« بخش اول »
هندسه ی نهفته درخوشنویسی وحضورآن درنشانه نوشته های ایرانی(باتاکیدبرخط نستعلیق)
مقاله ای از هنرمند گرامی آقای سعید خوش منش از شهرستان میاندوآب
..........
..........
چكيده و كليد واژه :
در اين تحقيق، هندسه ي نهفته در خوشنويسي را مورد بررسي و تجزيه و تحليل قرار داديم. كه آيا اين خطي كه ما به عنوان عروس خطوط اسلامي (نستعليق) آن را ميشناسيم داراي طراحي منظم و خاصي ميباشد يا خير؟ اين خط با پشتوانه ي چندين صد ساله كه جزيي از فرهنگ و هنر ايراني محسوب مي شود مي تواند با ساختار سنتي وكلاسيكي كه دارد درگرافيك نوين امروزي جايي براي خود داشته باشد؟ فرهنگ ايراني داراي انواع مختلفي رسم المشق درخوشنويسي مي باشد و اين قابليت، كه ما بتوانيم از همه ي قالب هاي خوشنويسي درگرافيك نوين استفاده كنيم تقريبا وجود دارد ولي در اين پروژه مشخص گرديد كه خط نستعليق يكي از هندسيترين و دقيقترين خطوط ايراني و اسلامي به شمار ميرود و حتي در مورد نسبت طلايي كه اين خط را مورد مطالعه قرار ميدهيم متوجه ميشويم كه رابطهاي قوت و ضعف كلمات، طول و عرض آنها و ارتفاع بلنداي آنها به طرز شگفتآوري از تناسب طلائي برخوردار هستند و اينطور ميشود اظهارنظر كرد كه نستعليق يكي از متناسبترين خطوط نيز به شمار ميرود. اين تناسب و هندسهي موجود در آن در گرافيك امروزي كه طراحان گرافيك از خط نستعليق بهره ميگيرند حضور چشمگيري دارد و نشانه نوشتههايي كه با اين خط طراحي ميشود داراي هندسهي مشخص و دقيقي ميباشد كه اگر طراحان ايراني با اصول و قواعد خوشنويسي آشنايي كافي داشته باشند ميتوانند نشانه نوشتههاي ماندگاري را طراحي نمايند. ما با اين داشتهي عظيم فرهنگي ميتوانيم يك زبان مستقل را در گرافيك امروزي ايجاد نمائيم و گرافيك ايراني به عنوان يك مكتب حتي ميتواند مورد بررسي قرار گيرد. نشانه نوشته هايي كه با اين نوع از خوشنويسي طراحي مي شوند داراي انواع متعددي مي باشند و به شيوههاي مختلفي طراحي مي شوند و اگر بتوانيم به خوبي از قابليت هاي نستعليق بهره بگيريم به يك گرافيك مستقل دست پيدا خواهيم كرد. و اين توانايي در ذات خوشنويسي اصيل ايراني وجود دارد كه بتواند در انواع شاخه هاي گرافيك مورد استفاده قرارگيرد. هندسه ي دقيقي دراين خط وجود دارد و اكثر فرم ها و اشكال آن از تناسب طلايي برخوردار هستند و ما دركمتر رسم الخط هايي اينهمه تناسب و هندسه ي دقيق را سراغ داريم.
