حقوق و مقام استاد از منظر قرآن کريم ، تفاسير،اساتیدوعلما
...........
...........
چکيده:
در اين پژوهش جايگاه و مقام استاد از ديدگاههاي مختلف از قبيل قرآن کريم، ائمه اطهار عليهم السلام، علما، بزرگان، ادبا و شعرا مورد بررسي قرار گرفته است.
در ذيل اين موضوع داستانهايي با موضوعاتي چون: احترام علماء به اساتيدشان، بي احترامي به اساتيد و ثمره آن و داستانهايي از بزرگواري اساتيد به شاگردانشان، بيان ميشود.
ضرورت اين مهم را در تأثير آن در رشد و تعالي علمي و معنوي طلبه ميتوان يافت، لازم به ياد آوري نيست که دانش پژوه براي موفقيت به دو بال علمي و معنوي نيازمند است و هر آنچه که باعث تقويت اين دو بال (و همچنين ضعف اين دو) گردد تأثير مستقيم در موفقيت او نيز خواهد داشت.
در انتهاي اين پژوهش به اين نتيجه دست يافتم که: نحوه تعامل با استاد تأثيري بسيار ژرف و غير قابل انکار در زندگي و سعادت دنيوي و اخروي افراد (به طور عموم) و دانش پژوهان (به طور خصوص) دارد.
فهرست
موضوع..........................................................................................................
مقدمه.............................................................................................................
فصل اول: تعريف معلم، بزرگداشت مقام استاد.......................................................
فصل دوم: حقوق و مقام استاد از منظر قرآن و تفاسير............................................
فصل سوم:حقوق و مقام استاد از منظر ائمه اطهار (سلام الله عليهم)..........................
فصل چهارم: حقوق و مقام استاد از منظر علماء و بزرگان.......................................
فصل پنجم: حقوق و مقام استاد از منظر شهيد ثاني (ره).........................................
فصل ششم: حقوق و مقام استاد از منظر ادبا و شعرا...............................................
فصل هفتم: داستانهايي در مورد احترام علماء به اساتيدشان.....................................
فصل هشتم: داستانهايي در مورد بي احترامي به اساتيد و ثمره آن...........................
فصل نهم: داستانهايي در مورد بزرگواري اساتيد.................................................
منابع: ..........................................................................................................
مقدمه
الحمدالله رب العالمين و الصلوة و السلام علي عبده و رسوله و آله الطيبين الطاهرين.
خداوند انسان را آفريد و او را اشرف مخلوقات قرار داد و براي او مسيري مشخص کرد تا بتواند به سعادتي جاويدان نائل شود. او را مختار گذاشت تا بين مسير خير و شر آزادانه يکي را انتخاب کند که يا از راه به اوج سعادت جاويدان برسد و يا در بيراه به قعر چاه شقاوت سقوط کند.
البته خدا مهربان تر از آن بود که او را در انتخاب و حرکت در اين مسير صحيح تنها گذارد فلذا براي رسيدن وي به سعادت راهنمايان و معلمان و مربيان فراوان براي او قرار داد (از جمله: فطرت و سرشت پاک، نيروي عقل و ادراک، کتب آسماني، صد و بيست و چهار هزار پيامبر معصوم، (عليهم السلام)، ائمه اطهار (عليهم السلام)، شاگردان مکتب آنها و تمام کساني که در ادامهي راه آنها معلم و راهنماي طالبان علم و معرفت اند) تا اين مسير را به او معرفي کرده و او را در پيمودن اين مسير سخت و سرنوشت ساز ياري نمايند، و صد البته براي نحوه برخورد با اين راهنمايان تأثيري شگرفت و سرنوشت ساز قرار داده است. چه بسيار انسانها و اقوامي که بخاطر ناسپاسي از اين نعمت با غضب او مواجه شده و به شقاوت ابدي گرفتار گشتند و چه بسيار انسانها و اقوامي که بخاطر قدر دانستن و تکريم اين نعمت با رحمت بي انتهاي او مواجه شده و به سعادت معهود رسيده اند.
بخاطر همين ار سرنوشت سايز است که بايد به تفکر و پژوهش درباره مقام و حقوق استاد پرداخت.
لذا اينجانب بخاطر علاقه فراوان به اساتيد محترم خويش و اداي بخش کوچکي از دين آنها با شرمندگي از اينکه ندانسته و نتوانسته ام حقوق، مقام و احترام اساتيد خويش را درک و حفظ نمايم و با تاسف از بي احتراميهايي که خواسته يا ناخواسته از طرف خود و ديگران مشاهده کرده ام تصميم به پايه ريزي اين پژوهش گرفتم.
منظور از مقام استاد در اين پژوهش جايگاه ويژهاي است که اساتيد نسبت به ديگران دارند و اين جايگاه وظايفي را براي ما تعيين ميکند، از جمله مواردي که در اين پژوهش به آن پرداخته شده است.
اين پژوهش در صدد اين است که به پاسخ سوالاتي از قبيل:
1. استاد از نظر دين چه جايگاهي دارد؟
2. ما چه وظايفي نسبت به اساتيد داريم؟
3. توصيه به احترام نمودن به اساتيد براي چيست؟
4. ...
پاسخ دهد انشاء الله...
البته در اين پژوهش به دليل حجم زياد مطالب و پرهيز از اطاله کلام، نتوانستيم به بيان همهي آنها بپردازيم و اساساً با تحقيقهايي از اين قبيل نميتوان ارزش، مقام و منزلت استاد را بيان و پاس داشت.
در پايان اميدوارم اين تلاش اندک مورد رضايت حضرت بقية الله (عجل الله تعالي فرجه الشريف) قرار رگفته و مورد استفاده همهي پيوندگان راه معرفت قرار گيرد.
والسلام و علي من اتبع الهدي
والحمدالله رب العالمين
فصل اول: تعريف معلم، بزرگداشت مقام استاد
بد نيست در ابتدا تعريفي از معلم داشته باشيم:
* تعريف
معلم در فرهنگ معين، تعليم دهنده و آموزنده معني شده است و در لغت نامه دهخدانيز، آموزاننده، آموزنده، تعليم کننده، مدرس، آموزگار، استاد و شيخ، معني شده است.
