بخش بیست و سوم آثار رشته شعر دومین سوگواره ملی «لبیک یا حسین » سایت آثار هنرمندان ایران - عزیزی هنر
...................
................
شرایط شرکت در سوگواره :
شرکت برای عموم هنرمندان آزاد است
هیچ محدودیتی در تعداد آثار ارسالی به سوگواره وجود ندارد و به قید قرعه از بین هنرمندانی که بیشترین آثار ارسالی را داشته باشند یک نفر انتخاب شده و هدیه ای تقدیم خواهد شد .
تصاویر آثار ارسالی می بایست متعلق به سال 1393 باشد .
تصاویر به آدرس ایمیل azizihonar@gmail.com ارسال گردد
مشخصات ، شماره تلفن ( همراه و ثابت ) و یک تصویر از هنرمند برای شرکت کنندگان در این برنامه الزامی می باشد .
ارسال تصاویر آثار باید با کیفیت بالا ( حداقل 4000 پیکسل ) و اسکن شده باشد
ارسال تصویر هنرمند به همراه مشخصات ، شماره تماس و شهر محل سکونت ( در قالب یک ایمیل )
ذکر سبک ، شاخه هنری و نوع اثر
بعلت حجم بالای ایمیل های سایت ، در هنگام ارسال ایمیل حتما در قسمت موضوع جمله ی " جهت شرکت در سوگواره ملی بداهه محرم - لبیک یا حسین " درج شود
لازم به ذکر است ، از شرکت عزیزانی که موارد ذکر شده را رعایت نکنند ، در سوگواره معذوریم
................
رشته های هنری :
خوشنویسی ( نستعلیق ، شکسته نستعلیق ، نسخ ، ثلث و گرایشهای نوین خوشنویسی (نقاشی خط ، خط نقاشی ، خط نگاره ، نقاشی با خط و . . . ) ) ، هنرهای تجسمی ( نقاشی ، طراحی ، تذهیب ، مینیاتور ، نگارگری ) ، گرافیک و طراحی پوستر ، عکاسی و شعر
................
موضوع آثار :
آیات قرآن ،اشعار و احدایث با موضوعیت امام حسین (ع)
و یاران و اهل بیت پاکش ، سخنان گهربار امام حسین (ع) ، ماه محرم ،
شهادت ، ایثار و فداکاری ، عزاداری ، ولایت مداری ، رشادت ، شهادت و صبر ، حجاب و عفاف عاشورایی
................
سایت آثار هنرمندان ایران - عزیزی هنر- از کلیه اساتید، هنرمندان ، هنردوستان ، موسسات ، ادارت ، نهادهای فرهنگی و هنری کشوراسلامی ایران که مایلند به عنوان حمایت ، همکاری و یا اسپانسر در اجرای هر چه با شکوهتر برگزار شدن این طرح معنوی و عرض ارادت به ساحت مقدس حضرت ابا عبد الله الحسین (ع) و اولاد و اصحاب گرامیشان با این سایت مشارکت نمایند ، می توانند جهت اعلام نوع همکاری با این برنامه با شماره 09121444264 ( علیرضا عزیزی ) تماس حاصل فرمایند.
...................
..........
« ای حسین »
ای حسین، تفسیر عدلِ مرتضی
ای تو دیگـر جلـوه ای از لافتی
در کلامت نکته ها ی نابِ عشق
از مدینــه ، کربـلا تا در دمشـق
نور تقوا در وجودت شعله ور
نظم و ایمان در حضورت جلوه گر
عدلِ مولا بی تو سرگردان بود
بی تو دنیا زشت و نامیزان شود
رحمت مولا علی در روی تو
دستگیـری از فقیــران خویِ تو
چون علی در عشق حق جان باختی
کربلا را شهـــر ایمـان ساختی
جبهه ی کفر ارچه خونت را بریخت
جان اهریمـــن ز باغِ دین گریخت
از زبانـت آیـه هایِ نابِ نـور
می تـــراود از تهِ تارِ تنــور
قتلگاهت موجی از گــردابِ خون
چون علی در ذکر حق غرقابِ خون
عقل در وادیّ پاکـــان پا نهاد
چشــم در دیــدار مولا واگشــاد
دید جنّت سفره در پای حسین
آسمـان شد پستِ بالایِ حسیـن
عقل و عشق آسوده در میقات او
رویِ نی دل می شنیـــد آیاتِ او
تسلیت بادت حسیـنت ای رسول
کشته شد نور دو عینت ای رسول
وقت دفن سیّـد است ای مرتضی
لحظـه ای بر خاک فرزندت بیا
وقت دفــــن آفــتـاب دین شده
کوفیــان را این چنین آیین شده
کوفیـــان کُشتــنــــد ثار الله را
سخت بشکستند دستِ مـــاه را
کی بمیــــرد زنده ی قالــــوا بَلی
زنده تا محشــر حسینِ مُرتضی
............
