بخش بیست و چهارم آثار رشته شعر دومین سوگواره ملی «لبیک یا حسین » سایت آثار هنرمندان ایران - عزیزی هنر
...................
................
شرایط شرکت در سوگواره :
شرکت برای عموم هنرمندان آزاد است
هیچ محدودیتی در تعداد آثار ارسالی به سوگواره وجود ندارد و به قید قرعه از بین هنرمندانی که بیشترین آثار ارسالی را داشته باشند یک نفر انتخاب شده و هدیه ای تقدیم خواهد شد .
تصاویر آثار ارسالی می بایست متعلق به سال 1393 باشد .
تصاویر به آدرس ایمیل azizihonar@gmail.com ارسال گردد
مشخصات ، شماره تلفن ( همراه و ثابت ) و یک تصویر از هنرمند برای شرکت کنندگان در این برنامه الزامی می باشد .
ارسال تصاویر آثار باید با کیفیت بالا ( حداقل 4000 پیکسل ) و اسکن شده باشد
ارسال تصویر هنرمند به همراه مشخصات ، شماره تماس و شهر محل سکونت ( در قالب یک ایمیل )
ذکر سبک ، شاخه هنری و نوع اثر
بعلت حجم بالای ایمیل های سایت ، در هنگام ارسال ایمیل حتما در قسمت موضوع جمله ی " جهت شرکت در سوگواره ملی بداهه محرم - لبیک یا حسین " درج شود
لازم به ذکر است ، از شرکت عزیزانی که موارد ذکر شده را رعایت نکنند ، در سوگواره معذوریم
................
رشته های هنری :
خوشنویسی ( نستعلیق ، شکسته نستعلیق ، نسخ ، ثلث و گرایشهای نوین خوشنویسی (نقاشی خط ، خط نقاشی ، خط نگاره ، نقاشی با خط و . . . ) ) ، هنرهای تجسمی ( نقاشی ، طراحی ، تذهیب ، مینیاتور ، نگارگری ) ، گرافیک و طراحی پوستر ، عکاسی و شعر
................
موضوع آثار :
آیات قرآن ،اشعار و احدایث با موضوعیت امام حسین (ع)
و یاران و اهل بیت پاکش ، سخنان گهربار امام حسین (ع) ، ماه محرم ،
شهادت ، ایثار و فداکاری ، عزاداری ، ولایت مداری ، رشادت ، شهادت و صبر ، حجاب و عفاف عاشورایی
................
سایت آثار هنرمندان ایران - عزیزی هنر- از کلیه اساتید، هنرمندان ، هنردوستان ، موسسات ، ادارت ، نهادهای فرهنگی و هنری کشوراسلامی ایران که مایلند به عنوان حمایت ، همکاری و یا اسپانسر در اجرای هر چه با شکوهتر برگزار شدن این طرح معنوی و عرض ارادت به ساحت مقدس حضرت ابا عبد الله الحسین (ع) و اولاد و اصحاب گرامیشان با این سایت مشارکت نمایند ، می توانند جهت اعلام نوع همکاری با این برنامه با شماره 09121444264 ( علیرضا عزیزی ) تماس حاصل فرمایند.
...................
..........
"نگوییم بهتر است"
بوی بهشت می دهی ای زن! تو کیستی؟
من سال هاست خواب زنی را ... تو نیستی؟
آن زن درست مثل تو لبخند می زد و
باخنده زخم های مرا بند می زد و
آرام سر به سجده ی این خاک می گذاشت
شاید از آنچه قسمت او شد خبر نداشت
مي خواست سال ها بنشيند برابرش
هم خواهر حسين شود، هم برادرش
احساس مي كنم كه تويي خواب هرشبم
قدري بايست! مقصدت اين جاست زينبم
آنجا كه گفته اند پر است از بلا ، منم
آري درست آمده اي ، كربلا منم
اي كه فداي تو همه چيزم...خوش آمدي
زينب به خاك حادثه خيزم خوش آمدي
هرجا غم تو را ببرم شعله مي كشد
حتي فرات -چشم ترم - شعله مي كشد
گرماي من به خاطر ذات كوير نيست
اين داغ توست برجگرم شعله مي كشد
در بندبند هستي من رخنه كرده اي
روحم،دلم،تمام سرم شعله مي كشد
اين پچ پچ از دودل شدن نارفيق هاست
اين حرف هاي پشت سرم شعله مي كشد
زينب نبين تو را به خدا! منصفانه نيست
جنگ است جنگ! جنگ كه ديگر زنانه نيست!
اينجا جدال حنجره و تيغ و خنجر است
اين جا جدال ِ بين... نگوييم بهتر است
هرچندآمدي كه بماني... خوش آمدي
سر روي خاك من بنشاني...خوش آمدي
شرمنده در اسارت مشتي زميني ام
بانوي من مگر كه تو زيبا ببيني ام !
............
نمی بینم کمی هم قد خود آغوش دنیا را
قفس کوچکتراست از آنکه درخود جادهد مارا!
