بخش هفدهم آثار رشته شعر دومین سوگواره ملی «لبیک یا حسین » سایت آثار هنرمندان ایران - عزیزی هنر
...................
................
شرایط شرکت در سوگواره :
شرکت برای عموم هنرمندان آزاد است
هیچ محدودیتی در تعداد آثار ارسالی به سوگواره وجود ندارد و به قید قرعه از بین هنرمندانی که بیشترین آثار ارسالی را داشته باشند یک نفر انتخاب شده و هدیه ای تقدیم خواهد شد .
تصاویر آثار ارسالی می بایست متعلق به سال 1393 باشد .
تصاویر به آدرس ایمیل azizihonar@gmail.com ارسال گردد
مشخصات ، شماره تلفن ( همراه و ثابت ) و یک تصویر از هنرمند برای شرکت کنندگان در این برنامه الزامی می باشد .
ارسال تصاویر آثار باید با کیفیت بالا ( حداقل 4000 پیکسل ) و اسکن شده باشد
ارسال تصویر هنرمند به همراه مشخصات ، شماره تماس و شهر محل سکونت ( در قالب یک ایمیل )
ذکر سبک ، شاخه هنری و نوع اثر
بعلت حجم بالای ایمیل های سایت ، در هنگام ارسال ایمیل حتما در قسمت موضوع جمله ی " جهت شرکت در سوگواره ملی بداهه محرم - لبیک یا حسین " درج شود
لازم به ذکر است ، از شرکت عزیزانی که موارد ذکر شده را رعایت نکنند ، در سوگواره معذوریم
................
رشته های هنری :
خوشنویسی ( نستعلیق ، شکسته نستعلیق ، نسخ ، ثلث و گرایشهای نوین خوشنویسی (نقاشی خط ، خط نقاشی ، خط نگاره ، نقاشی با خط و . . . ) ) ، هنرهای تجسمی ( نقاشی ، طراحی ، تذهیب ، مینیاتور ، نگارگری ) ، گرافیک و طراحی پوستر ، عکاسی و شعر
................
موضوع آثار :
آیات قرآن ،اشعار و احدایث با موضوعیت امام حسین (ع)
و یاران و اهل بیت پاکش ، سخنان گهربار امام حسین (ع) ، ماه محرم ،
شهادت ، ایثار و فداکاری ، عزاداری ، ولایت مداری ، رشادت ، شهادت و صبر ، حجاب و عفاف عاشورایی
................
سایت آثار هنرمندان ایران - عزیزی هنر- از کلیه اساتید، هنرمندان ، هنردوستان ، موسسات ، ادارت ، نهادهای فرهنگی و هنری کشوراسلامی ایران که مایلند به عنوان حمایت ، همکاری و یا اسپانسر در اجرای هر چه با شکوهتر برگزار شدن این طرح معنوی و عرض ارادت به ساحت مقدس حضرت ابا عبد الله الحسین (ع) و اولاد و اصحاب گرامیشان با این سایت مشارکت نمایند ، می توانند جهت اعلام نوع همکاری با این برنامه با شماره 09121444264 ( علیرضا عزیزی ) تماس حاصل فرمایند.
...................
..........
شش ماهه
خیمه هایی که در عطش می سوخت,خشک میشد گلوی شش ماهه
در نگاهش امید دریا بود ,در دلش آرزوی شش ماهه
مشک او پاره پاره می لرزید ,نفسش بی اشاره می لرزید
دستهایش دوباره می لرزید ,باز می گشت سوی شش ماهه
تشنه بودم دوباره خواب ...عمو, خواب دیدم کمی سراب,عمو
آب آب آب آب آب عمو ,آب بسته ست روی شش ماهه
با لب خشک بچه ها چه کند ؟ساقی دشت نینوا چه کند؟
غیرتش می کشد خدا چه کند؟ اشک شد روبه روی شش ماهه
ابرها بی جواب می رفتند! باز با اضطراب می رفتند
آب می رفت وآب می رفتند ! دست باران سبوی شش ماهه
**
دیرکرده پدر,عموعباس , تشنگی بیشتر..عموعباس
نیزه ای باسه سر !عموعباس, آه از های وهوی شش ماهه
عمه جان برعمو بگو :برگرد,از شب تار روبه رو برگرد
به خدا آب هم...عمو برگرد, بر نگشته عموی شش ماهه
**
چشم ما ودل عنایت او,عرشیانی گدای طاعت او
وجهان مست استجابت او ,عالم وآبروی شش ماهه
.............
