خط زيبا و جميل به آساني از انگشتان يك هنرمند و نابغه به ظهور نميرسد بلكه با زحمات بسيار زياد از تمرينها و مشقها و مخصوصا حالا رواني انسان؛ زيرا حالات نفسي و ثبات و آرامش نفسي، غم و اندوه و اضطراب دروني تأثير بارز و روشني در نوشتن و قلم گرفتن دارد.
همانطوركهعرض شدخوشنويسيبهدرجه اعلي بسيار مشكل و محتاج به ساليان دراز مشق و تمرين و ممارست و توجه و نظر دقيق به نمونههاي كلمات و نوشتههاي استادان بزرگ است. شوق و ذوق مشق و خوشنويسي و هنرمندي چنان انسان هنرمند را فرا ميگيرد كه گهگاه خطّاطي كه با نوشتن و كتابت امرار معاش و زندگي ميگذراند كار كتابت اجرتي و مزدگيري را به كناري انداخته به مشق و قطعهنويسي و خوشنويسي ميپردازد.
بُعد معنوي خط آنقدر بالا و والاست و آن قدر بُعد معنوي مفاهيم و معاني عاليه خط حاكم بر روح و روان نويسنده است كه اين بُعد معنوي بين استاد و شاگرد از روابط مادّي گذشته و به يك رابطه معنوي و مريد و مرادي رسيده است. استادان، آن هنگام كه از شاگردي استعداد ذاتي و اقبال و روآوري خالصانه و وفاداري و سلامت نفس در راه كسب اين هنر ارزشمند و نجيب مشاهده ميكنند، از بذل هر گونه تعليم و توجيه محبّت و مودّت كوتاهي نميكنند.
آن چنان كه ممكن است نان آن روز به فردا بيفتد امّا باز هم در آداب المشق منسوب به مير عماد چنين ميخوانيم: خط خوش ممتاز به مدد الهي و ايمان قلبي انسان حاصل شود به شرط آنكه ضميمه تمرين و مشق خارجي به طور مدام گردد. امتياز و علوّ رتبه با زحمت و انتخاب و اختيار خطّاط و كاتب به دست آمده،او را به نقطه اوج عروج ميدهد و اينجاست كه هنرمنداني گرانقدر و گرانمايه كه در درجات عالي فضائل رواني و هنري بوده باشند. بسيار نادر و طيّ سالها و قرنها تكتك بروز و ظهور نموده و روزگار دست دهش و بخشش چنين استاداني را نداشته بلكه خسّت و بخل هم ورزيده است.
در سده چهارده هجري در انواع مختلف خطّ خوشنويسان زيادي در ايران به ظهور رسيدند كه خيلي از آنان در مقام والاي هنري و در قلّههاي اوج اند چون مرحوم وصال و فرزندانش، آقا فتحعلي حجاب، ميرزا اسداللّه شيرازي، ميرزا محمدحسين شيرازي، ميرزا علينقي شيرازي، ميرزا عباس نوري، آقا زينالعابدين اشرف الكتاب، و آقا غلامعلي اصفهاني. ملاعلي عسكر و ملامحمد شفيع ارسنجاني، ميرزا احمد تبريزي، آقا عليرضا پرتو، ميرزا عبدالغفار تبريزي، هماي شيرازي، ميرزا سيّد علي نياز، ميرزا رضي تبريزي، نشاط، گلستانه، سيّد محمّد بقاء شرف المعالي و بالاخره دو استاد بزرگ و مسلّم خط نستعليق ميرزا غلامرضا اصفهاني و ميرحسين تبريزي اينها همه استاداني بزرگند امّا گويي مرحوم ميرزا محمّد رضاي كلهر باز هم در مناعت نفس، عظمت هنري، ملاحت خطّ، حسن تركيب كتابت، قدرت نوشتن گيرايي تعليم و تفاني در راه فن گوهري تابان است كه هر چه ديگران جلو بيايند ميرزا محمدرضا جلودار و باز هم جلوتر است خداوند عزّ و جلّ همه آنان را رحمت و در كنف لطف و مرحمتش قرار دهد.
نظير خويش نه بگذاشتند و بگذشتند خداي عزّوجل جمله را بيامرزاد
گهگاه اين بنده به كلماتي و سؤالاتي بر ميخورم كه آيا خط به قلّه اوج و نقطه صعود و عروج خود رسيده است؟ جواب در نظر بنده ناچيز آنست كه: خير. چون زيبايي و كمال آن چنان مرزي گسترده دارد كه هر قدر زيبايي پيدا شود باز هم مرتبهاي بالاتر متصوّر است. البته اين منافات ندارد كه فعلاً بعضي از خطّاطان و كاتبان نسبت به همه در نقطه اوج و قلّهاند چون مير علي هروي، ميرعماد، ميرزا محمدرضاي كلهر در نستعليق، ميرزا احمد تبريزي، اشرف الكتاب اصفهاني، ملا محمّد شفيع ارسنجاني در نسخ، راقم، عزّت، عبداللّه زهدي در ثلث، درويش، ميرزا كوچك گلستانه در شكسته يا غير اينان.