تو می رفتی و چیزی در دلم انگار کم میشد
پدر باید شوی تاحس کنی حال پدرها را
امید آخر من بوده ای هرجا! ولی دنیا
همیشه سخت تر می آزماید آخرین ها را
به قدری تو شبیه جدمان بودی که بعد از تو
گمان کردم دوباره ترک کرده با تو اینجا را
برو رود جوان! من هم به سویت بازخواهم گشت
برو تاقبل من پیداکنی آغوش دریا را
علی ِ اکبرم! پرواز کن حالا که دلتنگی
قفس کوچکتر است از آنکه درخود جادهد مارا
...............
مثل آشوبی که یک طوفان به دریا می دهد
درد گاهی شکل زیبایی به دنیا می دهد
ابرها را می برد تاسینه ی دریا ولی
حسرت یک قطره باران را به صحرا می برد
عشق با هفتاد خانش امتحانت می کند
سنگ هم باشی خودش را در دلت جا می دهد
یک نفر مثل تو عهدش را به آخر می برد
یک نفر در ابتدای ماجرا وا می دهد!
از همان اول تو "تنها مرد میدان" بوده ای
عشق کاری دست آدم های "تنها" می دهد
مادرت از غربت اینروزها کم می کند
یک پسر مثل تورا وقتی به زهرا می دهد
می روی و اسب ها از دلهره رم می کنند
دشت امشب یک نفس بوی خدا را می دهد
آن خدایی که زمانی تشنگی را آفرید
غیرت مردانگی را هم به سقا می دهد
...........
اشعار فوق متعلق است به هنرمند ارجمند خانم رویا باقری ( از زنجان )
....................
..........
نام حسین شفای دردهاست
این حسین است که دلها همه کاشانه ی اوست
هرکه را می نگرم عاشق و دیوانه ی اوست
این حسین است که جبریل امین صبح و مسا
از پی کسب شرف خادم کاشانه ی اوست
این حسین است که تا روز جزا دین نبی
پای بر جائیش از همّت مردانه ی اوست
این حسین است که هنگام ولادت از شوق
آمد و رفت ملائک همه در خانه ی اوست
این حسین است که بر لوح بلند تاریخ
ثبت تا روز جزا شهرتِ افسانه ی اوست
ای خوش آن عاشق صادق که به میخانه ی عشق
مست و بی خود شده از باده و پیمانه ی اوست
انبیا روز جزا غبطه برندش به مقام
ز آنکه خلاّق جهان عاشق و جانانه ی اوست
بسکه شمع رخ آن شاه تجلّی دارد
دل عشّاق جگر سوخته پروانه ی اوست
این حسین است که از داغ علیّ اکبر
از زمین تا به سما بانک غریبانه ی اوست
این حسین است که از بهر شفاعت در حشر
چشم هر شیعه سوی اصغر دردانه ی اوست
عرشیان جمله بر احوال فگارش گریند
زآنکه بار غم عالم همه بر شانه ی اوست
هست آن شاه چو((محبوبِ)) دو عالم ((محبوب))
زین سبب شیعه دلش خانه و کاشانه ی اوست
این بود پاسخ آن مرثیه کان شاعر گفت
((این حسین کیست که عالم همه دیوانه اوست))
................
مهر حسین در دل و در سر هوای او
خواهم شود نصیب مرا کربلای او
خونش به راه حق به زمین ریخت زین سبب
باشد خدای عزّوَجَل خونبهای او
با اشتیاق جان به ره حق نثار کرد
جان جهانیان همه بادا فدای او
داد آنچه را که داشت براه رضای دوست
زان رو بود رضای خدا در رضای او
مرغ دلم ز شوق وصالش به صبح و شام
پر می کشد به جانب صحن و سرای او
هرکس که پیروی کند از مکتب حسین(ع)
روز جزا بهشتِ برین است جای او
داروی دردت ای که به دست طبیب نیست
رو کن ز راه صدق بدارالشفای او
امروز آنکه داشت ولایش به جان و دل
فردای محشر است به زیر لوای او
سعی و صفا و مروه و طوف حریم دوست
گردد قبولِ حضرت حق با ولای او
دستم به پای بوسی او گر رسد دمی
کُحلِ بصر ز مهرکنم خاک پای او
قربانی خلیل اگر زنده بازگشت
هفتاد و یک شهید بود در منای او
نازم به آن امام که از عزّت و مقام
جبریل خادمی است به دولتسرای او
آن مقتدا کسی است که در قدر و منزلت
شاهانِ عالمند سراسر گدای او
در ماتم حسین(ع) جگر گوشه ی بتول
((بیگانه سوخت تا چه رسد آشنای او))
از بند بند نالم و چون نی نوا کنم
آید بخاطرم چو غم نینوای او
چون شد روانه جانب میدان کارزار
زینب به ناله گشت روان در قفای او
گفت این وصّیت است ز مادر مرا بیاد
بوسم ز راه مهر گلویت بجای او
جّن و ملک به غربت او دلغمین شدند
چون شد بلند ناله ی واغربتای او
آه از دمی که خصم دغا از جفا شکست
با سنگ کینه آینه ی حق نمای او
سر بهر دوست داد و به دشمن نداد دست
کی بود جز رضای خدا مدّعای او
لب تشنه گشت چون به صف کربلا شهید
گریند جن و انس و ملک از برای او
بر اوج نیزه آیه کهف و رقیم خواند
جانها فدای آن سرِ از تن جدای او
زهرا به خُلد پیرهن صبر چاک زد
چون شد اسیر دخت به غم مبتلای او
برخاست از زمین به فلک ناله و فغان
بنشست جن و انس و ملک در عزای او
در آخرین نفس اگر آید به پرسشم
جان می کنم نثار ز شوق لقای او
((محبوب)) ناامید نباشد به روز حشر
هرکس که بود ذاکر و مدحتسرای او
............
