هنوز هم نشناختمش . . .
دلنوشته ای از هنرمند ارجمند سید مسلم خادمی از گچساران تقدیم به استاد غلامحسین امیرخانی
.......
.......
در چهره اش لبخند آیینه ،در نگاه خلاقانه اش روح مهربانی وبر لبانش شعر وشعور رامی شود حدس زد وفهمید ، دست هایی کشیده با رگ های برآمده ولرزان،ریاضت های دیر پایی را به آدمی گوشزد میکند که راوی حدود شصت و پنج سال تلاش و بی خوابی های ممتد و عاشقانه است .انگار همین سی وپنج سال پیش در جواره بارگاه ملکوتی امامزاده سید فخر الدین احمد(علیه السلام) باهمین شکل وقیافه ، بیل و کلنگ به دست می دیدمش که راه آب باران را از کنار امامزاده باز می کرد وچکمه های پلاستیکی مشکی اش تا نیمه در آب باران محو شده بود ، اما نه ! او فقط شباهت ظاهری با آدم های آن زمانی دارد واز قشر بیل وکلنگ زنان روستا نیست. قد وبالایی بلند، چشمانی نافذ ، جستجو گر و اندامی لاغر و تکیده دارد که گویی اندوه روزگار از سراپایش یکریز می بارد. گاه شبیه صیادان روستای ما تفنگ به دست و چاقو به کمر،خروسخوان سحر، بعد از اذان سید جعفر، میر هاشم و سید غلام خودمان، راهی کوه و دشت می شد و غروب آفتاب با توبره ای پر از کبک،تیهو و کبوتر به روستا برمی گشت تا یک دل سیر به بچه ها کباب و آبگوشت بخوراند . نه ! باز هم اشتباه گرفتم . انگار در کتاب هنر دوره ی راهنمایی عکس نیم رخش را باسبیلی به سفیدی برف کوه خامی دیده ام؛ شایدکمال الملک باشد . نه ! او هم که چندین دهه پیش بار سفر بر بست وبه معبود پیوست. باز هم اشتباه می بینم، اماتقریبا ازهمین جنس است ؛ بیشتر بوی قلم می دهد . اصلا حافظه ام یاری نمی دهد . دستی به پلک هایم می کشم وبا چند صلوات ، آبی به صورتم می زنم وبه بایگانی ذهن خسته ام رجوع می کنم .اواصلآ از حرفه ای دیگر است وازبیل وکلنگ، شایدجز داستانی شنیدنی یا خواندنی را تجربه نکرده باشد.کم کم به مقصود نزدیک می شوم . ناگهان شمه ای از زندگینامه اش برق آسا به ذهنم تداعی می شود :
سال هاست در پس کوچه های آداب الخطش به طور خیالی وبارها در خواب با او بوده ام ؛ بی آن که در بیداری ببینمش.
لابلای چلیپاهای شورانگیز وقطعات روح پرور صحیفه ی هستی اش خوابم برده ومحو سیر وسیاحت درباغستان های همیشه پربارش درسایه سار سیاه مشق های مرتب وچشم نوازش یک دل سیر آسوده ام. گلعذارگلستان آثارش دلنواز است وشاخسار درختان باغش را بلبلان بی شماری در غزلخوانی پرسوزوگداز.رهگذران خسته ، سروسایه فکنش راپناه گرمایسوزان تنهایی گرفته اند وحافظ وخواجو و بیدلش را اسباب وعلل تخیل شاعرانگی رویایی.سحربنانش طلسم عشقاست و احضاروترنم بیانش دشت های تشنه ی عاطفه را آبشار.بایداهل حرم عشق باشی تادر چلیپاهای یکدست وپررمز وراز محتشمش دل ودیده ات لاهوتی شود وکربلا ، شام ، مسجد وحرم را در خود حس کنی . گاه شبیه امواج خروشان خلیج همیشه فارس بخروشی وگاهاز شور شیدایی حرم مظلومان آل الله بجوشی .باده ی توحید رادر تماشای الا هوترکیب بند هاتفش سربکشی ونعره ی لا اله هورا عاشقانه سر دهی ؛
ساقی آتش پرست و آتش دست ریخت در ساغر آتش ســـــوزان
چون کشیدم نه عقل ماند ونه هوش سوخت هم کفر از آن وهم ایمان
که یکی هست و هیچ نیست جز او وحـــــده لا الــــه الا هـــــو
بهار در پاییزش نه تنها بهار در پاییز است ، بلکه چهار فصل رابهاری است بی پاییز، گلعذار نستعلیقش پژمردگی نمی پذیرد وگلی از گلستان هنرش در بی آبی نمی میرد .عاشقان خطش در بی خوابی امیرند وطالبان دفترش باشور عشق، ملال خاطر نمی گیرند .نمی دانم چه نجوایی باخدایش داشت ساعاتی را که گرم تحریر مناجات منظوم حضرت مولی الموالی ( ع ) بود. چه گرمایی را از پرتو حرارت مناجات عارفانه ای که می نگاشت در دل داشت.درون خود چه اشعاری را همنوا با اسدالله الغالب علی ابن ابی طالب ( ع ) می سرود وزنگ غفلت از دل می زدود . طبع شاعری ام با خواندن این مناجات سوزناک وجانانه وخط شکیل و استادانه از هر طرف رباعی می بارد ونمی دانم کدامیک را انتخاب کنم .
