بخش سی و یکم آثار رشته شعر دومین سوگواره ملی «لبیک یا حسین » سایت آثار هنرمندان ایران - عزیزی هنر
...................
................
شرایط شرکت در سوگواره :
شرکت برای عموم هنرمندان آزاد است
هیچ محدودیتی در تعداد آثار ارسالی به سوگواره وجود ندارد و به قید قرعه از بین هنرمندانی که بیشترین آثار ارسالی را داشته باشند یک نفر انتخاب شده و هدیه ای تقدیم خواهد شد .
تصاویر آثار ارسالی می بایست متعلق به سال 1393 باشد .
تصاویر به آدرس ایمیل azizihonar@gmail.com ارسال گردد
مشخصات ، شماره تلفن ( همراه و ثابت ) و یک تصویر از هنرمند برای شرکت کنندگان در این برنامه الزامی می باشد .
ارسال تصاویر آثار باید با کیفیت بالا ( حداقل 4000 پیکسل ) و اسکن شده باشد
ارسال تصویر هنرمند به همراه مشخصات ، شماره تماس و شهر محل سکونت ( در قالب یک ایمیل )
ذکر سبک ، شاخه هنری و نوع اثر
بعلت حجم بالای ایمیل های سایت ، در هنگام ارسال ایمیل حتما در قسمت موضوع جمله ی " جهت شرکت در سوگواره ملی بداهه محرم - لبیک یا حسین " درج شود
لازم به ذکر است ، از شرکت عزیزانی که موارد ذکر شده را رعایت نکنند ، در سوگواره معذوریم
................
رشته های هنری :
خوشنویسی ( نستعلیق ، شکسته نستعلیق ، نسخ ، ثلث و گرایشهای نوین خوشنویسی (نقاشی خط ، خط نقاشی ، خط نگاره ، نقاشی با خط و . . . ) ) ، هنرهای تجسمی ( نقاشی ، طراحی ، تذهیب ، مینیاتور ، نگارگری ) ، گرافیک و طراحی پوستر ، عکاسی و شعر
................
موضوع آثار :
آیات قرآن ،اشعار و احدایث با موضوعیت امام حسین (ع)
و یاران و اهل بیت پاکش ، سخنان گهربار امام حسین (ع) ، ماه محرم ،
شهادت ، ایثار و فداکاری ، عزاداری ، ولایت مداری ، رشادت ، شهادت و صبر ، حجاب و عفاف عاشورایی
................
سایت آثار هنرمندان ایران - عزیزی هنر- از کلیه اساتید، هنرمندان ، هنردوستان ، موسسات ، ادارت ، نهادهای فرهنگی و هنری کشوراسلامی ایران که مایلند به عنوان حمایت ، همکاری و یا اسپانسر در اجرای هر چه با شکوهتر برگزار شدن این طرح معنوی و عرض ارادت به ساحت مقدس حضرت ابا عبد الله الحسین (ع) و اولاد و اصحاب گرامیشان با این سایت مشارکت نمایند ، می توانند جهت اعلام نوع همکاری با این برنامه با شماره 09121444264 ( علیرضا عزیزی ) تماس حاصل فرمایند.
....................
..........
اگــر خـواهم ، تـوانم » گفت آن دون
که پیمانه به دستش بـود پر خــون
چه خواهد او مگر ؟ خود را که دیده است
که پا از حدِّ خود بیرون کشیده است ؟!
کنیـزی بهـر اولاد پیمبــر ؟!
پنــاهـم بـر خــدا ، الله اکبــر !
بـزن زینب بـزن فـریـادش بر سر
که گفت توست اکنون تیغ و خنجر
بگو : این نازنین دخت حسین است
زاهل بیت و ما را نور عیــن است
« کنیزی را خـدا هـرگـز نخواهـد
دمـی بـر آل پیغمبــر گـذارد »
بنــازم گفتِ تـو ، عالـم بیـارزد
بنــای ظلم را پـایــه بلـرزد
تو گفتـی و به آن دست فصـاحت
گرفتـی بـازوی فخــر نجـابت
از این پس فاطمه صغری نتـرسد
به راه دشمنـان سدها ببندد
بگوید قصـه ی عشـق و صفـا را
بلنـدای درفش کــربلا را
من اینک جان و دل بسپرده با او
همه گوش و تمنایم که بر گو
بگو جان حسین از غم گذر کن
به راه پیش رو اکنون نظر کن
شما را جایگاهی بس بزرگ است
رسالت های بسیار و سترگ است
تو که آغــازی از آن روز پایان
بیا و قصه ی آن روز بر خــوان
بگـو از رزم مـردان دلاور
بگـو از کـارزار کفـر و بـاور
بگـو از زینب و راز و نیـازش
شب و اشک و نماز و چشم بازش
بگو از نـامه و از آن امـانت
که می کردیش با جانت صیانت
بگو از قل هـو الله احـد راز
که داده بر حسن هم بـال پرواز
جفاهایی که بر جانش نشاندند
از آن زهری که بر او هم خوراندند
بگـو از کـوفـه و از بـی وفـایــی
بگـو از مسلم و از ســر جدایـی
نه دیگر ، نه ؛ چه می گویم خدایا !