به موازات خط نستعليق خطوط ديگر زيادي نيزدر جامعه رشد و نموكرده وكاربردي شده اند. و بعضي از انواع آن نيز با كمي تغيير و اصلاح كه روح جامعه ي مدرن و امروزي به خود گرفته اند وارد هنرگرافيك شده كه ما الان استفاده هاي زيادي از آنها مي كنيم. نمونه ي بارز اين خطوط را مي توان درروح و ساختار خط نسخ مشاهده كرد. خط نسخ ازنظر نوشتاري يك خطي كاملا ساده، أسان و از نظر خوانايي كاملا روان مي باشد. با ورود صنعت چاپ به ايران در دوره ي قاجار و همچنين نياز به تيراژ بالا در چاپ كتاب و ديگر نشريات با دستكاري در ظاهر خط نسخ كه راحت تر مي توانست درخدمت صنعت چاپ قرارگيرد انواع مختلفي ازتايپ فيس هاي ايراني طراحي شدند. در حقيقت مي توان پايه و ساختار اكثر تايپ فيس هاي فارسي را خط نسخ دانست. وغالب تايپ فيس هاي فارسي و طراحي حروف ها درايران متكي به خط نسخ مي باشند. ازآن جهت است كه نسخ روزنامه اي مصطلح مي شود.
با اين اوصاف، فرهنگ ايراني و اسلامي مختص به دو يا سه نوع رسم المشق نمي شود. بلكه تعداد رسم المشق هاي ايراني
آنقدرگسترده و زياد مي باشد كه هنرمند ايراني بتواند بنا به ذوق و سليقه ي خود از انواع اين خطوط بهره ببرد. و طراحان گرافيك نيز مي توانند از اين تعدد رسم المشق استفاده نموده و در طراحي نشانه نوشته ها از آنها استفاده كنند. چرا كه غالب نشانه نوشته هاي موفق و تاثيرگذار در ايران از ساختار خوشنويسي ا صيل بهره گرفته اند.
كلمات كليدي و كليد واژهها :
خوشنويسي ايراني- خط نستعليق- خط نسخ - تناسب طلايي- هندسهي خط- نشانه- نشانه نوشته-گرافيك
..............
ازنسختعليق تانستعليق
در دايره قسمت ما نقطه تسليميم لطف آنچه تو انديشي حكم آنچه تو فرمايي
نقطه اصل و اساس خط و خوشنويسي است خط هنر انسان است كه با آن توانست كليه علوم موجود را ثبت نمايد و به نسلهاي بعد از خود به يادگار گذارد و انتقال معلومات و دانش جزء با خط امكان پذير نبود، و در اين بين خط نزد ايرانيان داراي منزلت و جايگاه بسيار بالا و منيعي ميباشد. چرا كه كلام خداوند با آن كتابت ميشود و كلام دل است. سخنان انبياء و امامان با آن نگاشته ميشود و داراي تقدس خاصي بين ايرانيان ميباشد. و هنر قدسي ما محسوب ميشود. تاريخچه خط از همان آغاز بشريت بوده است خط نگارههاي اوليه انسانهاي آغازين بر ديوارهاي غارها و سنگها كه اغلب به صورت تصويري بوده است از اولين آثار خطي به شمار ميرود و در طي قرون متمادي هم خط سير تكاملي خود را پيموده است و امروزه بدين صورت بدست ما رسيده است. در اين تحقيق (هر چند اندك) سعي بر اين شده است كه يكي از زيباترين رسم المشقهاي ايراني را توصيف نمايد، عروس خطوط اسلامي و ايراني يعني خط نستعليق را، رسم الخط فارسي كه ما با آن مينويسيم و ميخوانيم داراي انواع رسم المشق خوشنويسي ميباشد كه از آن جملهاند : نستعليق، شكسته نستعليق، نسخ، ثلث، محقق، ريحان، ديوان، كوفي، معلقي و ... كه امروزه رايج است و با آن رسم المشقها كتابت ميشود.
« خط مجموعه اي از ارتباطات و اتصالات بين نقطه هاست كه در روند ترسيم بصري به صورت ها و شكل هاي مختلف ظاهر مي شود. همين خط هنگامي كه در زيباترين حالات و اتصالات و ترسيم هاي بصري هويدا مي شود نام خطاطي يا خوشنويسي را به خود اختصاص مي دهد[9]».