اکبر سيف- استاد تعليم و تربيت- ميگويد «معلم کسي است که با يک يا چند دانش آموز يا متعلم به رفتار تعاملي ميپردازد و هدفش از اين کار اين است که در متعلم تغييري ايجاد نمايد، اين تغيير چه شناختي باشد، چه نگرشي و حرکتي (مهارتي) از سوي معلم يک تغيير هدفمند است.*
شرافت استاد و آموزگار
«خرج رسول الله صلي الله عليه و آله فإذا في المسجد مجلسان: مجلس يتفقهون و مجلس يدعون الله تعالي و يسئلونه فقال: کلا المجلسين إلي خير أما هؤلاء فيدعون الله و أما هؤلاء فيتعلّمون و يفقهون الجاهل هؤلاء افضل، بالتعليم ارسلت ثمّ قعد معهم»:
«رسول خدا صلي الله عليه و آله از خانه در آمد، ديد دو نشست در مسجد تشکيل شده است: نشستي که در آن درس فقه ميخوانند و نست که به دعا و نيايش مشغولند. فرمود: هر دو نشست در مسير خير هستند، اينان که نيايش ميکنند و اينان که دانش فرا ميگيرند و به نادان دانش ميآموزند. و ليکن اينان (اشاره به نشست درسي) برترند و من در رابطه با تعليم، پيامبر شدم؛ سپس در کنار دانش آموزان نشست.»
گراميداشت استاد
تعظيم استاد و معلم از ويژگي خاصي برخوردار است، و همهي مطالبي که در لزوم بزرگداشت علما گفته شده در مورد استاد تأکيد بيشتري پيدا ميکند و اهميّت فزونتري مييابد. از اين رو، بزرگان مکتب ما به اين امر توجه خاصي داشتند و از بي احترامي نسبت به معلم، پرهيز ميکردند و اين را يکي از اسباب توفيق در تحصيل علم ميدانستند.
* اهميّت بزرگداشت مقام معلم
بعد از کلام خداوند در قرآن کريم و سخنان پيغمبر اکرم (صلي الله عليه و آله) کلامي والاتر، جامعتر و اثر بخشتر از گفتار امام علي (عليه السلام) دربارهي ارزش معلمي و تکريم شخصيت معلم وجود ندارد. اگر آموزش و پرورش را علم «شدن» آدمي بدانيم معلمان در اين شدن و تکامل آدمي سهم و نقش زيادي را بر عهده داشته اند.
- اگر تربيت را فراهم کردن زمينههاي بالندگي و متعادل کردن بدانيم و هدف از آن را فعليت بخشيدن به استعدادهاي بالقوهي انسانها در جهت کمال مقدر و قرب الي الله در نظر داشته باشيم معلمان و مربيان در تحقق اين امر نقش ارزنده و بسزايي داشته اند.
- اگر هدف از تعليم را انتخاب و انتقال عناصر فرهنگي و تجارب بشري به نسل ديگر بدانيم، معلمان هستند که در جوامع گوناگون و در اعصار مختلف در انتقال اين عناصر سهم زيادي داشته اند.
- اگر در جستجوي شناخت عوامل موثر در تکوين شخصيت آدمي، اعتدال وجود و شناخت جسم و روان او باشيم، معلمان هستند که يکي از عوامل تأثير گذار و تلطيف کنندهي رشد اخلاقي، جسماني، اجتماعي، عاطفي و عقلاني آدمي بوده اند.
- اگر تربيت، از ديدگاه روان شناسان، مراقبت و سرپرستي از فرايند رشد آدمي تعريف شود معلمان هستند که در اين فرايند تأثير داشته و دارند.
- اگر از جمله ويژگيهاي آدمي در هستي، خود آگاهي، کمال گرايي، آفرينندگي، صنعت گري و بالاخره انتخاب گري بدانيم، معلمان بوده و هستند که درتحقق مشخصههاي اساسي آدمي نقشي مؤثر داشتهاند.
- اگر رشد اقتصادي و توسعه اجتماعي و فرهنگي يک جامعه را مستلزم استفادهي بهينه از منابع طبيعي، سرمايه و نيروي انساني کار آمد بدانيم معلمان در جوامع گوناگون بيشترين نقش را در اين زمينه داشته اند.
- اگر آدمي را در جهان هستي گرفتار زندانهاي طبيعت، جامعه و خويشتن خويش بدانيم معلمان بودهاند که با ايثارگري و راهنمايي خود آدمي را به کمک علم، از اين زندانها رهايي ميبخشند و به زندگي انسانها معني ميدهند.
- به راستي در جهان گکذشته و امروز معلمان با بهره گيري از هنر، علم، تجربه، ايمان به کار و عشق به متعلم انگشتان و مغزهاي کودکان و نوجوانان را در فرايند ياد دهي و يادگيري قيمتي ساختهاند و انسانهاي خام را به انسانهاي تربيت شده، عالم، محقق، متخصص، مؤمن و هنرمند تبديل کرده اند.
سيماي معلم- احمد صافي
فصل دوم: حقوق و مقام استاد از منظر قرآن کريم و تفاسير
خداوند جل جلاله در سوره مبارکه علق فرمود:
اقْرَأْ بِاسْمِ رَبِّكَ الَّذِي خَلَقَ ﴿1﴾
خَلَقَ الْإِنسَانَ مِنْ عَلَقٍ ﴿2﴾
اقْرَأْ وَرَبُّكَ الْأَكْرَمُ ﴿3﴾
الَّذِي عَلَّمَ بِالْقَلَمِ ﴿4﴾
عَلَّمَ الْإِنسَانَ مَا لَمْ يَعْلَمْ ﴿5﴾
(بخوان به نام پروردگارات، پروردگاري که آفرينش را او پديد آورد، انسان را از خون بسته آفريد. بخوان به نام پروردگار کريمت که به وسيله قلم تعليم داد و به انسان آموخت آنچه را که نميدانست)
در توجيه اين آيات شريفه گفته شده است که خداي تعالي خلقت را از علق (خون بسته) که پست ترين چيز است شروع کرده و به تعليم ختم فرموده است که بالاترين مراتب است.
اين آيه اشاره به اين موضوع دارد که اولين معلم عالم هستي خداوند جل جلاله است.
1. نکات جالب تربيتي در داستان حضرت موسي و حضرت خضر (عليهما السلام) که در سوره کهف آيه 66 و 69 ذکر شده است: خداوند متعال داستاني از موسي (عليه السلام) در قرآن کريم بازگو فرموده که او به خضر (عليه السلام) فرمود:
قَالَ لَهُ مُوسَى هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا سوره کهف آيه 66.
(آيا مرا رخصت ميدهيد که در پي شما آيم تا رهنمودها و عوامل هدايت و واقعيتهايي را که آموخته ايد، به من تعليم دهيد؟)
و يا آنکه موسي (عليه السلام) پس از آنکه پاسخ مثبتي از جانب خضر (عليه السلام) دريافت نکرد به او گفت:
« قَالَ سَتَجِدُنِي إِن شَاء اللَّهُ صَابِرًا وَلَا أَعْصِي لَكَ أَمْرًا» سوره کهف آيه 69.
(مرا به خواست خداوند، خويشتن دار خواهي يافت و نيز سر از فرمان تو نپيچيم).
