بخش سی و دوم آثار رشته شعر دومین سوگواره ملی «لبیک یا حسین » سایت آثار هنرمندان ایران - عزیزی هنر
...................
................
شرایط شرکت در سوگواره :
شرکت برای عموم هنرمندان آزاد است
هیچ محدودیتی در تعداد آثار ارسالی به سوگواره وجود ندارد و به قید قرعه از بین هنرمندانی که بیشترین آثار ارسالی را داشته باشند یک نفر انتخاب شده و هدیه ای تقدیم خواهد شد .
تصاویر آثار ارسالی می بایست متعلق به سال 1393 باشد .
تصاویر به آدرس ایمیل azizihonar@gmail.com ارسال گردد
مشخصات ، شماره تلفن ( همراه و ثابت ) و یک تصویر از هنرمند برای شرکت کنندگان در این برنامه الزامی می باشد .
ارسال تصاویر آثار باید با کیفیت بالا ( حداقل 4000 پیکسل ) و اسکن شده باشد
ارسال تصویر هنرمند به همراه مشخصات ، شماره تماس و شهر محل سکونت ( در قالب یک ایمیل )
ذکر سبک ، شاخه هنری و نوع اثر
بعلت حجم بالای ایمیل های سایت ، در هنگام ارسال ایمیل حتما در قسمت موضوع جمله ی " جهت شرکت در سوگواره ملی بداهه محرم - لبیک یا حسین " درج شود
لازم به ذکر است ، از شرکت عزیزانی که موارد ذکر شده را رعایت نکنند ، در سوگواره معذوریم
................
رشته های هنری :
خوشنویسی ( نستعلیق ، شکسته نستعلیق ، نسخ ، ثلث و گرایشهای نوین خوشنویسی (نقاشی خط ، خط نقاشی ، خط نگاره ، نقاشی با خط و . . . ) ) ، هنرهای تجسمی ( نقاشی ، طراحی ، تذهیب ، مینیاتور ، نگارگری ) ، گرافیک و طراحی پوستر ، عکاسی و شعر
................
موضوع آثار :
آیات قرآن ،اشعار و احدایث با موضوعیت امام حسین (ع)
و یاران و اهل بیت پاکش ، سخنان گهربار امام حسین (ع) ، ماه محرم ،
شهادت ، ایثار و فداکاری ، عزاداری ، ولایت مداری ، رشادت ، شهادت و صبر ، حجاب و عفاف عاشورایی
................
سایت آثار هنرمندان ایران - عزیزی هنر- از کلیه اساتید، هنرمندان ، هنردوستان ، موسسات ، ادارت ، نهادهای فرهنگی و هنری کشوراسلامی ایران که مایلند به عنوان حمایت ، همکاری و یا اسپانسر در اجرای هر چه با شکوهتر برگزار شدن این طرح معنوی و عرض ارادت به ساحت مقدس حضرت ابا عبد الله الحسین (ع) و اولاد و اصحاب گرامیشان با این سایت مشارکت نمایند ، می توانند جهت اعلام نوع همکاری با این برنامه با شماره 09121444264 ( علیرضا عزیزی ) تماس حاصل فرمایند.
...................
..........
زیر خیمه باز پناهم بدهید
پیراهن مشکی مرا هم بدهید
امسال دل شکسته ام مال شما
جایش یک حال رو به راهم بدهید !
***
احوال خوشی که توی هر هیئت بود....
آن بغض شکسته ای که هر ساعت بود....
این ها به کنار، آه یادم نرود
حسّی که درون چایی گرمت بود
***
ای کاش که من به دست تو یا عباس "ع"
سیراب کنم اهل حرم را عباس "ع"
بر اسب چقدر دردو دل باو کرد
یک مشک که همسفر شده با عباس "ع"
***
با آغوشی تنها بی تو چه کنم؟
با غم های رباب و بابا چه کنم؟
گهواره هزار دفعه با خود می گفت:
با خیمه ی بی علی خدایا چه کنم؟
***
خورشید و نگاه تشنه ی ماهی ها
ادرکنی یا اخاه و.. همراهی ها
"هَل مِن ناصر، ینصرنی؟".بسم الله..
قد قامت کوفه !!کوه کوتاهی ها!!
..........
برای شکوفه سه ساله کربلا:
وخارهای بیابان تمامشان دیدند
دو پای کوچک او را و باز ترسیدند
که آب های جهان از چه خشکشان زده بود
چون اشک هایش را روی گونه می دیدند؟!
صدای العطشش توی دشت می پیچید
که از لبش صد مشک آب ناب نوشیدند
و یک سه ساله و این خیمه های جان داده
چگونه دردش را کوفیان نفهمیدند
صدای هلهله ی دشت و شیون زن ها
هزارتا شمشیر توی دشت رقصیدند
غروب خورشید و لاله های بی پیکر
هزاردستان از دشت لاله می چیدند
و شب که حمله کنان آمد و اسیرش کرد
خرابه ها نامش را از عمه پرسیدند
کبودی صورت، دست و پای خون آلود
چگونه نامش را پیش از این نفهمیدند؟!