دلم را تاب هست این جمله آیا ؟
اگر که بشنـود آن نــور دیـده
عـزیـز حضرت مسلم ، حمیـده
چنان اشکی ز سـوز دل بریزد
که از جان تا قیامت ناله خیـزد
حسینا مهر تو باید در این روز
بسازد چاره ی این درد و این سوز
و گر نه غم ز عـالم برنخیـزد
به دل ها تا ابـد خـون ها بریـزد
حسینـا یـاد تو ذکـر خدا بود
که مهـرت درد دل آرام بنمـود
کنون بار دگر گوش من و دل
کند سوی بقیع آهنگ منـزل
که آنجا دخت تو با هر سه فرزند
دهد عالم به خورشید تو پیوند
بگوید از محرم ، وآن سبک خواب
که تعبیرش جهان را کرده بی تاب
ز انــا لله و حمـد خـداییت
ز راضـی بودن وقت جـداییت
ز اکبر چون روان می شد به میدان
ز قرآن خواندنت از آل عمران
ز نفـرینت به آن نفـرین عـالم
عمـر سعد لعین آن ننگ عالم
ز کام تشنه ی پـور رشیدت
که داد از جام پیغمبـر نـویدت
بگویــد او بگویـد تا بدانـد
جهان ، که ظلم را پـایه نماند
اگر چه کشته شد آل پیمبـر
ز پـا افتـاد عبــاس دلاور
اگر چه نیست قـاسم یا که اکبر
رجـز خـوان نبـرد نـابـرابـر
بسان کوه پا بر جاست زینب
کند روز خسان را تیره چون شب
بگوید فاطمه صغری ز سجاد
که تدبیرش ستم را داده بر باد
بگـوید تا ببیند کل دنیـا
عَلَم بار دگر گـردید بر پا
ولیکن با علمـداران دیگـر
ستم سوزانـی از آل پیمبـر
زبان شان همچو تیغ تیز حیدر
شجاعت همچو عباس دلاور
که لرزاندند پشت دشمنان سخت
فرو بردندشان در خاک از تخت
همه گفتـار صغری را شنیدیم
هـوای کـربلا در جـان دمیدیم
به تاریخـی که دانستیم از او
به جان و دل روان گشتیم زان سو
کنـون ماییم و شور و شوق دیدار
که می جوید دمادم منــزل یـار
............
(پی نوشت : شعر در اصل بیانگر روایت های نقل شده از کربلا و پس از آن است که بر اساس منقولات حضرت فاطمه صغری ( س ) ـ که در کتاب فاطمه عاشورای دکتر سنگری آمده ـ سروده شده است :
ناگهان صدای شومی در مجلس پیچید . یزید لحظه ای سکوت کرد . مردی برخاست سرخ رو و شوخ چشم و بی شرم . مرد شامی خطاب به یزید گفت :
ای امیرالمؤمنین این دختر را به من می بخشی ؟
او به من اشاره کرد ...
عمه بر سرش فریاد کشید : ای شامی خاموش باش که این کار نه از تو ساخته است نه از یزید .
یزید تند و پرخاشگرانه گفت : اگر بخواهم می توانم ( فاطمه عاشورا ، ص 120 ) .)
..........
اشعار فوق متعلق است به هنرمند ارجمند خانم فاطمه عبودی زاده ( از اهواز )
...................
..........
یک دشت پر از عطر خوش پیرهن توست
باور کنم این باغ گل سرخ، تن توست؟!
هی پلک زدم، زنده شد آن لحظه برایم
این چشم، پر از صحنه ی پرپر شدن توست
باید بروم سر به بیابان بگذارم
امروز که هر گوشه ی صحرا وطن توست،
هفتاد و دو خورشید که افتاده بر این خاک
هفتاد و دو زخمی که نشان از بدن توست
سرمست شدی، بر لب نی شور گرفتی
این نغمه ی داوود ی خوش از دهن توست
برخیز که شعر از لب شمشیر بجوشد
هوهوی نسیم از رجزِ تن تَ تَنِ توست
ای سوره ی شمسی که بر این خاک، غریبی
پیراهن مهتاب از امشب کفن توست
.....
اشعار فوق متعلق است به هنرمند ارجمند خانم فائزه زرافشان ( از میبد )
....................
..........
السلام ای رهبر اهل جهان......
السلام ای میزبان زائرین......
از کرم جانا توحال ما ببین.....
کریه دار دائم آل توایم.....
باعشق و ایمان اومدم.......
نزد تو پا برهنه اومدم ......
از گناه کاری پشیمان اومدم.....
توبه گویی وعذرخواهی اومدم....
باغم و گریه و دردفروان اومدم....
از شلمزار تا کربلا پا به برهنه اومدم......
بردرت از بهر درمان اومدم.....
دست افکنده به دامان توام.....
..........
به روی سجاده...