بُعد معنوي خط آنقدر بالا و والاست و آن قدر بُعد معنوي مفاهيم و معاني عاليه خط حاكم بر روح و روان نويسنده است كه اين بُعد معنوي بين استاد و شاگرد از روابط مادّي گذشته و به يك رابطه معنوي و مريد و مرادي رسيده است. استادان، آن هنگام كه از شاگردي استعداد ذاتي و اقبال و روآوري خالصانه و وفاداري و سلامت نفس در راه كسب اين هنر ارزشمند و نجيب مشاهده ميكنند، از بذل هر گونه تعليم و توجيه محبّت و مودّت كوتاهي نميكنند. علاقه و ارتباط استادي بزرگمنش سليم النّفس، والا و بياعتنا به مال و منال دنيا يا شاگردي متواضع و افتاده، موقّر و ايثارگر و فداكار چون قضيه ميرعماد و ميرزا ابوتراب دامادش خود مشهدي از مشاهد زيبايي و جمال است. استاد همان گونه كه از هنرمندي و خوشنويسي خود لذّت ميبرد از خوشنويسي شاگردش كه به مرحله استادي و امتيازي عالي رسيده است ذوق ميكند و در دل خويش به او معترف است كه:
اختر از چرخ به زير آرد و پا شد بورق گوهر از كلك بُرون آرد و ريزد به كنار
خط خوش هميشه هنري بوده و غالبا نويسندگان خوشنويس هر چه را به هر هدف كه مينوشتهاند جنبه هنري را ملاحظه نموده و دل نميدادهاند كه هنر را از مقام هنر بودن پايين بياورند نقاشي و تذهيب كتابها به طفيل خط خوب به وجود ميآمدند. بهترين تذهيبها و نقّاشيهاي كتابي را با بهترين خطوط همراه ميكردند و هنرمند خطّاط و مذهب ابا داشتند خطّ و تذهيب را از مقام منيع خود پايين آورده هر كدام را همسر نابايي بنمايند و در حقيقت نقش و تذهيب چون خاتمي بود براي نگيني. خاتم ارزشدار را براي نگيني بيارزش نميسازند و اين ارزش خط بود كه هنر تذهيب كتابي را به ميدان ميآورد. معنويت خط در عالم اسلام خط را بسيار بسيار جلوتر از نقاشي برد بطوريكه غالبا تذهيبها و نقاشيها در سايه خطوط زيبا به روش افتاد. خطّاطان بزرگ در دوره خود از مشهورترين هنرمندان بوده و آن چنان توجهي به آنان مبذول ميشده كه ميگفتند فلان كتاب را چه كسي تحرير كرده و نميگفتند يا كمتر ميگفتند چه كسي تذهيب و نقاشي كرده است اصولاً خط خود هنر محض و خود گوياي هنر خود بوده است نه آنكه با تزيين هنر ميشده البته تزيين مؤثّر در گيرايي، ارزش و اهميّت مجموعه و قطعه ميباشد. ولي هنر خطّ را از آن چه هست تغيير نميدهد گهگاه هنر خطّ به كمك نقاشي و تذهيب رفته و در عين آنكه تصويري را كشيدهاند باز هم دو سه خط ريز هم براي زينتش به كمك شتافته است.
ولي در طول تاريخ هنري در اسلام خط گيرايي به خصوص داشته است و جلو افتادن او از هنرهاي زيباي كتابخانهاي همانا معنويت او بود كه طبقات مختلف را دلبسته خود كرده بود. معنويّت و محبوبيّت در عالم دين خود بزرگترين وسيله توجه عموم به خصوص علما بزرگوار ما به او بود. دلباختگان ديگر چون سلاطين و امرا و پولداران كه پيرو بودند. آنقدر عنايت به خط و جمالش در عالم اسلام بود كه سلاطين و امرا هر كدام در به دست آوردن و نگهداري آن از ديگران پيشي ميجست و گهگاه سلطاني چراغي به دست ميگرفت تا نويسنده در نور او به هنرمندي بپردازد و گاهي هم اكتفا به اين نكرده خود به مشق و تمرين پرداخته تا خوشنويس شده، به نوشتن كلام اللّه مجيد بپردازند. گويند عضدالدوله ديلمي، سلطان احمد جلاير، شاه طهماسب اوّل و سلطان الجايتو به خط خوش خود قرآن نوشتهاند. و بعضي از سلاطين از خوشنويسان و خطّاطان بزرگ بودهاند چون: عضدالدوّله ديلمي، قابوس بن وشمگير، و بايسنغر ميرزا و ابراهيم ميرزا پسران شاهرخ و گوهرشاد و چون شاه طهماسب و احمد سوّم عثماني، سليمان دوّم قانوني، محمّدخان سوّم، مصطفي خان دوّم محمود خان دوّم مرادخان دوّم و سوّم و چهارم، بايزيد ولي دوّم كه همه اينها از سلاطين عثماني بودهاند و غير اينها كه زياد بودهاند. احمد سوّم مذكور قرآنهاي متعددي نوشته كه يكي را به خانقاه قوجه مصطفي و يكي را به امام مسجد حافظ پاشا داد كه هم اكنون در كتابخانه مسجد مذكور موجود است و دو نسخه هم به حرم مطهر نبوي هديه كرد. محمّد سوّم قرآني دست نوشته خود را به مقبره پدرش مصطفي سوم در آستانه وقف كرد. در موزه دارالكتب العربيه مصر قطعهاي بسيار زيبا به خط محمود دوم است كه انصافا استادانه است. در محراب مسجد اياصوفيا نمونه خط مراد سوم هست. نمونههاي قرآن بايسنغر ما هم در مشهد و تهران در ديد همگان است.