در اين دو گفتار کوتاه حضرت موسي عليه السلام گزيدهاي از آداب و آيينهاي شکوهمند به چشم ميخورد که ميان يک شاگرد و معلم او اتفاق افتاده بود. و با وجود اينکه ميدانيم حضرت موسي (عليه السلام) پيامبري عظيم الشأن و داري جلالت و قدر و منزلت، و يکي از رسولان اولي العزم پروردگار بوده است، عظمت شخصيت اين چنيني او مانع از آن نبوده است که آداب و آيينهاي در خور يک شاگرد نسبت به استاد را در نظر گيرد و آن را به کار بندد. اگر چه شاگرد مورد نظر، يعني موسي (عليه السلام) به جهات ديگر غير از مقام شاگردي- از معلم استاد خويش کامل تر و لايق تر بوده است.
اگر بخواهيم تمام آداب و نکات ظريف تعليم و تربيت و مطالب دقيق که در لابه لاي گفتگوي حضرت موسي و حضرت خضر (عليهما السلام) به چشم ميخورد استقصا (شمارش) کنيم از حد و مرز موضوع خود پا فراتر مينهيم. ولي ما نکاتي را بررسي ميکنيم که به جمله اول ارتباط دارد و آن عبارتست از آيه: هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُشْدًا
اين آيه يازده خصيصه و نکته سودمند تربيتي را به ما ارائه ميکند:
1- موسي (عليه السلام) خويشتن را تابع و پيرو استاد خود معرفي کرده است. اين مسأله ايجاب ميکند که مقام و منزلت موساي شاگرد، از مقام استادش خضر (عليه السلام) فروتر باشد، چون قاعده مقام و مرتبت تابع؛ نسبت به متبوع خود فروتر و پايين تر است.
2- موسي (عليه السلام) با واه (هل= آيا) از خضر (عليه السلام) اجازه و رخصت ميطلبد. يعني آيا اجازه ميدهي که در پي تو آيم. چنين مطلبي نمايانگر مبالغه عظيمي در تواضع ميباشد که بايد شاگرد نسبت به استاد خويش معمول دارد.
3- موسي (عليه السلام) خود را در برابر معارف و آگاهيهاي خضر جاهل و نا آگاه معرفي کرده است و در حقيقت با عبارت: (علي ان تعلمن) = براي اينکه به من تعليم دهي، به نا آگاهي خويش و مقام والا و ارجمند استادش اقرار و اعتراف نموده است.
4- معني متابعت و پيروي کردن از شخص ديگر اين است که تابع همانند اعمال و رفتار متبوع رفتار خويش را تنظيم نمايد. البته از آن جهت که چون متبوع او چنين کرد زيرا هيچ ملاک ديگري نميتواند جز انجام دستور متبوع معيار تبعيت باشد. اين نکته به ما ميفهماند که شاگرد و دانشجو بايد در نخستين گام خود در راه تحصيل، اين خصيصه و وظيفه را به کار دارد که همواره در برابر گفتار و رفتار استاد تسليم بوده و با او نستيزد.
5- لزوم عمل به قوانين و راه و رسم متابعت که در اين آيه به چشم ميخورد ميخورد به هيچ قيد و شرطي مقيد نيست بلکه لزوم عمل به کار، داشتن منتهاي تواضع شاگرد نسبت به معلم و استاد ميباشد.
6- در آيه مذکور (در مورد وظيفه شاگرد نسبت به معلم) اين جهات به ترتيب گوشزد شده است: پيروي، تعليم و تعلم و دانشجويي (يعني در اين آيت نظم و ترتيبي راجع به نکاتي چند به چشم ميخورد که بسيار جالب ميباشد به اين معني که بايد شاگرد در گام نخست، تابع و پيرو معلم بوده و سپس معلم او را تعليم داده و در سومين مرحله خويشتن را در خدمت استاد قرار دهد تا سرانجام در نهايي ترين مرحله، از علم و دانش او برخوردار گردد و به علم آموزي نزد وي بپردازد).
7- معني و منظور جمله: «هل اتبعک علي ان تعلمن» اين است که من بر اساس اين متابعت جز آموختن علم هدف ديگري ندارم. گويا موسي (عليه السلام) به خضر (عليه السلام) چنين فرموده باشد: من از رهگذر متابعت از تو خواستار مال و جاه و مقام نيستم (و همين موضوع به ما هشدار ميدهد که دانشجو نبايد در همرهي و همدمي با استاد جز علم و دانش در پي هدفهاي ديگري باشد.)
8- جمله «مما علّمت» اگر من مفيد تبعيض باشد اشاره به بعضي از معلومات حضرت خضر (عليه السلام) که آن را خداوند متعال به وي آموخته بود و در حقيقت موسي (عليه السلام) ميخواهد به خضر (عليه السلام) بويد من جوياي برابري و هماوردي با تو در علم نيستم و نميخواهم همه آنچه را که از خدا آموختهاي فرا گيرم بلکه ميخواهم به بخشي از معلومات تو دست يابم زيرا تو براي هميشه از من فزونمايه تر و گرانقدرتر ميباشي (يعني هميشه مقام و منزلت استاد نسبت به شاگردش هر چند آن شاگرد عظيم القدر باشد به مراتب برتر و والاتر است).
9- و نيز همين جمله: «مما علمت» نمايانگر اعتراف موسي (عليه السلام) است به اين که خداوند متعال علم را در اختيار خضر (عليه السلام) و همه افراد بشر قرار داده است و از آن چنين استفاده ميشود که بايد علم و دانش و معلم و استاد را ارج نهاده و قدرت منزلت او را والا بشمرد (و معلم بودن يکي از سمتهاي الهي است چون بشر علم را از خدا فرا گرفته است).
10- کلمه: «رشدا» حاکي از آن است که حضرت موسي (عليه السلام) از حضرت خضر (عليه السلام) درخواست ارشاد و راهنمايي کرده است به گونهاي که اگر موسي (عليه السلام) از برکات ارشاد خضر (عليه السلام) بهره مند نميگرديد سرگشته و گمراه ميشد. همين نکته به ما ميفهماند که موساي شاگرد به مسألهي شدت نياز خود به علم آموختن و تذلل و فروهشتن مقام خويش و شکسته نفسي جالب توجه در برابر خضر (عليه السلام) و نيز احتياج آشکار و علني خويشتن به علم و آگاهي استاد اعتراف نموده است.