در قرون گذشته رسمالمشقهاي رسمالخطهاي زيادي در بين مردم مرسوم بوده است كه هر يك در يك دورهاي متداول بوده است و بعد از گذشت ايام غبار فراموشي به آنها نشسته و از يادها رفته است و فقط در موزهها و داخل بعضي كتب قديمي يافت ميشوند
در بحث خوشنويسي آنهم در رشته نستعليق كه از قرن هشتم شروع شده است استادان بيشماري ظهور كردهاند، هر يك در خوشنويسي از مفاخر ايران به شمار ميروند، با اين حال در طي اين هفت قرني كه از تاريخ نستعليق ميگذرد، و تذكرههايي كه در احوال خوشنويسان نوشته شده است تذكرهاي يافت نميشود كه به ابعاد جزئي هنري هنرمندان پرداخته شود و هر چه هم هست متاسفانه فقط اسمي از هنرمند برده شده است و اين خلاء احساس ميشود تا غبار فراموشي و شك از روي عروس زيباي خطوط اسلامي زدوده شود و درخشش و اصالت خود را صد چندان نمايان سازد.
..............
واضع خط نستعليق ميرعلي تبريزي
ميرعلي تبريزي در حدود 760 هـ .ق تولد يافته و در بيست سالگي در خط و تصويرسازي به تبحر رسيده و در حدود 780 هـ .ق قلم نستعليق را وضع نموده است و بنابراين شاگردان او «صالح تبريزي» و «معروف اصفهاني» كه در سالهاي 788 هـ .ق و جمادي الثاني 800 هـ .ق به شيوة نستعليق خط مينوشتهاند موجب حيرت نيست.
قلم نستعليق اين دو نفر خود گواه صادقي است بر اينكه قلم نستعليق در مراحل نخستين عمر خود بوده و هنر پختگي و كمال را نيافته بود. دربارة اينكه : قلم نستعليق چگونه بوجود آمد و ميرعلي تبريزي بر چه اساس و بنياني آن را بنها نهاد كه اينگونه زيبا و دلپذير و جذاب شد چون تاكنون هيچگونه توضيحي از طرف خط شناسان در اين باره داده نشده، بيان شرح مختصري را ضروري ميداند.
بايد توجه داشت ميرعلي تبريزي گذشته از اينكه در خوشنويسي دست داشت در هنر نقاشي نيز سرآمده بود و از نقاشيهاي او مجالس در بريتيش موزم موجود است و قدرت قلم او را در مينياتورسازي گواهي صادق است. ميرعلي تبريزي با اطلاع از هنر نقاشي و آشنائي با قواعد ترسيم خطوط بافر است و هوشمندي دريافت كه كاملترين شكلها و نقوش و خطوط در عالم خلقت اجسام كروي و در نتيجه خط منحني است و از اين رهگذر است كه همه كرات آسماني و ميوهها كروي يا بيضي هستند و از خطوط منحني شكل ميگيرند و از آنجا كه ديدگان آدمي از كمال لذت ميبرد و جمال و زيبائي جلوه ميكند كه از كمال برخوردار باشد. بنابراين كاملترين صور و شكلها نقوشي است كه از خطوط منحني بيشتر بهرهور است.
و چشمان آدمي از ديدار اينگونه خطوط حظ و لذت ميبرد، در اثر اين توجه ميرعلي تبريزي متذكر شد كه در نقاشي خطوط منحني در تجسم اندام آدمي و نمايش زيبائيهاي آن نقش برجسته و مهمي ايفا ميكند. و آنچه يك تصوير را زيبا جلوهگر ميسازد خطوط منحني است كه در تجسم بخشيدن به برجستگيهاي اندام زني زيبا اين مهم را بر عهده ميگيرد. در نقاشي يك تصوير هر چه برجستگيهاي سينه و انحناي كمر و برآمدگيهاي سرين و قوس صورت و انحناي ابروان و پيچ و تابهاي گيسوان از خطوط موزون منحني بيشتر برخوردار باشد و قدرت قلم نقاشي اين خطوط قوسي را بهتر رسم كرده باشد آن تصوير به نظر زيباتر و جذابتر جلوه ميكند. اين بود كه ميرعلي تبريزي قلم تعليق را بر پايه خطوط قوسي و منحني و دواير گذاشت و اساس قلمي را كه بعد به نام «نسخ تعليق» نام گرفت بر بنيان خط منحني نهاد.
