بخش بیست و دوم آثار رشته شعر دومین سوگواره ملی «لبیک یا حسین » سایت آثار هنرمندان ایران - عزیزی هنر
...................
................
شرایط شرکت در سوگواره :
شرکت برای عموم هنرمندان آزاد است
هیچ محدودیتی در تعداد آثار ارسالی به سوگواره وجود ندارد و به قید قرعه از بین هنرمندانی که بیشترین آثار ارسالی را داشته باشند یک نفر انتخاب شده و هدیه ای تقدیم خواهد شد .
تصاویر آثار ارسالی می بایست متعلق به سال 1393 باشد .
تصاویر به آدرس ایمیل azizihonar@gmail.com ارسال گردد
مشخصات ، شماره تلفن ( همراه و ثابت ) و یک تصویر از هنرمند برای شرکت کنندگان در این برنامه الزامی می باشد .
ارسال تصاویر آثار باید با کیفیت بالا ( حداقل 4000 پیکسل ) و اسکن شده باشد
ارسال تصویر هنرمند به همراه مشخصات ، شماره تماس و شهر محل سکونت ( در قالب یک ایمیل )
ذکر سبک ، شاخه هنری و نوع اثر
بعلت حجم بالای ایمیل های سایت ، در هنگام ارسال ایمیل حتما در قسمت موضوع جمله ی " جهت شرکت در سوگواره ملی بداهه محرم - لبیک یا حسین " درج شود
لازم به ذکر است ، از شرکت عزیزانی که موارد ذکر شده را رعایت نکنند ، در سوگواره معذوریم
................
رشته های هنری :
خوشنویسی ( نستعلیق ، شکسته نستعلیق ، نسخ ، ثلث و گرایشهای نوین خوشنویسی (نقاشی خط ، خط نقاشی ، خط نگاره ، نقاشی با خط و . . . ) ) ، هنرهای تجسمی ( نقاشی ، طراحی ، تذهیب ، مینیاتور ، نگارگری ) ، گرافیک و طراحی پوستر ، عکاسی و شعر
................
موضوع آثار :
آیات قرآن ،اشعار و احدایث با موضوعیت امام حسین (ع)
و یاران و اهل بیت پاکش ، سخنان گهربار امام حسین (ع) ، ماه محرم ،
شهادت ، ایثار و فداکاری ، عزاداری ، ولایت مداری ، رشادت ، شهادت و صبر ، حجاب و عفاف عاشورایی
................
سایت آثار هنرمندان ایران - عزیزی هنر- از کلیه اساتید، هنرمندان ، هنردوستان ، موسسات ، ادارت ، نهادهای فرهنگی و هنری کشوراسلامی ایران که مایلند به عنوان حمایت ، همکاری و یا اسپانسر در اجرای هر چه با شکوهتر برگزار شدن این طرح معنوی و عرض ارادت به ساحت مقدس حضرت ابا عبد الله الحسین (ع) و اولاد و اصحاب گرامیشان با این سایت مشارکت نمایند ، می توانند جهت اعلام نوع همکاری با این برنامه با شماره 09121444264 ( علیرضا عزیزی ) تماس حاصل فرمایند.
...................
..........
مشک
چه جوري مي تونه آخِه نباشه دل ، نِگرو نِش ؟
سه تا بچّه ها شُ كُشتَه ن ، اينه آخرين جَوو نِش
ولي اون ماهِ قبيلَه س ، نمي شِه شب شِه ، نباشه
مگر اون موقع كه ديگه نباشه نام و نشو نِش
اگه كه لشگرِ اَبرا بيان و ماهُ بگيرن
بعد از اون تيره و تاره ، تا هميشه آسمونش
امّا اين بچّه ها تشنَه ن ، يه نفر بايد بُلَنْ شِه
يكي كه زخمِ نشستن ، رسيده به اُستخونش
چه جوري مي تونه پنهون بِشِه از نگاهِ زن ها
وقتي كه قبيله : خيمه باشه ، دستِ او : ستونش ؟!