یک ارزو تو سینمه دیدن کرببلاته...
چشم های بی قرار من منتظر اجابته....
وقتی میخوام حرف بزنم داغ دلم تازه میشه...
تموم دلتنگیام توی دلم زنده میشه....
وقت اذان دلم پر از یه بغض ساکته....
سکوت و انتظارمن منتظر اجابته....
این دل بی تاب من پر شده از بهونه ها
از بک سکوت سنگین و اذان های پر از دعا....
به مادرم همش میگم منتردعوتتم ....
غروب هر هفته میشه منتظر نگاهتم....
این روزا دلتنگیام شده یه بغض توی دلم....
هرچی بگم آقاحسین بازم کمه دل تنگیام....
وقت اذان به یاد تو گلهای قرمزمیارم....
به روی سجاده خودگلهای قرمز میذارم...
..........
عاشقم
عاشقم،عاشق و مجنون صداتم حسین....
توعزیزی و منم هی میزنم صدات حسین....
هرچه که ردم کنن از در خونت نمیرم....
خودم و مثل همه جا میزنم تو دسته هات حسین...
کاش بیام تو حرمت....
بشم کبوتر اون گنبدت....
من که هستم پر گناه روم نمیشه بگم بشم من نوکرت؟؟؟
افتخار بده بشم نوکر نوکرات حسین...
شنیدم توکربلا دختراتو کتک زدن....
شنیدم تو کربلا گوشواره ها راکشیدن....
یه کاری کن توی دلم عاشق تراز الان بشم...
بیشتراز اینا بشم دشمن دشمنات حسین...
......
این روزا سینه من بی تاب کربلاشده....
نمیدونی که این دل چه جوری عاشق شده
همش نگاه خیسم به عکس ایون طلا....
دلم میخوادبیایم همین الان و حالا.......
ازبسکی گریه کردم اشکی برام نمونده
ازکوچیکی تاحالااسم توآقا خونده......
این بار با اشکای چشام گنبد زردی کشیدم
توخواب پاک آرزو گنبد زردتو دیدم......
اماچه فایده....فقط یک خوابه.............
دیگه تعبیر نداره ..........................
اماتو را خدا حسین تو دیگه تنهام........
من توی غربت میمیرم اگه توتنهام بذاری
چشمای خیسم کاشکی که کربلای تو را میدید
اون قلب پرامید من به پابوس تو میرسید.....
..........
اشعار فوق متعلق است به هنرمند ارجمند خانم حدیثه حمزه ( از کیارشهر-چهارمحال وبختیاری )
....................
..........
چگونه از تو بسرایم بی آنکه دل زمین نلرزد و بغض آسمان نریزد/
چگونه می شود واژه های شرمسار را به شام یتیمانی خواند که بی چراغ،بی شمع ؛دلشان مشعل سوزان داغی است به وسعت تمام کلمات ناخوانده و نانوشته/
اینجا آدمها غریبند نه باهم؛ با تک تک شانه هایی که در ازدحام کوچه تنهایی هرروز و هرباره عبور را فریاد می کنند
/آه، ای سالار سرسپردگیها؛ حسین جانم! /من و من ها در ژرف ترین نقطه از وجودمان تو را تکرار می کنیم
.........
سلام بر خاتون غریب شام! /
سلام بر بزرگ بانوی کوچک غصه ها/ سلام بر رقیه/ دلی نمی ماند خاتونم؛ وقتی غصه دل زهرایی ات را از سر می خوانم/
بانوجانم شرم بر آن خرابه ای که با هق هق تنهایی ات دیوارش استوار ماند/
آخر مگر می شود غم را تفسیر کرد/ بی آنکه دل پاره پاره عمه مهربانی ها؛ زینب را و زجه های شبانه ات را اشک ریخت/ چطور می شود بر سجاده ایستاد وکربلا را تجسم نکرد
/دخترک غمین روزهای عروج پدر؛ چگونه می شود انتظارت را برسجاده باباحسین در ظهر غریب عاشورا به اشک ننشست/
مگر می شود قلبی فشرده نشود و آهی به جان نریزد از دلشکسته ات که در تلاقی با چشمان پدر پیر شد /وپدری که با چشمانش طفل سه ساله اش را التیام بخشید/
اینجا درست همین جا که به دل سوخته ات فکر می کنم کربلاست/ اینجا درست همین جا که هیچ دل شکسته ای از این داغ سرد نمی شود عاشوراست /وتا ابدیت این غم جاریست
............
اشعار فوق متعلق است به هنرمند ارجمند خانم مریم زاغری ( از تهران )
....................
..........
جهت مطالعه فراخوان سوگواره ملی لبیک یا حسین (ع) روی تصویر زیر کلیک نمایید
................
...............
لطفا با نظرات ارزشمند خود ما را یاری فرمائید
8
شما نیز می توانید جهت مشاهده مطالبی که مخصوص اعضای ویژه این سایت است به عضویت رسمی این سایت در آمده و از این پست و دیگر پستها و تصاویر محدود شده دیدن فرمایید