در قلم نستعليق دواير و حلقههاي سين- شين- ح- ج- چ- خ- ص- ض- ع- غ- ق- ل- م- ن- ه- ي.
همه بر دواير و قوس كامل است و حتي كشيدگي حروف د- ذ- و- ر- ز- ژ و انحناي ميم نيز اين قاعده مستثني نيست در نوشتن ب- پ- ت- ث- ف- ك- گ نيز ميبايست از خط مستقيم پرهيز كرد و آغاز و انجام اين حروف را در خط منحني گرفت تا شكيل شود و در قاعده نستعليق باشد
ميرعلي تبريزي بر اين مبنا قواعدي براي قلمي كه خود وضع كرد ه بود گذاشت و چون اين قلم ابداعي، مورد توجه و جلب نظر و جذب هر بيننده قرار ميگرفت بزودي قلم ابداعي وي مورد توجه تعليقنويسان و شاگردان او قرار گرفت و به سرعت موجب نسخ قلم تعليق گشت و به همين مناسبت نام قلم جديد «نسخ تعليق» شد. يعني منسوخ كننده قلم تعليق.
متاسفانه كساني كه درباره خط مطالبي مينويسند در اين مورد دچار اشتباه شدهاند و چنين تصور كردهاند كه مفهوم نستعليق يعني تلفيقي از قلم نسخ و تعليق، در صورتي كه نام اين قلم كه در آغاز نشر آن همه جا آن را جدا و بدين صورت « نسخ تعليق» مينوشتند خود حاكي از چگونگي اين نام است.
آنچه مسلم است پس از وضع قلم نستعليق، قلم نسخ نيز بعدها تحت تأثير اين قلم قرار گرفت و شيوه آن دگرگون گشت و نويسندگان نسخ نيز تحولي در اين قلم پديد آوردند چنانكه قلم علاءبيك تبريزي و طباخ، صوفي هروي، دوست محمد هروي، عليرضا عباسي، آقا ابراهيم قمي و مير احمد تبريزي بهترين گواه بر اين مدعاست و ميتوان خطوط اين خوشنويسان نسخ را در برابر خطوط نسخ كه پيش از پيدايش نستعليق نوشته شده قرار داد و دريافت كه چگونگي شيوه نستعليق در نسخ رسوخ كرده و آن را تحت تأثير قرار داده و به زيبايي آن افزوده است.
از آنجا كه قلم نسخ بيشتر به سطوح استوار بوده و چنانكه گفتيم نستعليق پايه و بنيانش بر دواير است بنابراين هيچگونه اثري در وضع نستعليق نداشته است. بلكه برعكس خطوط منحني قلم نستعليق پس از وضع آن در قلم نسخ اثر كرده و آن را به صورتي ديگر درآورده است.
ميبينيم كه قلم نستعليق پس از ابداع همچنان به وسيله مبتكران و هنرمندان به طرف كمال و زيبايي رفته و هر چند در شيوة نوشتن آن تغييراتي دادهاند، شيوه حسنعلي مشهدي همان است كه ميرعماد حسيني قزويني آن را در سر حد شكوه و جلال نوشته و به قاعده درآورده است و شيوه عليرضا عباسي در قلم نستعليق نيز مرحله كمال شيوة انيسي است.