.........
السلام علیک یا رقیه خاتون"ع"
عمّه جان این که این آقا گفت، عمّه زینب"ع"، یتیم یعنی چه؟
این که بی قاسم"ع" و علی اکبر"ع"، بی همه می رویم، یعنی چه؟
عمّه جان پس کجاست بابایی؟ حتماً او رفته آب بردارد
یعنی از غیبت عمو عبّاس"ع"، تا به حالا بگو خبر دارد؟
عمّه زینب چرا علی اصغر"ع"، پیش من یا کنار بابا نیست؟
خبری از تکان گهواره یا صدای لالا لالا لا نیست ؟
روی زانوی عمّه خوابید و زیر لب هم فقط دعا می کرد
مثل جان دادن همان ماهی لب ساحل، خداخدا می کرد
گریه هایش بلندتر می شد، بابا بابا چرا نمی آیی؟
یک سه ساله که بی تو می میرد، در میان سکوت و تنهایی
کاش تنها تو می شدی سهم دختر بی پناهت از دنیا
بابا من با فرات هم قهرم، آب هم مال آدم بد ها !
.........
الف.. ب.. آب.. بابا
الف.. ب.. آب.. اصغر.. بابا
الف.. ب.. ت.. آب.. اصغر.. تشنگی
آقا اجازه! مداد سیاهم قرمز می نویسد.!!
آقا اجازه! دست هایم بوی خون می دهد!
..........
اي حسين"ع"اي ديده ي بيدار عشق
با تو آسان مي شود ديـدار عشـق
عشق يعنـي غنچه اي پرپر شـدن
مانده ام حيران درآن اسرارعشـق
پاسخت بر نامه ها تأیید بود
ای که معنا می کنی کردار عشق
گيسوان گريـه ام در پيچ و تـاب
آتشي دارم به دل چون نار عشـق
بي خودازخودگشته ام اي مهربان
در غمت طـوفـاني ام سالار عشـق
بزم خورشيد و عطش يك فاجعـه
آتـشـي بـر پـيـكـرخـونبار عشـق
اوج شـعـر كـربـلا عبّـاس بـود
مي سـرايـد اينچنين اشعـار عشـق
شعله اي از درد و غم بر چهره ات
در شـب شـيـدايـي عيّـار عشـق
لالـه هـا در كـربـلا پرپر شـدنـد
بـاغـبـانـي مي كني گلـزار عشـق
مـي نـوازي نـغمـه ي آزادگـي
مي نـويسي با عطش طومار عشـق
.........
*غنچه ی یاس*
روزی بودو روزگاری،همه جا پر از ریا بود
دل خور شید ولایت،پر دردِ بی دوا بود
کوفه شهر بی وفا ها،شهرِنیرنگ و پلیدی
مردمش همه دو رو و ،رنگِ هر بدی که دیدی
علی کوچیک بابا،باز چرا لب تشنه مونده
واسه ی بابا یِ خوبش،قصّه ی جدایی خونده
صدای رسای بابا ،روز ظالما رو شب کرد
برا غنچه ی گل یاس،بابا جون ،آب وطلب کرد
غنچه ی ناز گل یاس،روی دستایِ صنوبر
چرا با تیرِ سه شعبه،لب تشنه شده پرپر
گلوی کوچیکِ اصغر ،آره گشته پاره پاره
لبِ خشکیده ی غنچه،خبر از آبی نداره
عمّه زینب حالااصغرپر زد و رنگ ِ خدا شد
از یه زندون مثه دنیا، چون پرنده ای رها شد
حالا ابرا خون ببارید، واسه ماتم صنوبر
آخه با تیر سه شعبه گل بابا شده پرپر
.........
تقدیم به مادران و همسرانی که از عزیزشان گذشتندو....
وسیب قسمت هر کس نمی شود انگار
ببین چه میوه ی خوبی است بی گمان اینبار
تو سيب مي شوي و عطرتازه تر داری
كه هفت سين مني رو به روي اين ديوار
بيـا و زمـزمـه كن يـا مقلّـب ال....قلبـم
محـوّل الـحالي در سكــوت لـيـل و نـهار
بـراي آمـدنـت سبزه ها گـره زده ام
تو دور تر شدي و من هميشه در اقرار:
خـدا نمي خواهد سيب مال مـن باشـد
پـلاك و پوتينت قسمت من اسـت انگـار
.........