آن صانعی که زیور هفت آسمان دهد
صدرنگ و بو به یاسمن و ارغوان دهد
آن خالق کریم که بر مورِ ناتوان
صبر و قرار و همّت وتاب و توان دهد
طاعت سزای اوست که از راه مکرُمَت
عزّت گهی به این و زمانی به آن دهد
از روی صدق روی به درگاه او کنم
تا در پناه عمیمش امان دهد
یک از هزار شکر تو کی آورم بجا
گر دستِ روزگار مرا صد زبان دهد
هرکس حسابگر بود از بهر کار خویش
آخر شود قبول اگر امتحان دهد
مغبون شود کسی که به بازار زندگی
نقد حیات خویش ز کف رایگان دهد
گوبم مدیح سرور آزادگان حسین(ع)
کز اشتیاق جان به ره آرمان دهد
از خلقت حسین(ع) خدای جهانیان
میخواست حسن خلقت خود را نشان دهد
غیر از حسین(ع) کیست که بهر رضای دوست
هفتاد و یک شهید ز پیر و جوان دهد
غیر از حسین (ع) کیست که در راه دین حق
در زیر تیغ اهل ستم تشنه جان دهد
مانند او هر آنکه کند جان خود نثار
او را خدای زندگی جاودان دهد
نازم به همّتش که در آن پهن دشت عشق
از جان خویش بگذرد و خانمان دهد
آن خسروی که بهر فنای ستمگران
با انقلاب خویش جهان را تکان دهد
غیر از حسین(ع) کیست که بهر بقای دین
جان را به پیشگاه خدا ارمغان دهد
عباس آن برادر با جان برابرش
درس وفا و مهر به خلق جهان دهد
سقّا که دیده دست دهد از برای آب
یا جان خود به خاطر آب روان دهد
دارم امید آنکه خداوندم از کرم
توفیق آستان بوسی آن آستان دهد
خواهم مرا ز مرحمت او در کنار خویش
روز جزا به روضه ی رضوان مکان دهد
ای شیعه غم مدار ز فردای رستخیز
کز راه مهر او به تو خط امان دهد
((محبوب)) بس که عاشق و شیدای کوی توست
دارد امید آنکه به پای تو جان دهد
...........
اشعار فوق متعلق است به هنرمند ارجمند آقای احمد مشجری ( از کاشان )
....................
..........
باران، خجالت می¬کشد حتماً پس از تو
هر شب ستاره می¬کند شیون پس از تو
شام غریبان است در میهن پس از تو
یک گوشه از جبران خورشید است این¬جا
وقتی چراغی می¬شود روشن پس از تو
بر سرزنان افتاده کنجِ غصّه¬ها مَرد
مو می¬کَنَد هی بافه¬بافه زن پس از تو
از نسل اندوه¬ است این¬جا هر که دارد
گل¬های مشکی روی پیراهن پس از تو
زانو بغل کرده نشسته ابر قطعاً
باران، خجالت می¬کشد حتماً پس از تو
آخر چه¬گونه می¬شود از رنجِ دل گفت
با این زبانِ زخمیِ الکن پس از تو؟
قندیل بسته آبشار و چشمه در کوه
دیدن ندارد باغِ آویشن پس از تو
سرما تمام جانمان را درنوردید
آوار شد بر روحمان بهمن پس از تو
تصمیم دارم نشکنم تا روزِ پرواز
با این قفس بیزارم از بودن پس از تو
از آسمانِ شرقیِ این شهرِ عاشق
مختار می¬بارد به جانِ من پس از تو
باید گلوی حرمله آتش بگیرد
باید بمیرد شمرِ ذوالجوشن پس از تو
افتادم و له شد تنم زیر ستم آه!
امّا به نامردی ندادم تن پس از تو.
.........
اشعار فوق متعلق است به هنرمند ارجمند آقای حسن بهرامی ( از گچساران )
....................
..........
جهت مطالعه فراخوان سوگواره ملی لبیک یا حسین (ع) روی تصویر زیر کلیک نمایید
................
...............
لطفا با نظرات ارزشمند خود ما را یاری فرمائید
7
شما نیز می توانید جهت مشاهده مطالبی که مخصوص اعضای ویژه این سایت است به عضویت رسمی این سایت در آمده و از این پست و دیگر پستها و تصاویر محدود شده دیدن فرمایید