تازه وقتي صورتِش رُ مي پوشونه ، بچّه ها، باز
خيلي زود مي شْناسن اونُ از چشاي مهربو نش
يادِش اومد اون شبي كه مادرِش يكي دو جمله ….
ولي بغض و گريه ديگه اومد و نداد اَمونش :
(( گُلِ نو بهارِ عمرم ، پسرم ! خدا نگهدار !
ديگه مادرِت مي دونه رسيده فصلِ خزونش
مي دوني چه حسّي دارم ؟ حسِّ اون پرنده اي كه
يه نفر بياد و آتيش بزنه به آشيونش …))
( به خودِش اومد كه ظُهره ) مثل (( شير )) ي كه مي غُرّه
رفت و زد به قلب دشمن ، به (( شُغالا )) ي زبونش
---
حالا اون كنارِ نَهره ، مي شينه پُر كُنه مَشكُ
( بچّه ها تشنه ي آ بَنْ ، شغالا تشنه ي خونش )
مشكٌپر كرده و مي خواد که يه جرعه هم بنوشه
ولي نه ! ريخته اون آبُ هنوزم خشكه زبونش
يادِ بچّه هاي تشنه ، شونه هاي اونُ لرزوند
شونه هايي كه زمونه نتونِس بِده تكونش
پا مي شه ، تشنه ي تشنه ، مي زنه به قلبِ لشگر
ولي اون مونده و مَشكِش ، دشمن و تير و كمونش …
---
دو تا دستِ خوني حالا ، يه طرف افتاده و اون
واسه ي رسوندنِ آب ، با تموميِ تَوونش –
به دهن گرفته مشكُ ، مي كِشه به روي خاكا
( ولي فاييده نداره ديگه اين كِشون كِشونش )
بَدَنِش ، مثل يه چِشمِش ، پُر شده از تير و نيزه
ولي باز چِشِش به مَشكه ، با نگاهِ خونْ چكونش
كي ديده كه ماه با پاهاش تيرُ از چِشِش دَراره ؟!
كي ديده كه ماهُ از پشت بزنند و واژگونش –
كُنَن و بِرَن با خنده همه جا جار بِزنَن كه
هر كي كه (( ما )) رُ نبينه ، مرگشُ مي ديم نشونش ؟!
--
حالا اُفتاده رو خاكا ، دهنِش خوني و خاكي
به دهن گرفته مَشكُ ، به لبش رسيده جونش .
...........
اشعار فوق متعلق است به هنرمند ارجمند آقای مهدی زارعی ( از کرج )
....................
..........
دوباره تعزیه برپاست نوحه می خوانند
کسی شبیه شما نیست خوب میدانند
هنوز نیزه نشین است رأس ِ آزادی
و تیغ های عمرها و شمر برَانند
صدای ناله ی صلح است زیر یک بوته
و مهربانی و ایثار از اسیرانند
لباسهای پر از نقش حیله بر تن هاست
و نعش های نجابت هنوز عریانند
ولی صدای حقیقت نمی شود خاموش
میان جمع کثیری که شمر می خوانند
............
اشعار فوق متعلق است به هنرمند ارجمند خانم طاهره خورشیدوند ( از بروجرد )
....................
..........
«یاحبیب الباکین»
لب های من و لعل درخشنده ی لب هات
نه... بوسه ی من نیست برازنده ی لب هات
برپا شده آتش به دلم از عطش تو
دریا شده غرق تب بخشنده ی لب هات
از لحظه ی افتادن تصویر تو در آب
ذهنم شده ای ماه ! پراکنده ی لب هات
من مات علی حب لبت مات شهیدا
من : شاعر مجنون سراینده ی لب هات !
لاحول ولا قوة الّا به لب تو
ای گریه ی من گم شده در خنده ی لب هات !