« جانبازان اعصاب و روان مظلوم ترين وگمنا م ترین جانبازانند. »
-از جان و مال و خانوادشان گذشتند حتی از اعصاب وروان و...-
هوای ابری و من، کوچ این پرستوها
بخواب مرد غریبه، بخواب، لالا لا
کنار دیوار یک اتاق افتاده
دوباره بوی نم است،میهمان این ریه ها
صدای عربده اش توی گوش می پیچد
که جنگ را خودِ او هم می آورد با¬لا
وَگریه ی کودک پشت پرده ی قرمز
وَ زن...115... که توروخدا آقا
*
روپوش گلبهی و قرص های رنگارنگ
صدای قژقژ و تختی که می پرد با¬لا
گلوی خط خطی از سرفه های پی در پی
پتوی بی رنگ و کیسه های قرص و دوا
دوباره خیره شده بر تکان عقربه ای
که تیک...تاک...تیک تیکِ ساعت تا
پتو مچاله شود باز توی دستانش
فشار دندان ها روی هم... یــازهــرا
« بخواب روی زمین، لااله الّا الله »
جزیره ی مجنون، پرزدند لیلی ها
هنوز یک لیلی بی قرارِ پرواز است
که صورتی گلگون از خراشِ ناخن ها
ادامه ی قصّه، انتهای یک اتوبان
سعادت آباد1 و... با تو ام، تورا به خدا...
1-انتهای اتوبان یادگار امام،آسایشگاه آسیب دیدگان اعصاب و روان سعادت آباد
..........
-برای آنها که رفتند و از همه چیزشان گذشتند تا....-
نشسته او اینجا،در کنارِ بابا که
پناه او باشد سنگِ قبرِ آن هاکه
کنارِ بابایی خوابشان گرفته و او
به یادِ کودکیش با تو گفت این را که:
« سلام بابایی! پس کجاست هدیه ی من؟
مرا نمی بینی؟ این منم، سمیرا که
عروسکم گم شد، مثلِ تو وَ لبخندت
چقدر ناله زدم با هزار امّا که
درونِ فکرم بود پس کجاست بابایی؟
چرا نمی آید از سفر و حالا که
شده ست همدمِ من این حضورِغایب تو
عروسکم به کنار، تو بیا به اینجا که
دوباره توی حیاط، بویِ تلخِ حلوا با
صدای شیونِ او، مادری تک و تنها،
نپیچد و دلِ من ریش ریشِ او نشود
اگر چه می دانم رفته ای تو پیشِ خدا
و جای خالیِ تو، بد هوایی ام کرده
فقط چفیه ی تو مانده پیشِ من اینجا
بگو بگو خوبَست سینه ریزِ تازه ی من؟
همان که مالِ تو بود، مثلِ خنده ات زیبا
تمام شد نامه ، بی که حرفِ نو بزنم
سکوتِ تو حالا بیشتر شده پیدا
وَ آخرین حرفم عاشقانه تقدیمت
تمام زندگی ام با تو می شود معنا» »
............
به پاس گذشت و فداکاری غیورمردان کشورمان در سال های جنگ:
در دو دل دختر بچه ای که...
*نامه ی بارونی*
باباجون کاشکی می گفتی که ستاره ها کدومـه
فـــرق آهـنـگ گلولـه با ترانه ها کدومـه؟
کاش می شد یه مشت ستاره تو بیاری یادگـاری
می دونم تو قلب پاکت چیزی جز غصه نداری
چرا اون صدای نازت توش یه دنیا غم نشســتــه
چرا اون کفشـای خـاکی،بندشون بازم نبســته
تـو صـدای سـرخ عشـقـی،تـو تـرنّــم بـهــاری
واسه ی دل های خسته ،مثه آسمون می با ری
جای لبخند گلوله می بـیـنـم مـن تـو پـلاکــت
و چـه دردای عمیقی،میـونـه اون دل پـاکـت
بابا جون خس خسِ سینه،شده باز برات یـه عـادت
مثه آهنگ گلوله يا همـون تيك تيكِ ساعـت
جایِ ترکش،جایِ سوزن ،داره هِی می زنه چشمک
مثه برق اون ستاره که تو شب ها شـده پولـک
آره سربـنـد و تفـنـگت هنوزم مونـده رو طاقـچـه
می دونی عطر گلابت می بره حواس بـاغـچـه
می دونم صد تافرشته می یان هر شب توی خوابت
می کنن شور و هیاهو واسه اون زخمای نابت
آخـه دریـای ِنـگـاهـت،مـثــه اشـکـایِ زلالــه
چرا موجای ِتو چشمات،واسـه ماهیا سـوالـه؟
می دونی این دلِ خـسته،نـداره یه ذرّه طاقـت
تو بگو پیشم می مونی تا ابد تـا بـه قـيـامـت
..........
مادرانی که گذشتند ،از فرزندشان ، از خودشان ،از ...