11- خضر (عليه السلام) نخست ميدانست موسي (عليه السلام) پيامبري از بني اسرائيل ميباشد و او صاحب کتاب تورات و کسي است که خداوند بي واسطه با و هم سخت شد (و لذا از او به عنوان کليم الله ياد ميکنند) و او را به وسيله معجزات و کرامات ويژگي داد. معهذا موسي (عليه السلام) با وجود چنين مناصب و مدارج رفيع با تواضع شگرفي که عظيم ترين مدارج فروتني را نمايانگر است در برابر استادش موضع گيري کرده است. از نکته مذکور نتيجه ميگيريم که خضر (عليه السلام) در مقام استادي از لحاظ لياقت و شايستگي مقام و منزلتش از موساي شاگرد رفيع تر ميباشد زيرا اگر کسي داري احاطه علمي فزونتري باشد قهراً آگاهي او به محتوي و هدفهاي علوم و دانشها که عبارت از همان سعادت و نيکبختي و سرور و شادماني و لذت و کاميابي است بيشتر و فزونتر خواهد بود. لذا حس کنجکاوي و کنکاش او (شاگرد) در وصول به چنين سعادت و لذت تقويت شده و قهراً تجليل و بزرگداشت او از اهل علم از کمال بيشتري برخوردار خواهد بود.
منيه المريد
فصل سوم: مقام و حقوق استاد از منظر ائمه اطهار (عليهم السلام)
امير مؤمنان (عليه السلام) ميفرمايند: من علمني حرفاً فقد صيّدني عبداً (منيه المريد)
هر کس چيزي به من بياموزد، مرا بنده خويش کرده است.
امام صادق (عليه السلام) ميفرمايند: هنگامي که روز قيامت شود خداوند تمام انسانها را جمع ميکند و چون ترازوي اعمال نهاده شد و خون شهيدان را با مرکب قلم عالمان و معلمان بسنجند ارزش مرکب آنان بر خون شهيدان فزوني خواهد داشت.
از امام سجاد، زين العابدين (عليه السلام) روايت شده است: «حق راهبر و مدبر و کارساز زندگاني روحي تو – که از مجراي علم، وجودت را تحت مراقبت خويش ميگيرد اين است که از او تجليل نموده، و مجلس و محفل او را گرامي داري، و به سخنان او کاملاًگوش فرا دهي، و با چهرهاي گشاده بدو روي آوري، صدايت را – هنگام گفتگو با ديگران در محضر وي، و يا به هنگام گفتگوي با او بلند نسازي. اگر کسي از او سوال کرد در پاسخ دادن به آن پيشدستي نکني، يعني بگذار خود او پاسخ آن پرسش را شخصاً القاء نمايد. و با احدي در محضر او گفتگو نکن، يعني بگذار خود او پاسخ آن پرسش را شخصاً القاء نمايد. و با احدي در محضر او گفتگو نکن، و از هيچ کس نزد او غيبت ننما يعني: اگر کسي نزد تو از او به بدي ياد کرد بايد در مقام دفاع و حمايت از او برآئي، و از او عيب پوشي کني، و محاسن و خوبيهاي او را به ديگران اظهار نمائي با دشمنانش همنشين نگردي، و با دوستانش دشمني نکني.
اگر به اداء اين حقوق نسبت به عالم و دانشمند و استاد خويش، موفق گردي، فرشتگان آسماني در جهت خير و منافع تو گواهي خواهند داد که تو آهنگ چنين استاد و دانشمندي را داشته، و علم و دانس را براي خدا و هدفي الهي از پيشگاه او فرا گرفته اي، نه براي مردم. [يعني قصد تو برخوردار از اخلاص بوده است].
فصل چهارم: مقام و حقوق استاد از منظر علماء و بزرگان
1. معلمي در کلام امام خميني (ره):
- حضرت امام خميني رحمة الله درباره مقام معلم ميفرمايد: «نقش معلم در جامعه، نقش انبياست؛ انبيا هم معلم بشر هستند. نقش معلم، بسيار حساس و مهم است و مسئوليت بسيار زيادي دارد. نقش مهمي است که همان نقش تربيت است که اخراج من الظلمات الي النور است. معلم، امانت داري است که [امانت او] غير از همه امانت هاست؛ انسان، امانت اوست. امانتهاي ديگر را اگر کسي خيانت به آن بکند، خلاف کرده است، اما امانت اگر انسان باشد، اگر خداي نخواسته به اين امانت خيانت شد، يک وقت ميبيند خيانت به يک ملت است، خيانت به يک جامعه است، خيانت به اسلام است. معلم، امانت دار نسلي است که تمام مقدرات يک کشور، به آن نسل سپرده ميشود و تربيت شما بايد همراه با تعليم باشد.»
2. معلم در کلام مقام معظم رهبري:
الف: دست تواناي معلم است که چشم انداز آينده ما را ترسيم ميکند.
ب: مقام معظم رهبري در مورد معلم ميفرمايد: «شما [معلم ها] در سر کلاس، نه فقط درسي که ميدهيد، بلکه نگاهي که ميکنيد، اشارهاي که ميکنيد، لبخندي که ميزنيد، اخمي که ميکنيد، حرکتي که انجام ميدهيد و لباسي که ميپوشيد، بر روي دانش آموز اثر ميگذارد. ما به خودمان که مراجعه ميکنيم، عميق ترين احساسات و عواطف و حالات خودمان را اگر ريشه يابي کنيم، در انتهاي خط، يک معلم را مشاهده ميکنيم. معلم است که ما را ميتواند شجاع يا جبان، بخشنده يا بخيل، فداکار يا خود پرست، اهل علم و طالب علم و فهم و فرهنگ، يا منجمد و بسته و پاي بند به تفکرات جامد بار بياورد. معلم است که ميتواند ما را متدين، با تقوا، پاک دامن، يا خداي ناکرده بي بند و بار، بار بياورد. معلم چنين نقشي دارد. اين ارزش معلم است و اين تأثير معلم است».
3. معلم در کلام شهيد رجايي:
معلمي شغل نيست؛ معلمي عشق است.
4. برتري حق معلم بر پدر و مادر از منظر اسکندر مقدوني:
آوردهاند که اسکندر به معلم خويش احترام بسياري ميگذاشت. از او پرسيدند: چرا معلم خود را بيش از پدر تعظيم و احترام ميکني؟ گفت: به سبب آنکه پدرم، مرا از عالم ملکوت به زمين آورده و استاد، مرا از زمين به آسمان برده است.
5. معلم در کلام جلال الدين دواني:
معلم را بر پدر شرف باشد به قدر آن که روح را بر جسم شرف است. زيرا معلم سبب کمال و تربيت روحاني است و پدر سبب تربيت جسماني.
6. معلم در کلام بورگهم:
آموزگار در صف مقدم است و من به او اعتماد دارم و ميدانم که با سلاح خود يعني کتاب ابتدائي خود بر صفوف دشمن پيروز خواهد شد.
7. معلم در کلام ويکتور هگو:
در هر ملت چراغي است که به عموم افراد نور ميدهد و آن معلم است.