شيوه انيسي و عليرضا عباسي در ايران متروك شد و شيوه ميرعماد شيوة مرسوم و رسمي گرديد و به چهار تن از مشاهير خوشنويسان دوران قاجار يكي آقاغلامرضا و ديگري رضا كلهر وصال و ابوالمعالي شيرازي «مقلب به شمس الادبا و پدرش ابوالفريد خواهرزاده و تربيت يافته ميرزا كوچك وصال شيرازي بود». در نوشتن اين شيوه آن را به سر حد اعجاز رسانيدند آخرين خوشنويس صاحب مكتب عمادالكتاب بود.
1-2 اصول اوليه خط نستعليق
درآداب المشق ميرعمادبه دوازده جزءاشاره شده است كه قسمتي ازآن چنين است :دربيان اجزاي بدانكه اجزاي خط بردوقسم است تحصيلي وغيرتحصيلي .تحصيلي آنست كه كاتب رابه ممارست ومداومت حاصل ميبايد كرد و غيرتحصيلي آنكه چون تحصيلي حاصل شودآن نيزحاصل شودوآن دوازده جزءاست[13] :1- تركيب
2- كرسي 3- نسبت 4- ضعف 5- قوت 6- سطح 7- دور 8- صعودمجازي 9- نزول مجازي 10- اصول 11- صفا 12- شأن
..............
ميرزامحمدرضا كلهرخوشنويس نوگرا
ميرزا محمدرضاكلهر دومين استاد كل خوشنويسي درخط نستعليق مي باشد كه تاثير زيادي برخوشنويسان هم عصرخويش و نيز بعد ازخويش گذاشت و خوشنويسي نستعليق را صاحب شيوه اي تازه نمود. درخط نستعليق تغييراتي را بوجود آورد كه تا آنزمان سابقه نداشت. درخط ميرعماد و خوشنويسان قبل از اومانند باباشاه اصفهاني قالب هاي كوچك كلمات و مدات كوتاه ديده شده و خصوصادركتابهايشان مشهوداست. اما خطاطاني كه حدود سه قرن پس از ميرعماد از خط او تقليد مي كردند غالبا مدات بلند و شكل كلمات بزرگتر او را كه بيشتر در قطعه ها نوشته مي شد سرمشق قرار داده وكمتر به نمونه هاي جمع وجوركلمات كه دركتابت به كار مي رفت توجه مي كرد. حتي گاهي حروف وكلمات را بزرگتر و رشيدتر مي نوشتند. اين روش تا عصر قاجاريه و زمان ميرزاي كلهر ادامه داشت. بديهي است اگر خوشنويسي مي خواست به ابتكار جديدي دست بزند، با مقاومت و ضديت اين خطا طان روبرو مي شد.
اگر به چاپ نويسي هاي كاركلهر نظري بيندازيم متوجه خواهيم شدكه خط كلهر از اصول خط ميرعماد پيروي مي كند. در عين حال از ويژگيهاي ديگري برخوردار است. خوشنويسان ديگر پيرو ميرعماد بيشتر به پاكنويسي و استحكام خط او توجه داشتند و خلاصه جذب قطعات بي نظير او شده بودند ولي دركتابت هرگز به فكر وارد كردن سليقه اي تازه نبوده همان سبك و تركيب بندي قديم را پذيرفته بودند، و چون قدرت سحرآميز و خلاقه قلم ميرعماد و پختگي دست او را نداشتند به كمال او نرسيده و درمراحلي از تقليد باقي ماندند.
اما كلهركه ازقدرت ابتكاربرخورداربود. همان رسم الخط را انتخاب نموده و با پرهيز از نازك نويسي يا تند و تيزنويسي و نزديك كردن كلمات به يكديگر و بالابردن كلمات بر روي يكديگر (سوارنويسي ) به تناسب زيباي جديدي درخط دست يا فت. و ازطريق مشق زياد و با مكررنويسي بعضي كلمات به شكل دلخواه آن كلمات رسيد. همچنين دركتابت به جهت انتخاب قالب كوچك كلمات نتقطه ها راكوچكتر از ششدا نگ قلم نوشت تا حدي كه اين طور به نظرمي رسيد كه خط را با قلم درشت تري نوشته و نقطه ها را با قلم ريزتري گذاشته است.