نظر به اهميّت و وعده ثواب و فضيلتي كه در نظر شرع مقدّس نسبت به خوشنويسي مخصوصا در كتاب قرآن است خيلي از علماي ما خوش خطّ بلكه خوشنويسان ممتاز و عاليقدر بودهاند كه شمارش آنان تأليف مستقلّي ميخواهد. در كتابخانه مرحوم آيةاللّه حكيم در نجف اشرف نسخهاي خطي از كتاب مقدّس من لايحضره الفقيه مرحوم شيخ صدوق به خط مرحوم آقا محمدهادي مازندراني خواهر زاده مجلسي ثاني و فرزند والاي مرحوم ملامحمّد صالح مازندراني داماد مجلسي اوّل ديدم كه بسيار خوش خط و به خط نسخ ريز تمام كتاب را در يك جلد با حواشي عالمانه خودش چنان نوشته بود كه آدمي از ديدنش سير نميشد و حسن مطلب آنكه كتاب بسيار كم حجم و ظريف بود كه هنر خورجين و دستمالي براي حمل و نقل جا ميگرفت. مرحوم سيد عليخان مدني شارح صحيفه سجاديّه و صمديّه و مؤلّف كتاب گرانقدر انوار الرّبيع نيز از خوشنويسان بوده است. مرحوم ميرمحمّد حسين نوه دختري مجلسي ثاني رحمةاللّه عليه خوشنويس، مجتهد، فقيه بوده است. مرحوم آقا ميرزا حسن شيرازي مرجع بزرگ زمان و قهرمان قضيه تنباكو در خط شكسته چنان خوشنويس بود كه به راستي خطّ او را در پايه خطّ مرحوم درويش عبدالمجيد بايد گذارد و غالبا اشخاص براي آنكه نمونه خطّ زيبايش را داشته باشند از او استفتاء ميكردند تا به خط خودش جواب بنويسد. قرآني خط بسيار نفيس كه به طرز ثلث و نسخ در هر صفحه سه سطر (بالا ـ وسط ـ پايين) به ثلثي و با سطور نسخ ميان نويسي شده بود و به خط يكي از، خطّاطان سبك ياقوت و آنطوركه يادم ميآيد قطعا به خط عبداللّه و اكنون چون دسترسي ندارم نميدانم به خط عبداللّهبن عاشور شاگرد بلاواسطه ياقوت بود يا خط عبداللّه طبّاخ شيرازي بود با جدولكشي بزر مرحوم ميرزاي مزبور وقف مقبره شيخالمجتهدين مرحوم شيخ مرتضي انصاري فرموده بود و پشت آن را به خط مبارك چنين توشيح فرموده بود: «وَقَفٌ عَلي مَقْبَرِةَ شَيْخِ الأَساطينِ العِظامِ الشَيْخ مِرْتَضَي الاَنْصاري.» و آيا عبارتي ديگري بود يادم نيست و در خاتمه امضا فرموده بود «كَتَبَهُ حَسَنُ الحُسَيْني.» چنان با درستي اين خط شكسته را نوشته بود كه به راستي انسان آفرين ميگفت. مرحومين ملاعلي عسكر ارسنجاني و ملامحمّد شفيع ارسنجاني كه از آنان تعبير به ملاّ ميشود چنان خوشنويس بودهاند كه در عرض ميرزا احمد تبريزي به شمار ميروند. يكي ديگر از خوشنويسان متأخّرين علماء ما مرحوم ميرزا عبدالرحيم كليبري انصاري تبريزي بوده است كه نسخ و نستعليق را به حد علي خوش مينوشته و اصولاً بسياري از علماي محترم آذربايجان خوشنويس بلكه همه چيز خوب بودهاند. مرحوم آيةاللّه العظمي ميرزا محمّدحسين ناييني و مرحوم آيةاللّه آقا سيّدمحمّد هادي ميلاني شكسته تحريري را بسيار خوش و شيرين نوشتهاند. ديگري از علماء و متأخّر خوشنويس ما مرحوم آقا شيخ محمّدحسين اصفهاني معروف به كمپاني شارح كفايه و مكاسب و صاحب تحفة الحكيم وَ الانوار القدسيّه و ساير كتب و رسائل ميباشد كه به راستي خط نسخ را در حدّ اعلاي خوبي نوشته است و ديگر از علماي متأخّر ما كه خطّ نسخ را به راستي در اين دوران قحطي هنر خطّ چون ميرزاي تبريزي نوشته مرحوم پدرم آقا سيّد محمّدجواد نجومي بود كه عالمي متقّي بزرگوار بسيار خوش خط بود كه اگر ربط پدر و پسري نبود شمهاي از حالاتش را براي ثبت در تاريخ عرض ميكردم تا همگان بدانند كه در همين دورههاي ما چه عزيزاني بزرگ و ارزشمند آمدند و رفتند و گردي از عالم خاك بر دامان آنان ننشست. حسن الختام و بيتالقصيده مجتهدين خوشنويس رهبر عاليقدر ما امام ميباشد كه به راستي خط تحريري ايشان بسيار عالي و حقّا گاهي اوقات چنان نوشته است كه از نظر هنري ارزش تذهيب و زينتبندي را دارد چه رسد كه دستنوشته ابرمردي است كه قرنها چون او نيامد و بزرگترين جنبشها و نهضتهاي اصلاحي و اسلامي را بعد از قيام اسلام بوجود آورد و باز هم ميگويد طلبهاي بيش نيستم. بله چون او ميداند كه ارزش واقعي يك طلبه چيست و يك طلبه چگونه شايسته است كه باشد. علماء خوشنويس عالم اسلام بسيار زياد و ما درصدد ذكر تراجم آنان نيستيم چند جملهاي عرض شد تا نكاتي دقيق كه در كتابها نيست بياوريم. براي شرح و بحث گسترده در عالم خط بايد به كتب مفصّل و مشروحي كه در اين هنر نوشته شده مراجعه شود.