دختر خورشید
دیباچه بارانی و تاج سر خورشید
دل بسته ی مهر تو ام ای دختر خورشید
زنجیر اسیری شده برجان ودلت قفل
ای ماه چرا میروی از کشور خورشید؟
بگذار ببوسد کف پاهای تو را عشق
حالا که جدا میشوی از لشکر خورشید
موهای تو مانند دوصحرا که به زردی...
چشمان تو گل های تر وپر پر خورشید
این رنج که از حالت لبخند تو پیداست
آن ابر که خیمه زده دور وبر خورشید...
تا چشمه ای از روشنی ات را بنویسم
کندم ورق تازه ای از دفتر خورشید
...........
نذر رقیه (س)
شب طبابت بلد نبود آخر,دردهایت دوا نشد بانو
خنده هایت که راه را گم کرد,بغض هایت رها نشد بانو
بعد تو غم به واژ ها پیوست ,شرح آن در کتاب ها پیچید
به همین سادگی و آسانی کربلا کربلا نشد بانو
لشکری روبه روی یک کودک؟! سیلی گرگ, صورتِ آهو...؟
عقل را جور در نمی اید , عرش را هم که جا نشد بانو
ماتمت را سیاه پوشیدم,دسته ها سینه سینه می بارند
مانده ام پای غربتی محسوس,نوبت تکیه ها نشد بانو ؟
نذر دارم که گریه ...لایق نیست,نذر دارم که روضه...باز کم است
"باید از دیده خون برافشانم".. این که کل عزا نشد بانو
کوچه هامان دوباره غمگینند,روضه ی "یارقیه" می خوانند
شور این شهر گرچه مشهور است,قطره ای نی نوا نشد بانو
بیز علمداره سینه داغلامیشوغ حشره جک بیزدن ایری قالمییاجاق*
اردبیل است و(یاابلفضلش) ازعمویت جدانشد بانو
گاهی از یک غزل پلی زده ام,گاه در خواب شاعرت شده ام
میروم بیشتر فدا بشوم...حق مطلب ادا نشد بانو
• ما دررثای علمدار سینه داغ کرده ایم تا حشر این عشق از ما جدا نخواهد شد*
.............
امیر عشق
لب تشنه رفته آب به اینجا بیاورد
یک مشک از فرات تماشا بیاورد
ای نخلهای حوصله طاقت بیاورید
عباس رفته است که دریا بیاورد
با آب از لبان عطشناک غنچه گفت
شاید فرات را به تقلا بیاورد
عمه چقدر دیر,چه شد پس عمویمان؟
عمه چقدر صبر کنم تا بیاورد؟
ترسم که هیچوقت نیاید امیر عشق
خورشید سر به دامن صحرا بیاورد
ای باغبان مرثیه وقتی تو نیستی
داغ عطش چه بر سر گلها بیاورد
پاشیده ام نگاه به آنسوی نخلها
تا نکهتی از آن گل زیبا بیاورد
عباس دیر کرده مبادا که رفته است
اشک فرشتگان خدا را بیاورد
:دیگر عطش نه...آب نمیخواهم عمه جان
عمه بگو ,بگو کسی او را بیاورد
**
اصغر صبور باش ومسوزان دل مرا
رفته عمو برای تو دریا بیاورد
............
حال وهوایت
گفتم از بند گره خورده به پایت بنویسم
با دل ابری ام از حال وهوایت بنویسم
قافله قافله دنبال کنم بی کسی ات را
پابه پای غمت از هول وولایت بنویسم
بشوم چشمه وباتشنگی ات انس بگیرم
از دل سوخته در دشت بلایت بنویسم
تیر وشمشیر و زره ریخته دور وبرم اما
قصد دارم فقط از صلح و صفایت بنویسم
بنویسم که پر ازشبنم وگل بودی وباران
شعری از آینه وعطر برایت بنویسم
...........
ناله
شکست قامت خورشید,آسمان خم شد ,رمق نماند برایش ..وماهتاب افتاد
سیاهِ چادرشب را کشید بر رویش ,هزارقرن پس ازآن درون خواب افتاد
هزار قرن بر این واقعه نوشتند و ,هزارقرن برآن لحظه شعرجوشیدند
چقدرفال زدند و برایشان چرخید,چقدر قرعه بنامِ من خراب افتاد
دوباره نوبت تصویرکردن طوفان , دوباره بیت چهل روز ناله نوشیدن
دوباره شعر به آهی غریب پیچیدو دوباره موج قلم روی پیچ وتاب افتاد
چهل ستاره به اطراف خانه چرخیدند,به گرد روشن سجاده ای که عاشق بود
تمام وسعت این عشق مثل نقاشی, هزار قرن درون نگاه قاب افتاد
.....