فصل پنجم: مقام و حقوق استاد از منظر شهيد ثاني (ره):
آداب و آئين زندگاني شاگرد با استاد و راهبر و پيشواي خود و وظائف ضروي او در بزرگداشت حرمت وي از منظر شهيد ثاني (ره):
1- ضرورت کاوش و جستجو از استاد و معلم لايق و شايسته.
2- بايد استاد را به عنوان پدر واقعي و روحاني تلقي کرد.
3- استاد را بايد به عنوان پزشک معالج جان و روان بر شمرد.
4- ارج نهادن به استاد و تجليل از مقام علم و دانش.
5- تواضع و فروتني در برابر استاد.
6- لزوم ترجيح رأي و نظريه استاد بر رأي و نظريه خود.
7- بايد از استاد با احترام ياد کرد.
8- حق شناسي از استاد و سرمشق گرفتن از او.
9- سپاسگزاري از ارشاد و هشدارهاي استاد.
10- تحمل جور و تندرويهاي استاد.
11- بايد در انتظار استاد و شرفيابي از محضر او بسر برد.
12- رعايت ادب و نزاکت براي ورود به مجلس خصوصي استاد.
13- آراستن و پيراستن برون، و آمادگي درون به هنگام ورود بر استاد.
14- آمادگي روحي و ذهني شاگرد براي استاد.
15- آمادگي روحي و ذهني شاگرد براي درس.
16- نبايد شاگرد، مانع استراحت استاد گردد.
17- وقت تدريس را نبايد بر استاد تحميل نمود.
18- تنظيم کيفيت جلوس شاگرد در محضر استاد.
19- تعيين جهت جلوس، شاگرد، کجا و چگونه در جلسهي درس قرار گيرد؟
20- شاگرد بايد مراقب حرکات و رفتار و حالات خود در محضر استاد باشد.
21- تنظيم صدا و مواظبت از رفتار و گفتار در پيشگاه استاد.
22- رعايت لطف بيان هنگام گفتگوي با استاد.
23- جبران و تدارک کمبودهاي سخن استاد با اشارت لطيف.
24- رعايت ادب و نزاکت در خطاب به استاد.
25- ناديده گرفتن سبق لسان و لغزش زبان استاد.
26- پيشدستي نکردن شاگرد به پاسخ پرسشها در محضر استاد.
27- لزوم تمرکز حواس و استماع دقيق به سخنان استاد.
28- ارج نهادن به توضيحات استاد.
29- عدم تکرار سوالهاي فرساينده و تلف کنندهي فرصت.
30- سوال به موقع شاگرد.
31- دلنشين بودن سوال شاگرد.
32- نبايد از سوال و پرسش به خاطر شرم و حيا دريغ کرد.
33- شهامت شاگرد در اعتراف به عدم درک مطلب علمي.
34- ايجاد آمادگي براي سرعت انتقال در فهم سخن استاد.
35- رعايت نزاکت و ادب در اخذ و عطاء.
36- رعايت نکتههاي باريکتر از مو در ارج نهادن به مقام استاد.
37- حفظ حريم استاد به هنگام جلوس و اقامهي نماز.
38- کوششهاي بي دريغ شاگرد نسبت به استاد.
39- بي بند و بار نبودن شاگرد از لحاظ جلوس در محضر استاد.
40- بايد حرکت و راه رفتن در معيت استاد نمايانگر احترام و محبت به او باشد.
آداب تعليم و تعلم در اسلام
سيد محمد باقر حجتي
البته شهيد ثاني (ره) ذيل هر يک از چهل مورد مذکور توضيحاتي دادهاند که بعضي از اين توضيحات در زمان حال کاربردي ندارند ولي براي اينکه به عمق و حساسيت حقوق استاد پي ببريم به توضيح مواردي از موارد فوق ميپردازيم:
1- رعايت نکتههاي باريکتر از مو، در ارج نهادن به مقام استاد
آنگاه که شاگرد ميخواهد قلمي را به استاد تقديم نمايد که با آن چيزي بنويسد، بايد قبل از تقديم به استاد، قلم را آماده ساخته و اوصاف و شرائط آنرا کاملا وارسي نموده و دو سوي نوک آن را در صورتي که به هم پيوسته باشد از هم بشکافد.
در صورتيکه شاگرد، بخواهد دواتي را در حضور استاد قرار دهد بايد آنرا از غلاف بيرون کشيده و به صورت مهيا و آماده براي نوشتن، در دسترس او گذارد. اگر چاقو و قلمتراشي در اختيار استاد قرار ميدهد، لبه و تيغه و يا دستهي آنرا در حاليکه تيغه را به دست گرفته به طرف استاد نگيرد؛ بلکه به صورت عرضي و در جهت پنها، چاقو را به طرف استاد بگيرد، و لبهي تيز چاقو را به طرف خود قرار دهد، و طرف دستهي چاقو – يعني آن قسمت نزديک به تيغه- را به دست گرفته و دستهي آنرا در سمت راست گيرنده آن [يعني استات] نگاه دارد. [اين ملاحضات دقيق و نکات باريکتر از مو، نمايانگر لزوم ارج نهادن به مقام استاد در تعاليم اسلامي است است که حتي دور افتاده ترين و فراموش شده ترين مسائل اخلاقي مربوط به رابطهي شاگرد و استاد، با باريک بينيها و موشکافيهاي جالب توجهي؛ مورد عنايت و اهتمام ميباشد.]
2- حفظ حريم استاد به هنگام جلوس و اقامهي نماز
آنگاه که شاگرد ميخواهد سجادهي نماز را در اختيار استاد قرار دهد تا وي آن نماز بخواند، بايد آن را باز کند. ولي بهتر اين است که آن را براي استاد، روي زمين بگستراند؛ البته در موقعي که استاد، قصد خواندن نماز را داشته باشد.
يکي از دانشمندان گفته است: «اگر بر روي سجاده، نقش و نگار و تصوير محراب باشد تصوير را بايد – در صورت امکان – در جهت قبله قرار دهد. و اگر بايد سجاده به صورت تا شده، مفروش گردد لازم است دو طرف آن را در طرف چپ نماز گزار [يعني استاد] قرار دهد.»
نبايد شاگرد در حضور استاد بر روي سجاده نشسته و يا بر روي آن نماز گزارد. البته اين دستور در صورتي لازم الاجراء است که جاي پاک و مکان طاهري براي نماز گزاردن او وجود داشته باشد. [در چنين وضعي شايسته نيست که شاگرد روي سجاده خاص به خودش اقامهي نماز کند. ولي در غير اين صورت، هيچ مانع اخلاقي براي نمازگزاران شاگرد بر روي سجاده شخصي خودش وجود ندارد.]