حسن الختام و بيتالقصيده مجتهدين خوشنويس رهبر عاليقدر ما امام ميباشد كه به راستي خط تحريري ايشان بسيار عالي و حقّا گاهي اوقات چنان نوشته است كه از نظر هنري ارزش تذهيب و زينتبندي را دارد چه رسد كه دستنوشته ابرمردي است كه قرنها چون او نيامد و بزرگترين جنبشها و نهضتهاي اصلاحي و اسلامي را بعد از قيام اسلام بوجود آورد و باز هم ميگويد طلبهاي بيش نيستم.
در اين جا لطيفهاي راجع به عالم خط يادم آمد كه بد نيست عرض نمايم و اينها خود نكاتي دقيق و لطيف است كه اهل مطالعه و تحقيق از لابلاي كتب بايد بيرون كشند. مرحوم شيخ حرّ عاملي در كتاب اثبات الهداة بالنّصوص و المعجزات مجلّد هفتم ص 380 مينويسد كه خواب ديدم امام عصر عجلّ اللّه تعالي فرجه را كه گويا در مجلس درس من در زير گنبد شرقي نشسته و من به سوي او شنافته سلام گفتم و دست مباركش را بوسيده عرض كردم: آقاي من مسائلي دارم اجازه ميفرماييد سؤال كنم؟ فرمودند بنويس تا براي تو جواب بنويسم كه فراموش نگردد. سپس دوات و كاغذي را به سوي من نزديك فرمود. چهار مسأله نوشته جاي جوابها را سپيد گذاردم. آن حضرت شروع كردند به نوشتن. من نزديك رفتم تا خط ايشان را ببينم ديدم خطّي ميانه است. به خاطرم گذشت كه گمان ميكردم خط آقايم بهتر از اين باشد. تا اين فكرت از خاطرم گذشت التفاتي فرموده پيش از آنكه كلامي گويم فرمود از شرط امام آن نيست كه بسيار خوش خط باشد عرض كردم درست فرمودي فدايت گردم.
خطوط ممتاز و عالي مخصوصا اگر از انگشتان پر خير و بركت استادان بلند همّت و عاليقدر بيرون آمده باشد هيچ گاه مضامين لغو، بيهوده، چرت و پرت، منافي اخلاق را شامل نبوده است.
باز گرديم به بُعد معنوي خط. آيا خط به عنوان يك هنر نجيب و اصيل در خدمت طاغوتيان و توانگران رفته است؟ گاهي انسان خيال ميكند كه چنين است و گرنه اين همه تنافس و همسري و سبقت و به پيشي گرفتن بين آنان براي به دست آوردن اين هنر اصيل نبود. لطافت اين قضيه در آن است كه مطلب كاملاً به عكس است. جواهري كه در كاني به جويندگان و جستجوگران لبخند زده و آنها ديوانهوار به سوي آن ميشتابند آن جواهر در خدمت آنان رفته است يا آنان به دو گرديده و دلباخته شدهاند. آيا شاهان و امراء و سلطه جوياني كه زنان زيبا را با وسائط و رسائل به دست ميآوردند آن زنان در خدمت آنان ميرفتند و آن قدرتمندان آنان را براي بهرهوري جنسي با استفاده مالي و بهرهبري از خريد و فروش به دست ميآوردند يا واقعا آنان در خدمت جمال سر ميسپردند و در قبال زيبايي زانو ميزدند و اين طاغوت و سلطه بود كه ديوانهوار بنده و اسير جمال و زيبايي شده بود. مثالي روشنتر و گيراتر زنيم: «پول پرستان و دنياداران در خدمت پول و اسير مال و مالند يا پول و منال به خدمت آنان در آمده است؟» در عالم خط هم چنين است. هيچ گاه خط به خدمت نرفته بلكه به خدمت گرفته است. گهگاه خطّاط به خدمت رفته و فريفته پول و مال و منال گردنكشان شده امّا خطّ آن گردنكشان را به محضر خطّاطان آورده مصدر و فعل غالب و برتر و متلبّس و فاعل مغلوب و فروش حسن و قبح فعل چيزي و حسن و قبح فاعل چيز ديگري است. خط خوب زيبايي فيالجمله خود را به هر پايهاي كه هست با كمال تواضع، شرم و امانت به مرحله نمايش ميگذارد نه تدليسي و نه تزويري در كارش است و نه تبليغي. اگر تدليس و تزويري، تبليغي، كبري، بيحيايي، بيتقوايي و خيانت در قالب زدن باشد از خود خط نيست از آنان است كه متصدّي و متولّي كار او شدهاند.