«من مرثیه خوان دل دیوانه ی خویشم »
دلسوخته ی آتش سوزنده ی لب هات
دیروز اگر مهریه ی فاطمه (س) بودم
امروز ولی هستم شرمنده ی لب هات
من آب فراتم که در این بزم نفس گیر
در آخر بازی شده بازنده ی لب هات...
...........
در سینه ی ما نیست به جز درد ، عمو !
افتاده فرات دست نامرد ، عمو !
سوزاند عطش گلوی ما را اما
ما آب نخواستیم ...برگرد عمو
..........
عطر خوش بوی گل آن ور دیواری تو
بیشتر دست مرا کاش نگه داری تو
با تو قرآن لب طاقچه را می شنوم
«من صدای نفس باغچه را می شنوم»
در خودش قدرت صد معجزه را جا داده
این دو تا دست که بر روی زمین افتاده
کیست این کوه که یک مشک به دندان دارد
چیست این عشق که هفتاد و دو مهمان دارد
کم نمی آورد این یکه سوار بی دست
کوه اگر روی زمین هم که بیفتد کوه است
«کار ما نیست شناسایی راز گل سرخ»
در دل واقعه تصویر نماز گل سرخ
کار ما نیست تو را در دو سه خط بنویسیم
بی تو تنها بنشینیم و فقط بنویسیم
آب را بعد تو صد مرتبه ما گِل کردیم
در هیاهوی زمین دست تو را ول کردیم
دست از شانه جدا را که همین نزدیکی ست
یادمان رفت خدا را که همین نزدیکی ست
یادمان رفت دل سوخته ی اکبر را
حنجر پاره و خونین علی اصغر را
یادمان رفت لب تشنه ی سقا راهم
بر سر نیزه سخن گفتن سرها را هم
یادمان رفت گل آن ور دیواری تو
یادمان رفت ابالفضل علمداری تو...
...........
نذر حضرت ابوالفضل العباس (ع)
داشت می رفت سر چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود ، عطش ...اما دست-
داشت می رفت بنوشد ، نه بنوشاند آب
به لب تشنه ی خورشید ، به آن بالا دست
دست در آب فرو بُرد ، فرو پاشید آب
ریخت دریای سخاوت به دل دریا ، دست
مشک سیراب شد از آب و فرات از عباس
تا کجا می کشد این بار امانت را دست؟؟؟
...تیغ ها پشت هم آهسته صدایش کردند
کم شده فاصله ی سینه ی صحرا تا دست
کیست یاری بکند یک تنه خورشیدش را؟
نیست دیگر به سر شانه ی این سقا دست
داشت می رفت سر چشمه سواری با دست
داشت می آمد از آن دور سواری بی دست...
..........
با هر غزل صد عقده از دل ها گشوده ست
تا دیده بر دیوان دعبل ها گشوده ست
یادش چنان دریاست، دریایی که یک عمر
آغوش خود را سمت ساحل ها گشوده ست
هفت آسمان با اشک او افتاده بر خاک
چون سفره ی دل پیش محمل ها گشوده ست!
بستند غافل های عالم در به رویش
درها ولی بر روی غافل ها گشوده ست
دارد تقاصی سخت می گیرد از آن قوم
هربار مقتل نزد قاتل ها گشوده ست
جام بلا از ساقی کوثر گرفته
پای ادر کاسا و ناول ها گشوده
ای عشق تنها «یا علی ع» مشکل گشا نیست
یک «یا حسین ع» ساده مشکل ها گشوده ست...
............
آغاز می شود غم عالم به نام عشق
ما داغدار سوگ توایم ای امام عشق
این اشک ها ز تشنگی ات آب می خورند
خشکیده در عزای تو یک عمر کام عشق
سرها همه به سوی تو برگشته اند باز
شاید رسیده عطر تن ات بر مشام عشق
دل را به کف گرفته به میدان خون زدی
آری نبود کـــار تو الّا قیـــــام عشـــق!
از لحظه ای که بر سرِ نی سر، بلند شد
مفهوم سربلنــد شدن، شد پیـــام عشـــق!