اگر مردم زمان بر حسب رسم معمول و متداول براي نمازگزاران سجاده را به همراه خود بر ميدارند، و از آن براي اقامهي نماز استفاده ميکنند شاگرد هم ميتواند مانند استاد، سجادهاي را همراه خود بردارد و روي آن نماز بخواند، و طبق رسم معمول عمل کند. اما اگر مسأله همراه گرفتن سجاده و استفاده از آن براي نماز، به عنوان شعار مترفعان و همرنگي با رفتار بزرگ منشان تلقي گردد، به کار گرفتن چنين بساط مترفعانه و بزرگ منشانه، در خور دانشجو و طالب علم نميباشد؛ چنانکه اين وضع در پارهاي از بلاد مرسوم است که مترفعان و بزرگ منشان، سجادهي مخصوصي را همراه خود گرفته و از آن براي نماز استفاده کنند.
3- کوششهاي بي دريغ شاگرد نسيبت به استاد
اگر استاد از جاي خويش بر خيزد، بايد شاگرد در جمع کردن و گرفتن بساط و سجادهي استاد، بر ديگران پيشدستي کند. در صورتي اين اقدام و مبادرت، لازم است که سجادهي استاد، قابل حمل بوده و معمولاً آن را جمع آوري ميکنند.
بايد شاگرد [به خاطر احترام به استاد] در صورت نياز او دست يا بازوي استاد را قبل از ديگران بگيرد. اگر استاد اخلاقاً احساس زحمت و دشواري روحي ننمايد ميتواند شاگرد قبل از اقدام ديگران، کفش او را پيش پاي وي قرار دهد.
بايد هدف و آماج اين همه تذلل و رفتار فروتنانهي شاگرد، به گونهاي انجام گيرد که هدف شاگرد در مسير خدمت به استاد و رفع حوائج او، جويائي تقرب به خدا باشد.
يکي از بزرگان گفته است: «هيچ فرد شريف و بزرگوار، دريغ و استنکاف و مضايقه را در چهار مورد، روا نميداد، هر چند اين فرد، امير و فرمانروا و داراي شخصيتي برجسته باشد.
1- برخاستن از مکان و مجلس به منظور احترام به پدر.
2- خدمت نمودن به استاد و دانشمندي که انسان از محضر او مستفيض ميگردد، و از او علم ميآموزد.
3- سوال و پرسش دربارهي مطالبي که از آنها آگاهي ندارد.
4- خدمت به ميهمان و پرستاري از او.
5- بي بند و بار نبودن شاگرد از لحاظ جلوس در محضر استاد.
شاگرد بايد به هنگام قيام استاد، از جاي خويش برخيزد. و تا آنگاه که استاد در حال قيام و ايستاده به سر ميبرد در جاي خويش ننشيند. او نبايد هنگامي که استاد ايستاده و يا نشسته است، بر روي زمين دراز بکشد. و به پهلو بخوابد. و اصولاً شاگرد نبايد در هر وضع و کيفيتي در محضر استاد دراز بکشد و بخوابد. مگر آنگاه که وقت خوابيدن در رسد و استاد به او اجازهي خوابيدن بدهد. ولي بهتر اين است که قبل از خوابيدن استاد، به خوابيدن روي نياورد. اگر استاد به وي امر کند که بخوابد بايد پيش از خوابيدن استاد، از دستور او اطاعت کند و خوابيدن را براي خود، روا بيند.
فصل ششم: حقوق استاد از منظر ادبا و شعرا
در ابتدا به برترين معلم جهان بشريت تقديم مينماييم:
اي نام تو جانبخش تر از آب حيات محتاج تو خلقي به حيات و به ممات
از بعثت انبيا و ارسال رسل مقصود تو بودي به جمالت صلوات
معلماي چراغ عالم افروز تو آن نوري که ميتابي شب و روز
امانت دار الطاف الهي که با علم و حقيقت آشنايي
مقام معلم در آئينه شعر:
شمعي است گذرانده سراپاي معلم عشقي است پراکنده به رگهاي معلم
در راه، هنر سوزد و اندر ره دانش قلب و تن و جان و همه اجزاي معلم
در ظلمت گمراهي و در تيرگي جهل نوري است فروزان، دل بيناي معلمي
فارابي و سقراط و فلاطون و ارسطو کردند به بر کسوت زيباي معلم
کي بود نشان ز ترقي و تمدن هر گاه بند، فکر تواناي معلم
مي توان در سايه آموختن گنج عشق جاودان اندوختن
اول از استاد، ياد آموختيم پس، سويداي سواد آموختيم
از معلم جان روشن يافتيم از پدر گر قالب تن يافتيم
اي معلم چون کنم توصيف تو چون خدا مشکل توان تعريف تو
اي تو کشتي نجات روح ما اي به طوفان جهالت نوح ما
يک پدر بخشنده آب و گل است يک پدر روشنگر جان و دل است
ليگ اگر پرسي کدامين برترين آنکه دين آموزد و علم يقين
شهريار
فصل هفتم: داستانهايي در رابطه با رفتار علماء با اساتيدشان
وحيد بهبهاني چرا استاد کل شد؟
«از وحيد بهبهاني پرسيدند، چگونه به اين مقام علمي و عزت و شرف و مقبوليت رسيده اي؟ آقا در جواب نوشت: من ابداً خود را چيزي نميدانم و در رديف علماي موجود به شمار نميآورم، و آنچه ممکن است مرا به اين مقام رسانده باشد، اين است که هيچ گاه از تعظيم و بزرگداشت علماء و اساتيد و نام آنان را به نيکي بردن خودداري ننمودم، و هيچ وقت اشتغال به تحصيل را تا آن جا که مقدورم بود ترک نکردم، و هميشه آن را بر تمام کارها مقدم ميداشتم»
رهبر مشروطيت ايران
«آقا ضياء الدين عراقي که از شاگردان مبرز مرحوم آخوند خراساني بوده است، ميگويد:
بعد از آن که ميرزاي بزرگ شيرازي مرحوم شد، پسر او حاج ميرزا علي آقا که طلبهاي جوان بود، به نجف آمد. استاد ما آخوند هر جا که ميرفت، پسر ميرزا را با خود ميبرد و او را در هر محل و مجلسي جلو ميانداخت. شاگردان آخوند که فاضل و مجتهد بودند از اين که ميديدند استادشان دنبال طلبهي جواني راه ميرود، ناراحت شده مرا که از همه جوانتر بودم، تحريک کردند تا اين مطلب را با استاد خود در ميان بگذارم؛ از اين روي، من جسارت کرده به ايشان عرض کردم؛ اين چه معنا دارد که شما با اين که خودتان الآن کمتر از ميرزاي شيرازي نيستند، دنبال پسر جوان او راه ميافتيد و او را در همه جا بر خود مقدم ميداريد؟
آقا ضياء ميگويد: آخوند نگاهي به من کرد و فرمود؛ اگر به تو بر ميخورد دنبال ما نيا، اين پسر استاد من است و احترام او بر من لازم».