این کیست که هی ذکر جلی می گوید؟ بس راز ونیاز با ولی می گوید
این کلک که در خون خودش می غلطد هر لحظه نوای یا علی می گوید
………………..
هی می رسد این ندای شوق دل من در نی بدمد عقده ی هر مشکل من
آوای ترنـمش کنـــد آرامـــــــم روشن شده از نور قلــم محفل من
.....................
بنویس مراکه عاشقی بی ســــــر وپا از هر چه به غیر عشق گردیده رها
بنـــویس که در راه جنون فانی شـد نوشید زجام عشق خط شــهد صفا
.........................
قافله ی خطه ی خط را در بی ساربانی راهنما شد و با حضور پر شورش نمایشگاه های تکان دهنده ای در داخل وخارج برپا شد. ترکیب آزاد را جان داد و رسمیت بخشید و بر چهره ی مآیوس انتظار نور امید پاشید . در کالبد نستعلیق روحی تازه دمید وبر تقلید محض خط بطلان کشید. مثلث اجتهاد را رسم نمود واساتید جوان راجانانه ستود (شیرازی ، فلسفی وبختیاری) . در دوایرش کرات را می شود با بال خیال به پرواز در آمد و در کشیده های معکوسش می توان به کشتی عشق برآمد . باتحریر دوایرش پرگار راشرمنده کرد و بایای معکوسش گردن شمشیر هندی را قطع نمود. چه پدیده وچه اعجوبه ای است این تکتاز میدان نستعلیق درعصر مدرنیته ی ما . امیدآنکه او بیشتر بپاید وبعداز نماز های عاشقانه اش ، دعای طول عمر را که در مفاتیح است ، مدام بخواند تا داد دل از نستعلیق عزیز بیشتر بستاندودر این راه لحظه ای غافل نماند . باز هم طبع شاعری ام گل می کند تا از زبان نی به او بگویم :
نی گفت که سودای جنون دارم من یک قلب پراز لخته ی خون دارم من
هر لحظه که من را به زمین بگذاری صدآه زهجـر کاف و نون دارم من
پرندگان عاشق در باغ گل هایش رهایند . بلبلان و قمریکان دل ها در گلستان خطش همنوایند . مریدان سبک دلفریبش او را گرم دعایند . چه دلها که شیفته ی او در دنیایند ودر حلقه ی ارادتش پویایند . انیس تنهایی اش اشعار عارفان است وشمه ای از معرفتش چندبرگی از قرآن است . چندصباحی در این کهنه سرا مهمان است واشک دلش در امداد محرومان پنهان است . شاهدش انجمن یاوری جنوب خراسان است که با عاشقان شوریده همعنان است ودر همدردی وهمیاری با یتیمان اشکریزان است ؛ معصوم نیست اما دوستدار معصومان است .این سالک صادق طریق نستعلیق بلبل آسا غزل شوق می خواند وسمندسرکش تیز پای جان را به سمت ساحل امن وامان می راند. نفس نفس در پالایش خطش کوشاست ودر سیر صعودی وشفاف هنرش بی همتاست .باشبروان کوی دوست همچون مرغ سحر است وبا نبض پرواز عاشقانه همسفر است . رهروان عاشق نستعلیق را درس خلاقیت می آموزد وخود روز وشب درتب عشقش می سوزد. چه سعادتی دارد این پیر مراد نستوه وپر تلاش وچه شوری دارد در تحقیق وکنکاش . اقیانوس اندیشه اش بی انتهاست ومواج ودرد عشقش راقلم ومرکب مایه ی علاج . دنیایی را در ترکیبی می آفریند و در سلوک عاشقانه اش لحظه ای از پا نمی نشیند. او با نجوای درونش که نشانه ی کمال جویی وشوق پرستش معبود با قلم است ؛ چه شب هایی راتا سحر بیدار وپرکار بوده وچه عبادت های دلچسبی را با تحریر آیات و روایات به تجربه نشسته است . امیرخانی در الفبای هنر خوشنویسی شناسه ی مستی و شعور