تابلوهاي نقاشي كه مشتمل بر مناظر وقيحه و زشت و هوس بازي و هوس كاري انسانهاي آلوده است چون نقاش در خدمت انسانهاي آلوده در آمده و هنر به هوس فروخته و هديه داده شده است و تابلوهايي كه اصالت و ارزش والاي انساني را زنده و باقي گذارده است حالت خطّ زيبا و جميل را دارد كه غالب و برتر است. خطوط ممتاز و عالي مخصوصا اگر از انگشتان پر خير و بركت استادان بلند همّت و عاليقدر بيرون آمده باشد هيچ گاه مضامين لغو، بيهوده، چرت و پرت، منافي اخلاق را شامل نبوده است. اگر نگارشي و كتابي اين نوع مفاهيم نازله را در برداشته اگر خيلي هم خوب نوشته شده باشد باز هم به خطي خوش و خوانا نگارش يافته نه با كتابات عاليه و ممتاز، مفاهيم عاليه و معاني بلندي كه در مضامين خطوط ميباشد تأثير در روح نويسنده نموده، اصالت و ارزشي به او داده، روا نميدارد كه تن به پستي دهد و خط جميل را هم آغوش معناي پست و نالايق نمايد.
در رژيم مقبورِ قبل از آنجا كه هنر خط نميتوانست هنر ابتذال و فحشا و فساد باشد اين بود كه به خدمت طاغوت كمتر درآمد و اگر هم در موردي اين هنر به ابتذال و فساد كشيده شده باشد از نظر معاني و الفاظ و نقوش يعني محتواي خط است نه خود خطّ. با اين بيان معلوم شد كه گاه معاني خطوط و خود خطّاطان به كار طاغوت و خدمت به فساد گرفته شوند امّا خود خط خير، خطّ عالي مقام والاي هنري خود را در همه حال حافظ است و نميشود خود خط را به طور پستي و رذالت و بيدردي رژيم نگاشت. شايد به همين سبب بود كه كَمْ كَمَكْ رژيم قبل چندان دلخوشي به اين هنر اصيل و نجيب نشان نداد تا آنجا كه او را هنري اصيل و كاتب را هنرمند نميديدند. و آنجا كه ميخواستند پز خطي هم بدهند چيزهايي مندراري و لوسبازي به نام فانتزي تحويل مردم و بيننده ميدادند خودسري و خودكامگي و نادانيهاي مسئولين امور در رژيم گذشته در تحميل اشكال من دراري و فانتزنگري با اختلاط فرهنگهاي جواجور خطّ را به جاهاي بيارزشي سوق داد كه اگر كسي دنبال خوشنويسي ميرفت از قافله جماعت شتابنده به سوي تمدّن بزرگ وامانده محسوب و رسوا و خجل به گوشهاي ميخزيد. فرهنگ منحطّ رژيم در و غباف و لافزن مقبور چه مصيبتها بر سر ما نياورد كه آدمي از نوشتن شرم دارد موضوع مسائل هنري هم در آن دوران دست كم از ديگر كارها نداشت. بودجههاي كلان كه مصروف برپايي جشنهاي پوچ و بيمعني ميشد آنقدر زياد بود كه قلم را ياراي نوشتن نيست و در مقابل به هدر دادن اين مخارج چيزي مختصر كه نيازي فرهنگي را تأمين كند بدست نميآمد. هنر، فرهنگ، جشنوارهها، تئاترها، فيلمها همه و همه مبتذلترين پستترين، بيجانترين فرهنگها را كه فرهنگ خانواده جمعي طاغوتيان پست و بيبند و بار بود ارائه ميداد. شكر و سپاس خداوند متعال را كه به عنايت و لطفش و به همّت بازوان تواناي ملّت قهرمان و ستمديده مسلمان ما اين همه پستي و بيبندو باري در خاك تيره براي هميشه مدفون و مردم از ديدنش رهايي جسته و آسودگي يافتند مردم ما آداب و رسوم و اخلاقيات فرهنگ سياه و تباه را رها نمودند و با شوق و تفكّر در آرمانها و آرزوهاي اصيل و متعالي انساني به خدمت همه جانبه بيمزد و منّت مردانه ميكوشند.
