوالجناح می گرید از هجران عشق
غنچه های تشنه لب در انتظار
بی پناه افتاده در دامان عشق
ساقی لب تشنگان آمد ز راه
در میان شعله ی سوزان عشق
ناگهان از اسب خود افتاد و گفت
جان فدای راه بی پایان عشق
در قنوت نینوا بر بام عرش
لاله ها می روید از دستان عشق
شام عاشورا خدا بی پرده شد
در بهشت دیده ی مردان عشق
هردم عاشوراست هرجا کربلاست
این کسی داند که شد حیران عشق
حکم ظالم تا قیامت باطل است
چون بپا شد با حسین قرآن عشق
شد غلام خون حق درویش و باز
شد به رویش درگه سلطان عشق
............
این سینه خراب از می گلگون حسین است
آفاق همه عاشق و مجنون حسین است
این جوش و خروشی که ز تاریخ برآمد
از بهر عدالت همه از خون حسین است
............
دلم شیدای چشمان حسین است
دو چشمم مست وحیران حسین است
شراب عشق شور انگیز ساقی
ز شط چشم گریان حسین است
زمین و آسمان و مهر و مهتاب
دل آشوب و پریشان حسین است
مسلمانان خدا را سر بریدند
خدای عاشقان جان حسین است
تمام آبروی آدمیت
زخون پاک وجوشان حسین است
چراغ راه و کشتیبا ن عشاق
شهود و فهم قرآن حسین است
دلیل ماندن دین و حقیقت
سلوک عقل و ایمان حسین است
محمد شد حبیب الله اما
خدا امروز مهمان حسین است
برقصید ای شهیدان گرد مشهود
که شاهد جان جانان حسین اسـت
مسیحا شام آخر همچو درویش
خراب از باده و نان حسین است
......
(پی نوشت : در مصراع «مسلمانان خدار را سر بریدند » وهمچنین مفهوم کلی که از این غزل استنباط میگردد منظور بنده بریدن سر حق وحقیقت است چرا که « امام حسین (ع) » تجلی حق و خلیفه ی خدا بر زمین است و این بنده راستین خدا را «ثارالله» نیز نامیده اند ، بنابراین مقصود بنده در این بیت با «توحید» تناقض و تضادی نداشته و اغراق و غلو نیست بلکه تجلی حقیقت و عینیت یافتن آن در واقعیت است چرا که امام حسین (ع) اسطوره نیست بلکه چون جدش رسول الله ، عبد خدا ، اسوه و نمونه انسانیت برای همه دوران هاست.)
..........
اشعار فوق متعلق است به هنرمند ارجمند آقای حسن فرهادی ( از نهاوند )
...................
..........
دوبیتی ها ورباعیات تقدیم به ماه نینوا:
در برکه ی عاشقانه مهتاب بریز
یک قصه ی شاعرانه ناب بریز
لب تشنه دیدار توام یا عباس
از مشک خودت برای من آب بریز
......
با واژه غیرت و وفا همزادی
دیدم که به دست عشق دستی دادی
جای تو میان آسمان ها خالیست
ای ماه چگونه بر زمین افتادی
......
بعد از تو کسی به فکر احساس نبود
در کرببلا عطر گل یاس نبود
مشک وعلم وزره به هم می گفتند
لب تشنه تر از گلوی عباس نبود
......
قلم بر روی دستم تاب می خورد
هزاران تیر بر مهتاب می خورد
که وقتی مشک او شد تیرباران
فرات از مشک سقا آب می خورد
......
عمو از راه نخلستان می آیی
به زیر تیر یا باران می آیی
مگر دستان سبزت پرکشیدند
که داری مشک بر دندان می ایی
......
گلویی تشنه و بی تاب دارد
مگر زیبایی اش مهتاب دارد
ولی بعد از گذشت اینهمه سال
هنوزم مشک خالی آب دارد
......
گلویش تشنه وبی تاب می شد
و غرق صورتش مهتاب می شد
تمام پیکرش را قطعه کردند
و مشکش قطره قطره آب می شد
......
با نام تو هر خیمه دلش دریا شد
ذکر همه ی اهل حرم سقا شد
وقتی خبری از تو نیامد اینجا
در خیمه ما قیامتی برپا شد
......
یک سایه میان خیمه ها پنهان است
در چشم قشنگ او غزل باران است
ای سایه بیا کنار مادر بنشین
{ فردا بدنت زیر سم اسبان است}
......
او خیمه نگهدار شب صحرا بود
تا بود عمود خیمه ها برپا بود
ماهی که به دور خیمه ها می چرخید
خورشید غروب عصر عاشورا بود
......