اتـل مـتـل توتولـه يه قمقمه يه كوله
پارچه سياه ساتن اشكاي گولّه گولّه
اتــل مـتـل پيـرزن كه بچه شـو اوردن
انگاري حمدوياسين بالا سرش مي خوند
حالا ورچين يه پات و بـگـير در گـوشـات و
صداي مـوشـك ميـاد صـدا بـزن خــداتـو
صبح شده بوي حلوا توكوچمون پيچيده
صداي قرآن مياد پيرزن و كي ديده
اتل متل توتوله يه قمقمه يه كوله
يه كوچه ي بي مادر اشكاي گولّه گولّه
.........
اشعار فوق متعلق است به هنرمند ارجمند خانم فروغ زمانی ( از اصفهان)
....................
..........
بابای من شمره توی تعزیه
تو کوچه مون تعزیه خونی داریم.
سیاه نشسته رو تموم کوچه.
تکیه زدن کنار کوچه ما.
غصه می باره تو تموم کوچه.
بابای من شمره توی تعزیه.
وقتی میاد چشمامو هم می ذارم.
وقتی لباس قرمزو می پوشه.
تو اون لباس خیلی دوسش ندارم.
دوست منم باباش امام حسینه.
تو خونه کناریمون می شینن.
باباهامون با همدیگه رفیقن.
تو کوچه مون همدیگه رو می بینن.
روز دهم روز امام حسینه.
شمره باید شهید کنه امامو.
چشمامو با دست می گیرم، می بندم.
دوست ندارن نگا کنم بابامو.
دلم می خواد این دفه خواب بمونه.
نتونه شمشیرشو دست بگیره.
کاش که می شد همین یه روز خدایا.
امام حسین این یه دفه نمیره.
امام حسینِ تعزیه همونه.
اون آقایی که مهربونه چشماش.
بابام داره خنجرو در میاره.
خداجونم خودت مواظبش باش.
........
روز عاشورا
و روز رفت و زمين در ميان خون خوابيد
سكوت كـرد زن و در دل جنـون خوابيد
كنار خيمـه¬ ي شب ¬روز خستـه را مي¬ديد
يكي يكي سر و دست شكسته را مي¬ديد
تمام واقعه روي تمام دشت نشست
ميان قامت چادر نگاه كرد و شكست
نسيـم حادثـه از صبح كـربلا شده بود
دوباره صفحه¬ي عالم پر از بلا شده بود
چقدر حادثه خوابيده بود در اين دشت
و بعد حادثه¬هايي كه روي ني¬ها گشت،
كنـار خيمه نشست و ميـان هلهله ديد
كه دست تيغ دو دست برادرش را چيد
مـيـان عـلقـمـه بـا مشـكِ تشـنـه¬اش افـتـاد
بريده شد سر و دستش، بريده چون هـَ.. فـ .تا.د
و روز رفت و سواران سوار نيزه شدند
تب و نگاه دو طفلي كه يارِ نيزه شدند
هجومِ سنگ، عطش، بچه¬ها، تبِ زينب
ميـان هلهلـه گـم شـد مصـائب زينب
زمين قواره¬ي زخمي چنين عميق نبود
سوار ساكـتِ ني مـردِ نـارفيـق نبود
براي خواهرش از لحظه¬ي جنون مي¬گفت
و روز واقعه، شمشير و ردّ خـون مي¬گفت
نشست روي زمين، درد را ورق مي¬زد
و تكّـه¬هـاي تـنِ مـرد را ورق مـي¬زد
غروب شد، دلِ زن روي نيـزه¬ها خوابيد
و ماند زينب و يك قصّه از غمي جاويد . . . .
..........
حسین جان....
خرد پای در گل ز ایثار توست
جنون نیز سر در گم از کار توست
اگر نیستی در دل ودیده ها
چرا دیده ودل گرفتار توست
بساط ستم یخ زد و آب گشت
ولی هم چنان گرم بازار توست
اگر با تو بیگانه شد آشنا
تو خون خدایی ،خدا یار توست
تورا آن گروهی که ارزان فروخت
ندانست دنیا خریدار توست
پس از قرن ها بیرق مردمی
در عالم به دوش علمدار توست
رسد کی به کنه تو اندیشه ها
که افزون به این شاخه ها بار توست
شکوفایی باغ طبع شباب
به بوی نسیمی ز گلزار توست
..........
اشعار فوق متعلق است به هنرمند ارجمند آقای محمد اناری ( از اراک )
....................
..........
جهت مطالعه فراخوان سوگواره ملی لبیک یا حسین (ع) روی تصویر زیر کلیک نمایید
................
...............
لطفا با نظرات ارزشمند خود ما را یاری فرمائید
18
شما نیز می توانید جهت مشاهده مطالبی که مخصوص اعضای ویژه این سایت است به عضویت رسمی این سایت در آمده و از این پست و دیگر پستها و تصاویر محدود شده دیدن فرمایید