به رسالت علماي اسلام در طول قرنها بنگريد كه با بهرهگيري از قلم چگونه معارف عاليه و اصيل الهي و تمدّن فرهنگي اسلام را به امانت و خوبي حفظ نموده و به نسلهاي حق طلب و خداجوي اسلام رساندند و اينك بر ماست كه در عهد انقلاب اسلامي كه بزرگترين رهآوردش انقلاب فرهنگي ماست متعهد و مسؤول اين قلم باشيم
انقلاب هنري مكتبي كه جزيي از انقلاب فرهنگي ماست براي ما تولّدي تازه با ارزشهاي تازه است. اكنون ديگر بايد آداب، اخلاق، ارزشها، سعادتها، معيارها و ميزانها براي ما اسلامي و قرآني باشد از بستگيها و اسارت پرستشهاي رنگارنگ غيرخدايي رهايي جست و شايد يكي از بهترين و والاترين رهآوردهاي انقلاب اسلامي اين تغيير الهي و خدايي در انسانها و زمين خداوندي است، اما با توجه به اينكه اين تغيير و رهايي صورت و نما نبوده و چون سرابي كاذب ما را گول نزند بلكه با عمقي ژرف چنان در جان و روان ما راسخ باشد كه هر چيز و هر معيار و ارزش را از نظر خدايي و الهي ببينيم تا هويت اصيل و شخصيّت والاي خود را يافته پستيها و پليديها را نه وداع بلكه محو و نابود كنيم. قلم و بيان و كتابت در اسلام مكاني بس ارجمند دارد كه محتاج به بيان نيست. زيرا حافظ شرايع و احكام و مذاهب و تمدّنها و وسيله انتقال اين امور از سابقين به لاحقين است. جوامع بشري به اين ارزش آگاهند اما نكته قابل توجه آنكه همان ارزش خود مقتضي است تا قلم سازنده و رمز اصالتهاي عاليه انساني و الهي بوده باشد نه مخرّب و مهدّم همه ارزشهاي اخلاقي. پس ارزش به نحوه و كيفيت استفاده از قلم است. به رسالت علماي اسلام در طول قرنها بنگريد كه با بهرهگيري از قلم چگونه معارف عاليه و اصيل الهي و تمدّن فرهنگي اسلام را به امانت و خوبي حفظ نموده و به نسلهاي حق طلب و خداجوي اسلام رساندند و اينك بر ماست كه در عهد انقلاب اسلامي كه بزرگترين رهآوردش انقلاب فرهنگي ماست متعهد و مسؤول اين قلم باشيم، قلم را در خدمت معاني پست و بيارزش خلاف رضاي الهي نگيريم. به مقتضاي حديث «مداد العلماء افضل من دماء الشهداء.»، قلم علماء خوني است كه بر پيكر اجتماع اسلامي ميريزد و ارزشش چون ارزش خونهاي حقيقي شهداست بلكه قلم حافظ ارزش خون شهيدان است و اين قلم است كه شهيدان را ميسازد و اوست كه شهيدپرور است. پس با اين مسؤوليت و تعهّد سنگين و وظيفه بسيار مهّم جهاني چقدر بايد مواظب باشيم كه مباد انحرافي در اين خط پديد آيد.
معنويت و ارزش خط جهت دريچهاي به سوي معاني عاليه و مفاهيم راقيه انساني است دانستيم و عرض كرديم كه ارزش معنوي آن مفاهيم و معاني به خط و بيان سرايت ميكند و او هم چنان داراي ارزش معنوي است كه گويي خود نفس معاني و مفاهيم اند. امّا همين استدلال منعكس هم ميگردد و قبح معاني قبيحه و زشتي مفاهيم بيارزش و بياصالت به الفاظ و خطوط هم سرايت ميكند. قبح و حسن معاني هر دو به الفاظ و خطوط سرايت ميكند و شاهد اين مطلب است سرخي و خجلتي كه از تلفظ الفاظ معاني قبيحه عارض انسان ميشود به آنكه معاني قبيح است نه الفاظ و خطوط بنابراين چقدر بايد متعهّد و مواظب بود تا آنچه برخلاف رضاي حق متعال و برخلاف ارزشهاي اصيل انساني است آدمي بر زبان و قلم نياورد خود را مسؤول و متعهّد در مقام معاني و مفاهيم بداند. مبادا خداي ناكرده با خطي ضربهاي، نكتهاي، خلاف ادبي نسبت به اين رژيم جمهوري اسلامي كه آرمان مسلمانان و همه مستضعفان جهان است وارد آوريم نه تنها با خط بلكه با همه وسائل هنري در پيشبرد، رشد، تكامل و تعالي ميراث و فرهنگ اسلام و انقلاب بكوشيم. با كمال قدرت و توان تا آنجا كه ممكن است و خون شهيدان ما را ميخواند در راه اعتلاي فرهنگ و هنري كه در خور شأن و شايسته اصالت جمهوري اسلامي باشد يا حركتي پويا تند و صادقانه با انقلاب و در مسير انقلاب پويا بوده و از دادن طرحها و پيشنهادها و ابراز نمونهها و الگوهاي عالي خودداري نكرد و اصولاً هنرمندي هر هنرمندي در ابراز و اظهار هنرش در مقام وجود و مشهد شهود است و صرف داشتن آرمانهاي هنري و افكار و احساسات زيبايي و زيباشناسي و ذوق انسان را هنرمند نميكند.
با شكستگي و فروتني كه هر كه پر بارتر متواضعتر خدمتگزار باشيم فيس و افاده و پز و كبريا به زمين و زمان و كوچك و بزرگ نفروشيم.
فرصت طلب نبوده با مصيبت خود گندهبيني و برتربيني گريبان گير نبوده خود را برتر و فراتر از ساير عزيزان ندانيم. هنر خود هر قدر بالا رود ما را بالاتر ميبرد. ديگر محتاج بر دلائل اخلاقي و زشتيهاي نفساني نيست كه پستي و بيارزشي اين بلندي و ارزشِ آن را ببرد. اين فكر زشت براي ما نبايد كه مردم از هنر چه ميفهمند. تنها طاغوتيان و پولداران و كلهگندهها هستند كه اهل اين چيزها هستند خير بعضي از اين واماندهها چنيناند فهم هنر دارند اما خيلي وقتها هم خيليهاشان نفهمند يعني خرفتي مقام و ثروت و محيط خانوادگي آنها را در منجلاب نفهمي فرو برده و خيلي وقتها هم مردم عامي و مستضعفان ما چيز فهم، نقّاد، هنرمند فارغ التحصيلانِ دانشگاهِ اجتماعِ خود ساختگي، تجربه، كوشش و جوششاند. چه هنرمنداني كه هيچگاه غسل و نماز و جماعت و آداب شرعيهشان ترك نميشده و اكنون نه هنرمندان ما بلكه دنيا در كار و هنرشان مات مانده آفرين گفته و دسترنجشان را معجزهاي هنري ميدانند.