«تا زماني که ميرزاي بزرگ شيرازي استاد آخوند، در قيد حيات بود با آن که آخوند متجاوز از پنجاه سال از سنش ميگذشت و مجتهدي مسلم و مدرسي معنون بود، با اين همه به احترام استاد خود در نجف بالاي منبر نميرفت و براي شاگردان خود، همين طور نشسته تدريس ميکرد.
پس از درگذشت ميرزا در سامرا و انجام دادن مراسم تشيع و تدفين، آخوند روز درس از پلههاي منبر بالا رفت و بر صدر آن نشست و فرمود: قال الاستاذ رحمه الله ... و اقول ...؛ استادم که رحمت خدا بر او باد، چنين فرمود ... و من ميگويم ... گفتهاند اين «واقول»ي آخوند در محافل علمي نجف انعکاس گستردهاي يافت.»
ميرزا حبيب الله رشتي (ره)
آورده اند:
«هنگامي که ميرزا حبيب الله (ره) به سوي صحن ميرفت تا درس بگويد وضو ميگرفت، سورهي مبارکه «يس» را در بين راه از حفظ ميخواند تا به در قبلهي صحن اميرالمومنين (عليه السلام) ميرسيد، خواندن سوره را در کنار آرامگاه استاد خود شيخ انصاري (ره) به پايان ميرسانيد و ثوابش را به روان استاد خود، نثار ميکرد. و از روح آن مرد بزرگ استمداد ميگرفت تا بهتر و روشنتر براي صدها طلبهي دانشمند و فاضل، حقائق علمي را ايراد کند».
پذيرش بخشش استاد
در شرح حال سيد رضي (ره) مؤلف نهج البلاغه آوردهاند که بسيار عزيز النفس بوده، و هديه وصلهي هيچ کس حتي خلفاي عباسي و نيز پدرش- را نميپذيرفته است؛ ولي در داستاني که ذيلاً ميآيد خواهيم ديد که او تنها به خاطر گراميداشت استادش، صلهي او را ميپذيرد.
«ابراهيم بن احمد طبري- فقيه مالکي- يکي از استادان سيد رضي است. شريف رضي وقتي که نوجواني بيش نبود، نزد وي قرآن ميآموخت. روز پرسيد؛ شريف، در کجا زندگي ميکني؟
- در خانهي پدرم در محلهي «باب محول».
- کسي مانند تو نبايد در خانهي پدرش زندگي کند، من خانه ام در محلهي کرخ را به تو ميبخشم.
- من تا کنون چيزي از پدرم هم نگرفته ام و اين را نميپذيرم.
- حقي که من بر تو دارم از حق پدرت بيشتر است؛ زيرا کتاب خدا را به تو آموخته ام. رضي هم ناچار براي رعايت مقام استاد پذيرفت.»
مؤلف کتاب «سيد رضي ...» اضافه ميکند: «بايد توضيح بدهم که اين ماجرا مربوط است به دوران پس از بازگشت پدر سيد از تبعيد گاه و متأهل بودن رضي و پيش از استرداد دارايي پدرش که مصادره شده بود؛ زيرا در غير اين صورت، اين سوال و جواب و اعطا و پذيرش خانه، مورد نداشت».
رعايت حد اعلاي ادب
يکي از شاگردان علامه طباطبائي مينويسد: «باري، استاد ما علامهي طباطبايي (ره) نسبت به استاد خود مرحوم قاضي، علاقه و شيفتگي فراواني داشت و حقاً در مقابل او خود را کوچک ميديد و در چهرهي مرحوم قاضي يک دنيا عظمت و ابهت و اسرار و توحيد و ملکات و مقامات ميجست.
من يک روز به ايشان عطر تعارف کردم، ايشان عطر را به دست گرفته تأملي کردند و گفتند: دو سال است که من استاد ما مرحوم قاضي رحلت کردهاند و من از آن وقت تا به حال عط نزده ام. و تا همين زمان اخير نيز هر وقت بنده به ايشان عطر ميدادم، درِ آن را ميبستند و در جيبشان ميگذاشتند و نديدم که ايشان، عطر استعمال کنند با اين که از زمان رحلت استادشان سي و شش سال ميگذرد»
ميرزاي بزرگ شيرازي
شيخ آقا برگ تهراني در «هديه الرازي» در فصل «شاگردان ميرزا» مينويسد: «مير سيد علي فرزند مير سيد حسن اصفهاني مدرس؛ وي به جهت حقي که پدرش بر گردان ميرزا داشت؛ بسيار مورد عنايت و لطف ميرزا واقع ميشد.» مرحوم مدرس، استاد ميرزا در اصفهان بوده است.
«ميرزا ميگويد: شيخ انصاري در اواخر حياتش از من خواست که در کتاب «رسائل» او تجديد نظر کرده و آن را منقح کنم، با وجودي که ايشان چند بار تکرار کرد، ولي به لحاظ احترام به استاد از قبول اين امر امتناع ورزيدم».
و نمونهاي ديگر از اين داستانها
فرزند حضرت آيت الله حائري (ره) بنيانگذار حوزهي علميه قم، از پدرش نقل کرده که فرمود:
توفيقاتي که در زندگي نصيب من شد و در پرتو آنها توانستم حوزه را تشکيل دهم، همه مرهون خدماتي است که به استادم، مرحوم سيد محمد فشارکي (ره) کرده ام. زماني ايشان به شدت بيمار شدند و کار بدان جا کشيد که من مدت شش ماه، براي قضاي حاجت ايشان، طشت مهيا، و بدين عمل افتخار ميکردم.
فصل هشتم: داستانهايي در مورد بي ادبي به اساتيد و ثمرهي آنها
سزاي بي ادبي
1. محدث بزرگوار، سيد نعمت الله جزائري (ره) ميگويد: «يکي از مجتهدين اصفهان که نزد او تحصيل ميکرديم، در اوائل تحصيلش نزد مجتهد ديگري دانش ميآموخت. وقتي که از علم بهرهاي گرفت و دانشمند شد، شاگرديش را نزد آن استاد، انکار ميکرد و استادش را فاضل و عالم نميدانست و مقام علميش را قبول نداشت. استادش از اين وضع آگاه شد و نفرينش کرد و گفت: خدايا، از او سلب کن هر چه از من ياد گرفته و او را مبتلا به فراموش کن. اتفاقاًاين شخص که مشهور بود حافظهاي قوي دارد، از نعمت حافظه محروم شد و از آن پس، هيچ مسألهاي را نميتوانست حفظ کند بلکه به هر مطلبي احتياج پيدا ميکرد، ناچار بود به کتاب مراجعه کند و قادر نبود از بر چيزي بگويد.