ای حسین
نکته های ناب تقوا در تو جـــاری یا حسین
از علی آورده ای این تحفه آری یا حسین
دسته دسته باغ معنا از قدم هایت شکفت
جز تو تفسیر ولایت را چنین زیبا نگفت
چون علی در سجده گاه عشق جان کردی سپر
چون علی خونت سرازیر است از بالای سر
در سخاوت چون علی سبقت گرفتی ای حسین
تا بماند حق سوی دادار رفتی ای حسین
چون علی ، آیینه ها قدر تو را نشنــــاختند
نابکاران اسب کین بر جسم پاکت تاختند
مرگ را چون نوش دارویی ، شرافت خوانده ای
در طریقِ عشق حق در کربلایت مانده ای
چون علی غرقِ مصیبت، می کنی حمدِ خدا
ای غریب شهر دنیا ، شد خدایت آشنا
پرچم دین را به میــدان جهـــــــان افراختی
عشق را آسوده از چون و چراها ساختی
عقل ساکت مانده در حیرت شـد از ایثار تو
عشق آمـد پا به پایت ماند در دیدار تو
از علـی گنج عدالت را حسین بُرد ارمغان
شد شهادت، حیدر و شاه شهیدان را امان
از علـی آموخت جان در سجده گه دارد نثار
شهد شیرین شهادت از علی اش یادگار
نور مـی پاشیـــــد بر ذرّات عالـــــم پیکــــرش
روی نی آیاتِ حق می خواند نورانی سرش
گفت حیـدر دست عبّاسم فدایـت می شـــود
ناله ی زینب در این غربت نوایت می شود
چون علـی تنها به مسـلخ آمـــدی خون خـــدا
کربلا دشـتِ منا شــد شطّ گلگون خدا
هفت شهر عشق می خواهی بیا در کربلاست
شهــر مردان خدا بنگر پر از مهر خداست
هم حسین در شهر عشق ایزدش جان داده است
هم ابوالفضلش کنار دشت خون افتاده است
نازنینـــانی همه از جنـــس اخلاص و شعـــــور
یک به یک جان را فدا کردند در محراب نور
ای رسول الله عبّــاس و حسینــــــت را نگــــر
جان و تن کردنـد در ابقای آیینـــت سپر
رسم جانبــازی ز عبّـاس علــی ات زنده شـــد
شوق شیرین شهادت در جهان ارزنده شد
مــــوج خـــون در اشکـــزار کربــــلا فریــــاد کرد
شهر عشق تازه در دل های ما ایجاد کرد
عشق با نام حسیــن ابن علــی معنا گرفــــت
آب عرفان از لبش هم دشت و هم دریا گرفت
عقل انگشـــت تحیّــــر در مقامـــش می گــزد
دل به یادش آسمان اشک و ماتم می شود
بانگ نــاب یا حسیــن، آکنـده در شهــــر عـــزا
نام زیبایـــش کند سرزنــــده دنیـــای فنا
نــام او دل را به ســوی نوبـهـــاران می بـــــرد
عقل با شوق وصالــش جامه از تن می درد
کشتگان عشق مولا وه چه معنایی شدنـد
جلــوه های باغِ زیبـــــای تماشایی شدنــد
شام آخــر در سیاهـی نورِ دل افروختنــــد
یک به یک در عشق شمع بزم مولا سوختند
دست غیـرت برد یاران را به شهـر زندگـی
این چنیـــن تفسیر شد معنای خوبِ بندگی
مست معنای تو عقل شیعیان شد یا حسین
باز عاشــورای خونبـارت عیان شد یا حسین
باز با عباس و اصغر سوی میـدان می روی
باز دل ها را به دنیـــای شهـادت می بـــری
سر به تعظیم تواند اندیشه زاران یا حسین
نوحه خوان گرید به یادت چشمه ساران یا حسین
باز چشم شیعیانت اشکـــزاران می شـود
کوچه های شهر دل ها مشکباران می شود
با اباالفضلت بیا خورشید دین بر شهر جـان
باز مهمــان کن مــرا با یاد ماه مهـــربان
می رسد بر گوش دل ها ناله های اصغرت
گفت اَحلی مِن عَسَل ، شبهِ پیمبر اکبرت