چهل شب است کسی خواب را نمیفهمد, کسی که خیره به جغرافیای بیداریست
چه رفته است براو ؟..ذهن مانمیگنجد؟,سوال صفحه تاریخ بی جواب افتاد
درون خانه زنی مثل بغض میبارید , نگاه ساکت او بی بهانه غمگین بود
:بخواب نوگل زیبای ناشکفته ی من, دوباره چشم نجیبی که دست آب افتاد
**
تمام غصه عالم به یک طرف اما...وآه وناله زینب به یک طرف اما...
فدای غصه تنهایی ات شوم بانو ,چه ها گذشت برای دل رباب.....
...........
عاشورا
مثل فریادی که در کوه وکمر پیچیده است
آرمانی ساده در ذهن بشر پیچیده است
ماه امشب سخت دارد بی قراری می کند
باد می گوید به گوشش یک خبر پیچیده است
آرزوی آسمانی ها اجابت می شود
گوش کن "امٌن یجیب" یک نفر پیچیده است
ناله های بی بهانه علتش معلوم نیست ؟
سوزهای عاشقانه بیشتر پیچیده است
باز بغض بیقراری در گلوی خانه و...
باز چشم اشکباری سوی در...پیچیده است
جاده بر اسپند هم دارد حسادت می کند
چند ساعت میشود بوی سفر پیچیده است
میرود تا روز را برروی شب برپا کند
می رود تا عاشقی را تا ابد معناکند
عشق دارد بر همه عالم سرایت می کند
رود دربستر..ولی کوه استقامت می کند
جمله مشتاقان مستی گرد جامش آمدند
حال ساقی را مگر دستی رعایت میکند؟؟
یک نفر می گوید ازمولا خجالت می کشم
یک نفر می گوید او مارا شفاعت می کند
نیزه هایی که فقط مامور سرپیچی شدند
مشک سرخی که فقط از او اطاعت می کند
آب از شرمندگی دائم عرق می ریزد و...
از خودش هر لحظه اعلام برائت می کند
باورش سخت است اما گاه ممکن می شود
صفحه تاریخ گاهی خرق عادت می کند
می شناسم ,این همان عطر غریب یاس نیست؟
چشم هایش آشنا می آید او عباس نیست؟
رمه ی آهو برای دیدنش صف بسته اند
دسته ای پروانه تا بوسیدنش صف بسته اند
حتم دارم با تبسم هاش می خندد زمین
راست می گویند برخندیدنش صف بسته اند
خنجر خورشید روی پیکر شب می نشست
چشم ها دیدند بر تابیدنش صف بسته اند
درکویری که به لب های عطش روییده است
قطره قطره تا دل باریدنش صف بسته اند
فصلی از اعجاز بردستان او گل کرده و..
از ازل پرچین ها بر چیدنش صف بسته اند
"میرود تا عاشقی را تا ابد معنا کند"
کائناتی که سر فهمیدنش صف بسته اند
وصف حال عاقل و میخانه را نشنیده اید؟
شرح هفتادو دوتا پروانه را نشنیده اید ؟
شطی از آیینه وآیینه درهم ,مثل آن
بغض دریا در گلوی ابر, شبنم مثل آن
یک دم سرخ ازمسیحای دهانش مثل این
یک نگاه از چشم های پاک مریم مثل آن
شوق بی اندازه ی لبخند محضی مثل این
اشک تنهایی به روی گونه کم کم...مثل آن
مسلک ثانی و قالوا:قد علمنا ذلک....