در كتاب ايران در يكصد و سيزده پيش به عكسهايي از مردم آن زمان بر ميخوريم كه بنده با عبرتي و گهگاه با لذّتي آنها را مينگرم. مخصوصا در تصويري از بازار قاليفروشان اصفهان كه جوانهايي همه با ريش و عمامه عكس گرفتهاند نميخواهم همه چيز آنها را صواب و صحيح بدانم ولي در نگاهي به آن عكسها با خود گفتم: خداوندا همين جوانان بودهاند كه قاليهاي ممتاز ايراني را كه در صنعت قاليبافي دنيا رتبه اوّل شده است بافتهاند. آيا مقصود بيگ كاشاني كه در سال 946 هجري قالي معروف مقبره صفيالدّين اردبيلي را تمام كرده مثل همينها نبوده است؟ آيا همينها بودهاند كه مينياتورها و تذهيبهاي عهد تيموري و صفوي را بوجود آوردهاند. و آيا همينها بودهاند كه مينايي به كلفتي قريب به يك ميليمتر را بالاي آفتابه مسي موزه آستان قدس به وجود آوردهاند كه دنيا سر از سرّ كارشان در نميآورد. نه فيسي دارند و نه افادهاي و نه بيديني و نه تركي از وظائف شرعيه. آيا درويش عبدالمجيد كه در جواني به رحمت حق رفته و خامهاش مفتاح خزائن بوده و اين همه تحفههاي درست شكسته را كه مايه روشني ديده و دل است تحويل داده در همين شكستگي و افتادگي در حجره و خانه و باغ به هنرمندي و نگارش مشغول بوده است؟
جرجي زيدان در جزء چهارم كتاب تاريخ آداب اللغة العربيه، صفحه 494 در ذكر كتابخانههاي مدينه و كتابخانه عارف حكمت پاشا چنين ميگويد: محمّد بتانوني بك صاحب سفرنامه حجاز آورده كه در اين كتابخانه كتاب شعري فارسي را كه به خط سپيد و زيبايي نوشته شده بود ديده و او گويد از زيبايي خط و هنرمندي و فن و نظافت و خوش تركيبي كلمات بسيار ريز در شگفتي بوديم كه مدير كتابخانه افزود كلمات و حروف همه بريده شده و به طور قطّاعي و تقطيع بر صفحه چسبانده شده است. عبداللّه مخلص در مجله مقتبس سال هشتم جزء دوّم آورده كه اين كتاب به نام غزليات شاهي و در سال 655 هجري قمري نوشته شده است.
اين تاريخ قطعا غلط و شايد صحيحش 955 هجري قمري باشد زيرا هنر قطاعي ظاهرا در اواخر عهد سلطان حسين بايقرا و اوائل قرن دهم پيدا شده است و قبل از اين سنوات يعني در قرن هشتم ديده نشده چه رسد به قرن هفتم، و شاهي تخلّصي در آن تواريخ نداريم و اين شاهي كه غزلياتش به غزليات شاهي معروف است شاهي سبزواري است كه نامش آقا ملك فرزند ملك جمال الدّين فيروزكوهي از نوادههاي سربداريان و خواهرزاده خواجه علي مؤيّد است در سبزوار متولّد و با عمري متجاوز از هفتاد سال در استرآباد سال 857 هجري وفات و به سبزوار حمل و در خانقاه اجدادش در بيرون شهر مدفون گرديد. مدّتي از ندماي بايسنقر و مرتبطين امير عليشير بوده و زيبايي غزليات و ارتباط شاعر با امثال اين هنرمندان و وجود نسخههاي ارزشمند از غزليات شاهي شايد شاهدي باشد كه كتاب مذكور در پيش همان غزليات شاهي باشد و تاريخ 955 هجري قمري است و چون حروف و كلمات به طرز قطاعي بوده است ممكن است نصف بالاي دائره سر حرف 9 پريده باشد كه 9 تبديل به 6 شده باشد. قصه اين جور كتابها وصّاليها، متن و حاشيهها، جلدهاي نفيس ارزشمند و گرانقدر آن قدر شيرين است كه اندازه ندارد.
در اين جا بد نيست كه از عزيزي از دست رفته و شهيدي از كربلاي خونبار جنگ تحميلي ايران نام ببرم. اين نوجوان عزيز را بنده نديده بودم ولي شنيدم بسيار مايل و شايق بوده بديدنم بيايد. شرح حالي از او در مجله سروش شماره 78 به قلم يكي از دوستانش نوشته شده است كه آتش به دل انسان ميزند مراجعه كنيد و بخوانيد كه چگونه اين هنرمند متعهّد چون پروانهاي معصوم و شبگرد در شبهاي جهل قلم به دست گرفته بيآنكه كسي اطلاع پيدا كند به ديوارهاي سياه هجوم ميبرد و با خط سرخش نويد پيروزي ميدهد و دست پر توانش اميدها را زنده مينمايد. چه زحمتها كشيده است چه شعارهاي كليشهاي، چقدر ديوارنويسي و مبارزه و تكثير پيام امام و كار در ارگانهاي مختلف انقلاب، انجمنهاي اسلامي، حزب جمهوري اسلامي، جهاد سازندگي، بسيج مستضعفين و سرانجام سپاه كه والاترين ارگان انقلاب جمهوري اسلامي است و مقصد اعلي شهادت كه بهشت ابدي و زندگي جاويد است، خوشا بر او.