هم شهادت را مزیّـن کرده نامت یا حسین
هم عبادت را مصفّا کرده یادت یا حسین
دست بیعت چون ندادی با یزیـــد ابن جفـا
سر به مسلخ می دهی با شوق دیــدار خدا
لالـه ها را از تو رنگ مهربانـــی می رســد
کوه و صحراها به یادت بار حســـرت می برد
هم صفا و مروه بر سعی تو حسرت می برد
هم منــای مکّه دل قربان اصغر می کند
شاهِ گلزار امامــت، ای حسین ابن علــی
شهد دنیای شهادت از تو شد ناب ای ولی
قلبت از علم پیمبــــــر گشته دنیایِ صفــا
عدل را چون تو مفسّر نیست ای ماه وفا
مَـــه به دیــــدارِ تو ای ماه ولایت بنگریست
دید ماه پیکرت در دشت خون عریان،گریست
گل به حسرت برده از باغِ جنان رنــگ تو را
دل بجوید در چمن از لاله آهنگ تو را
ای شه دین در غمت بر آسمان شد آهِ آب
خاکِ غم پاشید بر سر آسمان و آفتاب
ای تو تفسیـــر امانت ای تو خورشیــد وِلا
صف به صف خوبان پی دیدار رویت هر کجا
همسفر با تو در این دشت غم عبّاس علی
با تو در نیزار خون کشته گل یاس علی
ای «جهاندیده» تو را حبّ حسین آب حیات
یاد او یارت به دنیای معاد و در ممات
...........
«دل آرام حسین»
عرش حق گشته مزیّن همه پیغام حسین
جنّـت آراسته بر سر در خود نام حسین
خون ثارالّـــــه دین گرچه فروریــــخت عـدو
زینبی هســـت که بیند دلِ آرامِ حسین
یار در شهـــــر عزا بزم تماشـــــــا آراسـت
شده از شهدِ شهادت شکرین کامِ حسین
سیر اندیشه ی مردان خجل از همّت دوست
همچو عبّاس شناسد خطِ فرجام حسین
خالی از آبِ جهـان مشــــک ولی را منــــگر
باده ی آب حیات است در این جام حسین
اسب بر پیکــــر او تاخـــت ندانست یزیـــــد
عرش اعلی شده در روی زمین رام حسین
ای «جهاندیده» محرّم مه گلزار ولاست
تا که را دل به تماشا ببرد نام حسین
...........
«بوی حسین»
ماه نو سجده کند بر خم ابروی حسین
گل ز بلبـــــل ببُرد چون نگـــرد روی حسین
عاشقان نیک گزیدند ز دنیــا رخ دوست
دو جهــان هیچ نیرزد به یکـــی موی حسین
دید عبّاس به میدان بلا شه تنهـــاست
جان به کف گفت اخا گشت روان سوی حسین
خوش نــوا بلبــل گلــزار نوایی بشنـــــو
زیر شمشیر و سنان نغمه ی یاهوی حسین
آب شرمنده به حسرتکده جاری شد و رفت
می بـــرد باد صبــا سویِ خدا بویِ حسین
جنّت دوســـت فراخ است ملائک برویـــد
تا نبــی خود نگرد سدره ی مینوی حسین
فاطمه همره حیدر به حسین می گریـــد
عرش نالـــد، نگران زینب دلجـــوی حسین
ای «جهاندیده» حسین ماه ولا زینت دَهر
غرق خون گشته علی اصغر آهوی حسین
...............
« ای حسین »
ای حسین عشق تو جانی است دل پر خون را
کرده حیران نگهت ماه و خور و گردون را
قبله گاهی است وجودت که نه تغییر کند
کربلا کعبه و قدس است همه دلخون را
شیعیان تشنه ی جامِ سخنِ جاریِ تو
خونِ گویایِ ِ تو خاموش کند جیحون را
عقل طفلی است به دروازه ی راز نگهت
از تو آموخته دل ناب ترین مضمون را
دو جهان پرچم عشقِ تو برافراخته است
معجزِ عشقِ تو مُبطَل بنمود افسون را
ای خوشا در چمن لاله خریدار خَطَش
تا به صحرایِ محبّت ببرد مجنون را
ای « جهاندیده » خوشا مَحرمِ دیدارِ حسین
میزبانی است که سیراب کند محزون را
...........