توامان است . زیبا نگاری واجتهاد مسلم او در خط نستعلیق ،بدون تردید اعتراف اساتید بی غرض وافتخار و زینت تاریخ خوشنویسی ایران است . او با در نظر داشتن مصالح امور از خود مایه گذاشت تا نه خود را ، بلکه خوشنویسی را به عنوان هنری اصیل و متکی به فرهنگ ناب ایرانی بشناساند ودراین مسیر ، عمر خود را صرف بسط وگسترش شعبه های انجمن نمود و به برکت خدمات عاشقانه اش از لحاظ درون مایه ی خط به عنوان سرحلقه ی استادان پیشکسوت نستعلیق به مقام صدر نشینی شرافت یافت . بدون تردید او یگانه استادی است که آگاهانه از شیوه ی قاجار گسست وسبک مختار ، مستقل وچشم نوازی را به تاریخ هنرعرضه کرد . حال آن که چه قدر باید زمان بگذرد تا امیرخانی ثانی ظهور کند ،خدامی داند . اگر محققان منصف وآگاه بخواهند سیر تحول ، تنوع وتطور آثار اورا بررسی کنند ، در خواهند یافت که این ابر مرد میدان نستعلیق ،خطش را مدام تغییر داده وهیچ پنج سالی مثل هم ننوشته است . بلکه تنوع را سر لوحه ی کار خود قرار داده واین وجه تمایز او حتی باتمام بزرگان تاریخ پیش از اوست .این قله ی سرافراز و شکوهمند دناست یا دماوند سربلند ویا هیمالیاست . بی تردید نعمتی از جانب خداست که تازه و رشید وپابرجاست .چنانکه گذشت ، امیرخانی عمر عزیز وگرانبهایش را صرف نشو و نمو انجمن کرد . او می توانست دست از خدمتگزاری بردارد و درب منزل رابر همه ببندد و به فکر رقابت با میرعماد باشد واز او هم قوی تر بنگارد . اگر امیرخانی نبود ، رسمی شدن وجان گرفتن قالب های نستعلیق بخصوص ترکیب آزاد ، به خوابی بی تعبیر شبیه تر می نمود . اگر امیرخانی نبود ، خبری از تور های نمایشگاه های داخلی وخارجی نبود . در یک جمله اگر بعد از کاوه آهنین پنجه و برادران میرخانی و خسروزعیمی ،مدیریت استاد امیرخانینبود، چند دهه پیش تاریخ بر جنازه ی خوشنویسی نماز میت خوانده بود . اکنون که به فضل پروردگار اختلاف سلیقه ها پایان داده شد واستوانه های بزرگ واساتید قله نشین دیگر آقایان : عباس اخوین ، سید محمد احصایی وکیخسرو خروش که از مفاخر ایران عزیز هستند ، فرصت بیشتری برای خلق آثار ناب یافتند ، نوبت به ریاست استاد بختیاری رسیده است ؛ انتظار می رود که ایشان بدون هیچگونه چشمداشتی تورهای نمایشگاهی از آثار اساتید را در شهرستان های دور دست شروع کنندتا نقطه ی عطفی در تاریخ مدیریت این عزیز باشد. برای او روزهای پربار وپرکاری راتوام باسلامتی وسربلندی آرزومندم . امید وارم که استاد الاساتید امیرخانی بزرگ وسایر قله ها در کتابت کلام الله مجید ،صحیفه ی سجادیه و...به جدکمر همت بندندوصفحات زرین دیگری را به تاریخ هنر ایران عزیز تقدیم نمایند وهرسال شاهد چاپ کتب جدید و نمایشگاه های پرشورشان نه تنها در پایتخت ، بلکه در شهرستان ها ی محروم نیز باشیم.
سید مسلم خادمی
سی ام آذرماه نود وچهار
گچساران ( بام نفت ایران )
........
لطفا با نظرات ارزشمند خود ما را یاری فرمائید
شما نیز می توانید جهت مشاهده مطالبی که مخصوص اعضای ویژه این سایت است به عضویت رسمی این سایت در آمده و از این پست و دیگر پستها و تصاویر محدود شده دیدن فرمایید