قال راوی: انت مولود المحرٌم ..مثل آن 1
سوز واشک وآه وناله , آتش وخون وستم
رفته بابای رقیه ,آمده غم مثل آن
کودکی شش ماهه با فریاد پاره ..مثل این
ضجه ای تا عرش از پهنای عالم ,مثل آن
یک به یک با لشکری از کفر رودر رو شده
گرگ هایی هم نبرد دسته ی آهو شده
نینوا درنینوا دلواپسی ,تب ,وایِ من
میرسد شب میرسد شب میرسد شب ,وای من
"مثل دابٍ قوم نوحٍ...والذین بعدهم...." 2
یک طرف شمشیر ,میدانِ لبالب ,وای من
بغض "هل من ناصر" ی راه گلو را بسته است
با "هوالناجی ,هوالناصر ,هوالرب "..وای من
خیمه ها میسوزد و هر شعله دریا میشود
آتشی از کینه ی "لاحُبٌ یرغب..".وایِ من 3
برتمام کودکان دارند سیلی میزنند
وای زینب وایِ زینب وایِ زینب ,وای من
چشم هایت را ببند ای نوگل شش ماهه ام
می رسدشب ,میرسد شب,میرسد شب وایِ من
"قل هو الحق ..فسجدوا.."یی که مسلٌم میشود
پیش پایش تا ابد ابلیس هم خم می شود!
ذره ای از آه او را وام طوفان می دهند
قطره ای از اشک هایش را به باران می دهند
هر چه می بینیم ومبینید ومی بینند را
با "هو الحی” و”هو القیوم " او جان می دهند
چند روزِ سال را گاهی حسینی میشویم !
دردهای لاعلاجی را که درمان میدهند...
راستی پیغام او این بوده؟؟تنها نذر واشک ؟
این چنین با نهضت او دست پیمان می دهند؟؟
شیعه اوییم و.....بغضی که گلویم را گرفت
شاعر شرمنده را حالی پریشان می دهند
هرچه دل تا آخر هستی همه شیدای او
کل این عالم فدای غیرت سقای او
.....
1-سوگنامه کربلا-ترجمه لهوف سید بن طاووس-مسلک دوم-سخنرانی ازفرازامام درصبح عاشورا
2- سوگنامه کربلا-ترجمه لهوف سید بن طاووس-مسلک دوم.ازفراز سخنان امام بعد از شهادت حضرت علی اصغر(ع)
3- سوگنامه کربلا-ترجمه لهوف سید بن طاووس-برگرفته از بخش دشمنان قسم خورده ی امام ویاران ایشان
.............
منظومه ی بلا
و بند روسری اش دار بغض هایش بود
گره گره همه ی دشت در صدایش بود
درون خیمه زنی -چشم های بر در- داشت
زنی که عالم از ان ابتدا ,گدایش بود
غروب ساکت و بی واژه شعر می پاشید
وبیتِ حادثه منظومه ی بلایش بود
اگر چه کوچک و غمگین ,بزرگ می امد
زمین و آینه و آسمان برایش بود
به چشم های همان زن غریبتر زل زد
دوباره تشنه ی بی طاقت هوایش بود
کسی از ان ور تردید میرسید به شب
کسی که سایه خورشید پشت پایش بود
وبند روسری اش را دوباره محکم کرد
عمو نبود...خدای رقیه هایش بود
..........
یادگار عشق
دارد صدای ناله ی اصغر می اید
تیری سه شعبه از- شبِ خنجر- می اید
پیچیده صحرا آسمان را در دلِ خود
وا حیرتا از هیبت محشر می اید
چشمان دختر بچه ای را آب برده
-عمه, عمو عباس تان اخر می اید-
در خواب دیدم, مادرم زهرا هم اینجاست
دارد صدای گریه ی حیدر می اید
ازدور یک سایه شبیه کوه,پیداست
زینب ,زنی که مثل یک لشکر می اید
-باید به بی بی بغض هایم را بگویم-
آری فقط از دست زینب بر می اید....
بی بی چرا بابا نیامد ؟حرف دارم
بابا که پای صحبت دختر می اید
می خواهم از رنج عطش هامان بگویم
لب های تشنه با دلی پر پر... می اید
از درد این سیلی که جایش سرخ مانده
از خون زخمِ دست آن کافر...می اید
از خیزران, از معجری که پاره میشد
بابا که این را بشنود دیگر می اید...
**
لالا رقیه ,یادگار عشق...لا لا
بابا برای دیدنت با سر می اید
........
اشعار فوق متعلق است به هنرمند ارجمند خانم شبنم فرضی زاده ( از اردبیل )
....................
..........
جهت مطالعه فراخوان سوگواره ملی لبیک یا حسین (ع) روی تصویر زیر کلیک نمایید
................
...............
لطفا با نظرات ارزشمند خود ما را یاری فرمائید
9
شما نیز می توانید جهت مشاهده مطالبی که مخصوص اعضای ویژه این سایت است به عضویت رسمی این سایت در آمده و از این پست و دیگر پستها و تصاویر محدود شده دیدن فرمایید