حسین ابن علی (ع)
خدای را تو حسین در جهان چه اسراری
چنین که جلوه به جان و جهانیان داری
هزار بحر خروشان ، خموش نتواند
غمی که بر دل و سنگ و ستاره می باری
خجل کند مَه و خورشید و کهکشان ها را
تبسّمی که به ذکرت به رویِ نی داری
شگفت آیه ی توحید ظهرِ عاشورا
تو تا غروب جهان ، آفتابِ سیّاری
کلام جاریِ تو یا حسین آبِ حیات
تو بی نیاز ز آبِ هزار اغیاری
شعاع ماهِ جمال تو معنی پرگار
نه نقطه ایم سزاوارِ شأن پرگاری
عیار عشق حسین جوهریست بی تبدیل
تویی محک به دل شیعیان خود آری
شکُفت از بدنت ، آیه آیه ، سوره ی عشق
شُکوهِ قلعه ی توحید را تو معیاری
سپرد سَر که بماند در این سرا دینش
وُرا سزاست ابوالفضل نام ، سر داری
برای حبّ وِلا، دست و چشم و جان را داد
کجاست در همه عالم چنین وفاداری
نشاط جمله جهان بی حسین نقش بر آب
بیا دلم به غم جاودانه بسپاری
تمام آبِ جهان تشنه ی جمال حسین
مرا مباد به جز یاد دوست پنداری
عزیز فاطمه ، امّید مصطفا ، ید حق
علی صفت تو ستم از زمانه برداری
به رجعتی که می آیی ، قیامتی دگر است
تمام اهل جهان در شگفت واداری
به روز واقعه چون بانگ صور برخیزد
مراست نام تو بُردن زمان بیداری
به روز صبح قیامت که روز تنهاییست
تو را به فاطمه ما را کنارِ خود آری
شود نصیب «جهاندیده» را ز ماه رُخت
یک از هزار نگاهی که بر جهان داری؟
نماز آخر تو رمز تا خدا رفتن
خدای را تو حسین در جهان چه اسراری
............
اشعار فوق متعلق است به هنرمند ارجمند آقای محمود جهاندیده ( از اردبیل )
....................
..........
باز نوایی آید از دشت بلا
ازعطش، عباس و دشت نینوا
از عمود ومشک وتیر حرمله
از «اخی ادرک اخی» در القمه
نیست یاری، بهر او گردد فدا
از صدای غربت خون خدا
از اسیری، تازیانه، بی کسی
از رقیه، سیلی و بی حرمتی
ماجرای سروهای سر جدا
هر سری خورشید روی نیزه ها
ماجرای نی! عزیز مصطفی
باز زینب شاهد این ماجرا
داستان صبر زینب، تا کجا؟
از علی، زهرا، حسن تا کربلا؟
سرزمین کربلا اعجاز دید
اکبر واصغر، عمو عباس دید
نامه ها و تیغ های کوفیان
رسم مهمانداری دیرینشان
ماجرایی سخت، آغازش ز حر
یاورانی پاکزاده همچو در
یکه یکه تا به میدان می روند
بهر مولای زمان جان می دهند
با شهادت عشق بازی می کنند
جان نثاری و غلامی می کنند
آخرین سرباز مولا هم گذشت
تیغ هایی سخت بر جانش نشست
تا که نوبت بر بنی هاشم رسید
کیست اول یار مولا، این شهید؟
یک جوان هاشمی، میدان رود
همچو احمد چهره ...، خندان می رود
رفته تا بهر حسین گردد فدا
تشنه لب رفته به پیکار جفا
نعره هایی حیدری دارد به دشت
وَز صدایش یاد حیدر تازه گشت
ولوله برپاست «همنام علی ست»
«چهره اش زیباست، همسان نبی ست»
«گرچه حیدر نیست از نسل علی ست»
«بعد فرزند علی، تنها وصی ست»
ای کمان داران ز پایش افکنید
نیزه داران، نیزه بارانش کنید
راه بربندید بر این شیر دشت
تا نپاشیدید راه چاره هست
تیر باران شد که از راه ایستاد
نیزه بر پهلو نشست و اوفتاد
زیر سیل تیر وتیغ نیزه ها
اربن اربا گشت در راه خدا
اسبهایی نعل تازه داشتند
برتن اکبر چرا می تاختند؟