دعا به شاگرد
سيد جزائري ميگويد:
برخي از شاگردان، مرا بسيار مورد اذيت و آزار قرار دادند و بسي ناراحت و اندوهگين کردند؛ ولي من دربارهي آنها دعاي خير ميکنم و ميگويم: خدايا! در مقابل بديهاي آنها نسبت به من به آنان احسان کن. و در برابر اذيت هايشان، آنها را مورد لطف و رحمت خويش قرار ده، و به همه کارهاي خير موفق گردان به حق محمد و آل پاکش.
بدي را بدي سهل باشد جزا اگر مردي أحسن إلي من أسا
(سعدي)
من بد کنم و تو بد مکافات دهي پس فرق ميان من و تو چيست بگوي
(خيام)
آيت الله العظمي بروجردي با اينکه مقام مرجعيت داشت، ولي با شاگردانش بسيار فروتنانه برخورد ميکرد. ايشان گاه در درس، با بعضي از طلبهها مباحث تندي ميکرد، ولي پس از درس از آنان عذر ميخواست تا از مجلس درس با افسردگي خارج نشوند. از اين رو، با خود عهد کرد اگر با کسي تندي کند، يک سال پي در پي روزه بگيرد. از روي اتفاق، روزي سر درس تندي کرد. به همين دليل، به عهد خويش عمل نمود و دوازده ما پي در پي روزه گرفت و از آن پس، تا آخر عمر کسي را ناراحت نساخت.
معلم در نگاه امام (ره)
امام خميني (ره) کليد سعادت و شقاوت جامعه را در دست معلمان دانسته، در اين باره چنين ميگويند: معلم اول خداي تبارک و تعالي است که اخراج ميکند مردم را از ظلمات به نور و به وسيله انبيا و وحي مردم را دعوت ميکند به نورانيت؛ دعوت ميکند به کمال؛ دعوت ميکند به عشق؛ دعوت ميکند به محبت؛ دعوت ميکند به مراتب کمالي که از براي انسان است. دنبال او انبياء هستند که همان مکتب الهي را نشر ميدهند. آنها هم شغلشان اين است که انسان را تربيت کنند تا از مقام حيوانيت بالا برود و به مقام انسانيت برسد. همه سعادتها و همه شقاوتها انگيزه اش از مدرسه هاست و کليدش [در] دست معلمين است. اين معلمان هستند که ميتوانند استقلال مملکت را حفظ کنند. اگر در تربيت اعوجاج باشد مملکت از دست ميرود.
منابع
1. قرآن کريم .2. مختاري، رضا، سيماي فرزانگان، انتشارات دفتر تبليغات اسلامي، چاپ دوازدهم، قم سال 1377.3. حجتبي، سيد باقر، آداب تعليم و تعلم در اسلام، دفتر نشر فرهنگ اسلامي، چاپ بيست و هفتم، تهران سال 1380.4. فهري، سيد احمد، تعليم و تعلم، مرکز نشر فرهنگي رجاء، تهران سال 1367.5. شهيد ثاني، منية المريد في آداب المفيد و المستفيذ، انتشارات دار التوحيد، سال 1404 هجري قمري.6. محمد ابن يعقوب، کليني، اصول کافي جلد 1.7. مجلسي، محمد تقي بحار الانوار 4200046، دارالفکر چاپ دهم، قم سال 1380.8. سعد ا... ابن جمعهي کناني، تذکرة السامع و المتکلم في ادب العالم و المتکلم، مطبعهي دائرة المعارف، سال 1354 هجري قمري.9. عبده، محمد، شرح نهج البلاغه، چاپ بيروت، سال 1885 ميلادي.10. محدث قمي، شيخ عباس، سفينة البحار و مدينة الحکم و الآثار، طبع تهران، سال 1355 هجري قمري.11. امام سجاد عليه السلام، رساله حقوق.12. فرهنگهاي معين و لغت نامه دهخدا.13. فرهنگهاي معين و لغت نامه دهخدا.14. سيماي معلم- احمد صافي- انتشارات انجمن اوليا و مربيان- چاپ اول: 1376.15. ملاکهاي شايستگي معلم- علي اکبر سيف- فصلنامهي تعليم و تربيت- شمارهي 4-1373.16. جلوههاي معلمي استاد مطهري- دفتر کمک آموزشي و کتابخانه ها- چاپ دوم: 1368.17. اينترنت سياستهاي مختلف.18. نرم افزار جامع احاديث نور.- منيه المريد، ص 96-95. هامش رساله الحقوق، انتشارات دار التوحيد، ط 1404 هـ.ق، ص 16.- چنانچه هم اکنون نيز معمول است نوک قلم ني را از هم ميشکافند تا در آن، نرمي و انعطافي براي نوشتن به وجود آيد و بهتر بنويسد.- رک: تذکرة السامع، ص 110.- «وحيد بهبهاني»/136؛ و «هديه الاحباب»/ 114-115.- «مرگي در نور»/72.- همان/ 98.- همان/ 82.- «رياض العلماء» چ 5/83، 84؛ و «مفاخر اسلام» 3/299.- «سيد رضي مؤلف نهج البلاغه» / 37، 36، با تلخيص. و نيز نگاه کنيد به «ريحانه الادب» ج 3/132؛ و «رياض العلماء» 5/84.- «مهر تابان»/15-16، بخش نخست. شرح زندگي مرحوم قاضي.- «ميرزاي شيرازي»، ترجمه ي «هديه ي الرازي»/ 163.- همان/ 37.- «انوار نعمانيه» 3/91-92.- «قصص العلماء»/ 12.- «انوار نعمانيه» 3/92، پانوشت.- سابقاًبه مردم دزفول نيز شوشتري ميگفتند چنانکه به شيخ و صاحب مقابس تستري گفته اند، تا جايي که مورخين هم ايشان را تستري و شوشتري، خوانده اند با اين که هر دو اهل شهر مقاوم و مجاهد دزفول بوده اند ر ک: «زندگاني و شخصيت شيخ انصاري» / 101.- «زندگاني و شخصيت شيخ انصاري»/ 101.- سوره ي فاطر (35) آيه 43؛ نرسد مکر بد مگر به آنکه حيله و مکر ورزيده است.- «يادنامه ي علامه»/ 40-41.- «انوار نعمانيه» 3/92.- حديثي مفصل تر و قريب به همين مضمون در کتاب «الکافي 3/348» آمده است.
.............
لطفا با نظرات ارزشمند خود ما را یاری فرمایید
شما نیز می توانید جهت مشاهده مطالبی که مخصوص اعضای ویژه این سایت است به عضویت رسمی این سایت در آمده و از این پست و دیگر پستها و تصاویر محدود شده دیدن فرمایید