باید غزلی برایتان بنویسم
از غربت بیصدایتان بنویسم
یکباره کسی میان بغضم میگفت
از دست جدا جدایتان بنویسم
......
تقدیم به سقای عشق : (غروب ماه)
دستی بلند شد، قد رعنا زمین نشست
مشک غریب حضرت سقا زمین نشست
مشتی فرات خیره به اومی شود ولی
آبی که از خجالت دریا زمین نشست
آه از کدام خیمه تو را جستجو کنم
وقتی عمود خیمه ات آقا زمین نشست
بعد از غروب سرخ تو ای ماه بی قرار
من دیده ام که قامت زهرا زمین نشست
دیگر عموی خوب حرم، در حرم نبود
خورشید در نهایت دنیا زمین نشست
گاهی سکوت می کنم وگریه می شوم
اشکی که از تمام غزل ها زمین نشست
......
دریامرد
تو دریا مرد تنهایی اباالفضل
علم بر دوش می آیی ابالفضل
اگرچه مشک های آب خالیست
ولی لبریز دریایی ابالفضل
تمام خیمه ها چشم انتظارت
عموی خوب سقایی ابالفضل
شبیه تو دراین عالم کسی نیست
غریبی مثل زهرایی ابالفضل
ابوفاضل تو را نام قشنگی ست
تو تنها نام زیبایی ابالفضل
بدون تو زمین خاموش می شد
تو ماه آل طاهایی ابالفضل
سکوت علقمه فریاد می زد
تودریا مرد تنهایی ابالفضل
.........
حضرت علی اصغر(ع)
به لالایی خود آهنگ می زد
به خونش آسمان را رنگ می زد
ولی هنگام جان دادن بمیرم
دو دستان پدررا چنگ می زد
………
تا سوز عطش به گریه می آمیزد
بی تابی او دوباره برمی خیزد
می ترسم از آن خنده زیبای غریب
از بس که ازآن لبش نمک می ریزد
………
لب و دست و سرش را سیر بوسید
رباب آمد گلو از زیر بوسید
تمام آسمان ها زیر و رو شد
زمانی که گلو را تیر بوسید
………
وقتی که نظر به روی اصغر آمد
یک تیر سه شعبه سوی اصغر آمد
ای کاش که بر دو چشم تارم می خورد
آن تیر که بر گلوی اصغر آمد
………
در معرکه با پدر به صحرا آمد
بی نیزه وبی سپر چه تنها آمد
لبریز شد از دعای دلتنگی آب
وقتی که به روی دست بالا آمد
………
میان نیزه ها برپا نمی شد
گل خشکیده سربالا نمی شد
اگر گفتی چرا درگیر بودند
سرش بر نوک نیزه جا نمی شد
………
کبوتر با کبوتر فرق دارد
لب خشکیده با تر فرق دارد
میان بچه های تشنه انگار
گلوی خشک اصغر فرق دارد
………
وقتی که در آن معرکه بی تاب شدی
در ظلمت شب شبیه مهتاب شدی
طولی نکشید لحظه تشنگی ات
یک چشم به هم زدن توسیراب شدی
………
اشعار فوق متعلق است به هنرمند ارجمند آقای جواد مختاری ( از اراک )
....................
..........
بی حسین هر لحظه احساس حقیری می کنم
سینه ام انبار دردست گَردگیری می کنم
من به یاد روز عاشورا و تاسوعای تو
نانوا بسته کی نان تنیری(1) می کنم
گر امان از من بریده ابر چشمانم عزیز
ای رقیه فکر شب های اسیری می کنم
نامه ی رد صراطم پیش اربابم حسین
گر تو اربابم نباشی سر به زیری می کنم
تا که واعظ روضه ی اهل حرم می خواند من
ثانیه ها شاهدند احساس پیری می کنم
......
(پی نوشت : (1):منظور از نان تنیری همان نان تنوری است . مرسوم است در روز عاشورا به احترام سر مبارک امام حسین(ع) که در تنور گذاشته بودند،در این روز کسی تنور را روشن نمی کند.)
.......
اشعار فوق متعلق است به هنرمند ارجمند آقای رحیم کوچکی ( از روستای گل گل علیا-آبدانان)
....................
..........
جهت مطالعه فراخوان سوگواره ملی لبیک یا حسین (ع) روی تصویر زیر کلیک نمایید
................
...............
لطفا با نظرات ارزشمند خود ما را یاری فرمائید
30
شما نیز می توانید جهت مشاهده مطالبی که مخصوص اعضای ویژه این سایت است به عضویت رسمی این سایت در آمده و از این پست و دیگر پستها و تصاویر محدود شده دیدن فرمایید