اين هنرمند از دست رفته كه در سياه مشق 8 محرم 1358 چنين مينويسد: «تا يكي خواري كشيدن خيز و چون رودي خروشان پايه ظلم و ستم كنْ، كاخ جورش ساز ويران من به جنگ دشمنانم ميروم باكي ندارم.» شهيد محمّدباقر ربّاني فرزند حجةالاسلام و المسلمين آقاي حاج شيخ اسداللّه ربّاني امام جمعه محترم بندر گز ميباشد كه در 27 آبان 1359 و 8 محرم 1401 هجري قمري يعني درست يك سال بعد از سياه مشق مذكور در سوسنگرد در يك جنگ تن به تن به شهادت نائل و در عاشوراي حسيني جسد پاكش در قم به زير خاك تيره رفت. در اين جا بد نيست كه بعضي از جملاتي را كه يكي از ياران و علاقمندانش به نام س. ه·· . ناجي در شماره مذكور مجله 36 آورده نقل نماييم:
رفته بودي تا ديگران را آزاد كني، امّا خود رسم آزادگي را نقاشي نمودي، و خود مقدمتر از همه از قفس دنيا، از زندان پستيها، غرورها و مقام طلبيها رستي و به سوي لقاء اللّه رهيدي، شما راد مردان قبله و وحييد. شما ياران باوفاي خداييد، شما راه را با آن همه سختيها، رنجها و مرارتها صادقانه انتخاب نموده و صادقانهتر بر آن گام نهاديد. شما پنج گل ناشكفته بوديد كه به دست قابيليان تاريخ پرپر گشته و سپس به سوي پاكيها و بينهايتها و آني كه در وهم نايد پرواز نموديد.
تو كوهي، تو جوشاني، تو سرودي، تو رعنايي، تو عزمي، تو راستايي تو راهي و تو راهداري، تو خطّي و تو خطّ داري، تو رعدي، تو باراني، تو عهدي، تو پيماني، تو شاهيني، تو پروازي، تو بادي، تو طوفاني، تو ابري، تو باراني، تو موج خروشاني، تو مردي، تو مردداري، تو نوري تو نور باراني.
نگارت بر هر دري و نقشت بر هر ديواري و خود نشاني از نقشش و نگاري. آري، با توأم كه رفتنت با پروازت با تولّد دگر بارهات غمان را سنگينتر، انتظارمان را جانسوزتر و چشمان را اشكبارتر نمودي. اما تو را به خدا، ترا به آن نيرويي كه به سوي شهادت كشاندت ما را نيز از اين نعمت بينصيب مگذار و از خدا بخواه تا حيات پر افتخارت يعني شهادت را نصيب ما سازد و صادقانه به سوي حق پر كشيم.
و در اين جا بد نيست كه مقايسهاي كنيم بين اين هنرمند عزيز شهيد نوجوان كه شب و روز نخفت و آرام نگرفت با آن هنرمندي كه خود ميگويد در 1312 هجري قمري متولّد شده است و اكنون نود سال دارد. براي يك برنامه تلويزيوني با چه ضعفي و با چه حالي و با چه تكلّفي و مشقتي كراوات خود را درست ميكند آن هم در رژيم جمهوري اسلامي كه آدمي از قيد بندگيها، اسارتها، بدبختيها، غربزدگيها رها شده است. راستي كه حيف نيست آدمي بنده و اسير باشد. «لاتَكُنْ عَبْدَ غَيْرِكَ وقَدْ جَعَلَكَ اللّهُ حُرّا.» اگر خداوند متعال در ما آزادگي و جوانمردي به وديعه نهاده؟ چرا اين تحفه گرانبها را به پاي تعلّقات دامنگير نثار كنيم. مگر آزادگي تنها آزادگي از زير يوغ باركشي و بهرهبرداري غير است آدمي بايد از همه تعلّقات پايبندِ دامنگير كه مانع از اصالت و قيمت و ارزش اوست دامن بر چيند. به مقام والاي انساني الهي و عرفان زيباي خداشناسي برسد تا زير چرخ كبود از هر چه رنگ تعلق پذيرد آزاد باشد و شاعر شيرين سخن ما حافظ شيرازي هم غلام همت او باشد. قدري بخود آييم. عذر خواهم، سخن به درازا كشيد و اگر جملاتي خارج از محدوده موضوع بحث به ميان آمد براي تكميل و نمك كلام بود كاش مجالي بود تا گفتاري مفصّل در زيباييهاي معنوي در هنر خط داشته باشيم كه خالي از لطف و لذت نبود.
به كلك قاعده داني شكستگي مرساد كه توبه نامه ما با خط شكسته نوشت
«غَفَرَ اللّهُ لَنا ولَكُمْ والسَّلامُ عليكم ورحمةاللّه وبَركاته.»
شما نیز می توانید جهت مشاهده مطالبی که مخصوص اعضای ویژه این سایت است به عضویت رسمی این سایت در آمده و از این پست و دیگر پستها و تصاویر محدود شده دیدن فرمایید