باز مردی آمده، او هاشمی ست
بی زره آید، مگر این مرد کیست؟
نامه آورده، به خط مجتبی ست
او نواده بر علی مرتضی ست
نوجوانی شیر دل آمد به رزم
نامداران عرب، حیران ز رزم
داستانی از عسل تا قتلگاه
قاسم وشمشیر ونیزه...اشک وآه
صحنه ای عهد وفا در کارزار
صحنه ای نیرنگ های بی شمار
صحنه ای افتادن دست عمو
مشک بر دندان وخندان پیش رو
حسرت لبهای او بر آب ماند
آب رنگش خاک گشت و باز ماند
خنده بر عباس بود و مشک آب
روی یک پیکان، سوی مشک آب
صحنه ای، تیری به مشک و دل کباب
شرمسار از دیدن روی رباب
لحظه ی خوابیدن گرد و غبار
تیر بر چشمش نشسته همچو خار
صحنه ی افتادن خود از سرش
لحظه ی بشکستن فرق سرش
تا عمودی خورد بر فرق سرش
فاطمه آمد به بالای سرش
ناله های کودکی با چشم تار
ای عموجان آب میخواهم چکار؟
تا تو بودی، خیمه ها آسوده بود
غم به روی چهره زینب نبود
تا تو بودی، طعنه ای بر ما نبود
حرفهایی از اسارت وا نبود
رفته ای، اصغر شده پا در رکاب
وای از تیر سه شعبه، از رباب
اصغر شش ماهه شمشیری نداشت
آن گلو تاب چنان تیری نداشت
یک طرف سیل عدو گرد حسین
دشمنان ترسان ز پیکار حسین
او حسین، پرورده خیرالنساست
جنگ آموز علی مرتضی ست
صبح عاشورا به دورش ماه بود
نوگلان هاشمی بسیار بود
عصر عاشورا چه بر زینب گذشت
تیغ هایی رفت بالا و نشست
نیست یاری، بهر مولای زمان
ای عمو جان، من دهم بهر تو جان
تیغ آخر رفت بالا و نشست
دست عبدا... راه تیغ بست
یادگار مجتبی اعجاز کرد
آخرین سرباز هم پرواز کرد
صحنه ای بالای تلی، زینب است
شمروخنجر...اوعزیز زینب است...
صحنه ای آتش شده بر خیمه ها
ماجرای گوشواره، بچه ها
ای رقیه جان چرا نیلی شدی؟
همچو مادر، دست بر پهلو شدی
ماجرای شام وسرها، نیزه ها
عمه جان، پایان ندارد فتنه ها
ماجرای نی، سر و تشت طلا
مجلسی برپاست بهر کشته ها
وایِ من، این هلهله دیگر چراست؟
آسمان خون وزمین شادی
کافران، دخت علی صاحب عزاست
این چه ظلمی بر عزیز مصطفی ست
زینب کبری سخن آغاز کرد
ماجرای کربلا را باز کرد
گفت از یاران نیک روزگار
هر نفر یارای صدها تن سوار
گفت از غمهای روی سینه اش
از عزیزان، اشک های دیده اش
از لبان تشنه ی طفل رباب
بهر کودک، تیر تنها شد جواب
ماجرایی سخت، راوی زینب است
این وصیت از حسین بر زینب است
داغ مادر گفت و حیدر تا حسن
در دل صحرا حسینش بی کفن
گفت زینب آنچه بر آنان رسید
تا که عاشورا به پایانش رسید
گفته ی زینب که آنجا هر چه دید
غیر زیبایی دگر چیزی ندید
او که پای درس زهرا می نشست
شامیان رابا سخنهایش شکست
آسمان از داغ او لب ریز شد
در جوانی همچو مادر پیر شد
..........
اشعار فوق متعلق است به هنرمند ارجمند آقای مهدی کوه نشین ( از گناباد- خراسان رضوی)
....................
..........
جهت مطالعه فراخوان سوگواره ملی لبیک یا حسین (ع) روی تصویر زیر کلیک نمایید
................
...............
لطفا با نظرات ارزشمند خود ما را یاری فرمائید
9
شما نیز می توانید جهت مشاهده مطالبی که مخصوص اعضای ویژه این سایت است به عضویت رسمی این سایت در آمده و از این پست و دیگر پستها و تصاویر محدود شده دیدن فرمایید