تا از بیان شرح غم ات دیده ها تر است
" ثبت است بر جریده ی عالم دوام عشق"
دنیا برای دلشدگان ات برابر است:
با لحظه ی سلام تو تا والسّلام عشق...
............
با «او» شروع می شود این قصه ، با «او» که یک ضمیر مذکر بود
با او که شعر آخر دفتر ، نه... با او که حرف اول دفتر بود
افسانه ؟نه ، نه ، خواب نه ، رؤیا نه ، یک قصه یک حقیقت بی تکرار
آخر چگونه وصف کند شعرم او را که خود حماسه ی دیگر بود
میدان حریف می طلبید و او با سر به پیشواز خطر می رفت
-پرواز- این علامت ممنوعه تقدیر بال سرخ کبوتر بود
طوفان نوح بود و جهان می رفت تا عرشه را به دست تو بسپارد
هرجای خاک کرببلا انگار تصویری از وقایع محشر بود
موسی عصای معجزه برمی داشت ، مولا به ذوالفقار جلا می داد
رگ های داغ گردن اسماعیل زیر فشار سردی خنجر بود
شمشیر تیز تشنگی ات آن روز در سینه ی فرات فرو می رفت
می سوخت شعله شعله گلویت ، آه...چشمان آسمان و زمین تر بود
هفتادو دو کبوتر خونین بال ، هفتاد ودو ستاره ی نورانی
شب بود ، نه...اواسط روز اما ، خورشید روز واقعه بی سر بود
.............
ميدان رزم، واقعه، هفتاد و دو سوار
شمشيرهاي گمشده در سايه غبار
تصوير داغ خيمهي در حال انتظار
تفسير واقعيت تاريخ ماندگار
اينجا كجاست؟ مرز زمين تا خود بهشت
بايد قلم به دست گرفت و تو را نوشت
بايد نوشت از سر سبز و زبان سرخ
از آفتاب سوخته از آسمان سرخ
باران تيغ سمت گلوي اذان سرخ
شرح گدازه در دل آتشفشان سرخ
اين شعر تشنه ميشود امشب فرات را
گم كرده است خواجه و شاخه نبات را
ظهر«است ساقيا قدحي پرشراب كن»
دنياي پوچ وسوسهها را جواب كن
از تشنگي بسوز، نگاهي به آب كن
در انتظار توست بهشتت شتاب كن
اين انتظار جان تو را كه به لب رساند
يكباره ظهر داغ زمين را به شب كشاند
اين تك ستاره كيست كه دنيا خراب اوست
خورشيد و آسمان و زمين در ركاب اوست
شهري دچار گيسوي پرپيچ و تاب اوست
انگار كه حساب همه با حساب اوست
جز او نداشت هيچ كس اين افتخار را
سر داد تا تمام كند انتظار را
از راه آمدهست كه محشر بپا كند
با دستهاي معجزهاش كيميا كند
كل زمين سوخته را كربلا كند
از كوفه رازهاي بدي برملا كند
از راه ميرسد كسي از جنس آفتاب
با شعرهاي سرخ تو، با مشكهاي آب
شمشير ميكشد به تمام يزيدها
نا آشناست با همهي نااميدها
ميلرزد از حماسهي او جان بيدها
گم ميشوند در سفرش سر رسيدها
چيزي نمانده است به آن جمعهي عزيز
يك جرعه آب تازه در اين استكان بريز
..............
اشعار فوق متعلق است به هنرمند ارجمند آقای رضا نیکوکار ( از رشت )
....................
..........
جهت مطالعه فراخوان سوگواره ملی لبیک یا حسین (ع) روی تصویر زیر کلیک نمایید
................
...............
لطفا با نظرات ارزشمند خود ما را یاری فرمائید
9
شما نیز می توانید جهت مشاهده مطالبی که مخصوص اعضای ویژه این سایت است به عضویت رسمی این سایت در آمده و از این پست و دیگر پستها و تصاویر محدود شده دیدن فرمایید