به طور اختصار مي توان ويژگي سبك كلهر را اين چنين بيان كرد:
« 1- اتخاذ اصول خط ميرعمادي با ا نتخاب دواير و مدات و برشهاي كوچك آن .
2- افزايش قوت درقسمت هاي نازكتركلمات (چاق نويسي )
3 –تغيير در تركيب با استفاده بيشتر از بالابردن و سواركردن كلمات و مفردات برروي كلمات ديگر براي ايجاد اسكلت بندي قطورتر.
4- پرهيز از فاصله دار نوشتن مفردات و كلمات دركنار يكديگر ( جمع نويسي )
5- جدا نوشتن « سركجها »، دركارچاپ نويسي كه سرعت بيشتري لازم است. كلهر جدا نوشتن سركج ازدسته ونيز نازكتركردن سركجها را نسبت به رسم الخط قديم براي اولين بار باب كرد.
6- با يك حركت نوشتن تمام شكل كلمه ( پيوسته نويسي ) وكمتركردن مكثها و توقف هاي قلم در اتصالات .
7- كوچك كردن نقطه ها دركتا بت » (خروش كيخسرو،مجموعاي ازخطوط ميرزامحمدرضا كلهر،صفحه مقدمه ) .
..............
مروري اجمالي براستادان خط نستعليق از قرن هشتم تا قرن چهاردهم
استادان نستعليق قرن دهم :
شاه محمود نيشابوري، سلطان محمد خندان، بابا شاه تربتي، پيرمحمد شاگرد ميرعلي، سيد احمد مشهدي، محمود سياوشاني، شيخ مرشد الدين شيرازي، شاه محمد مشهدي، ميرعلي هروي (قواعد خط را به نظم درآورد)، ميرمحمد باقر بن ميرعلي، سلطان علي قايني، شاه قاسم فتح الله محلاتي، محمد تقي، ميرك حسيني، محمدرضا تبريزي، هدايت الله شيرازي و ...
استادان قرن يازدهم :
ميرعماد، شاگردان ميرعماد، بابا شاه اصفهاني، عليرضا عباسي، محمد حسين تبريزي، نورالدين علي، عبدالجبار، مير خليل قلندر، بديع الزمان عليرضا، علي فايضي، محمد علي قمي، محمد صالح، عبدالرشيُد ديلمي، مير سيدعلي جواهر قلم، حسن خان شاملو، مير ابوالمعالي، شاه محمد اشرفي، ميراحمد حسيني و ...
در قرن دوازدهم كه دوران سياه در تاريخ به شمار ميرود و سيه روزي و بدبختي ايرانيان به حساب ميآيد با تسلط محمود افغان رئيس ايل غلجايي در ايران بازار هنر و هنرمندي از رونق ميافتد و خوشنويس يا ديگر هنرمند قابل در اين دوره ديده نميشود. مگر ظهور نابغة شكسته نويسي درويش عبدالمجيد طالقاني، اگر چه عمر وي بسيار كوتاه اما هنرش به طول تاريخ خواهد رسيد كه عارفانهترين تصوير بر كاغذ از آن اوست. و ميرزا احمد تبريزي است و خط نسخ هم در اين دوره ميباشد.
قرن سيزدهم و نيمه اول قرن چهاردهم :
خوشنويسي و توجه به آن در اين دوران به او خود رسيده و هرگز در هيچ قرني تعداد خوشنويسان به اين درجه نبوده و هنر خوشنويسي اين همه، همهگير نشده است و شاهاني چون فتحعليشاه، محمدشاه و ناصرالدين شاه در اين هنر مهارتي يافته بودند. از استادان بنام اين دوره :
محمد حسين كاتب، فتحعلي حجاب محمد خليل، ميرزاآقا شيرازي، مهدي ميرداماد، ميرحسين تُرك، ميرزا محمد كلهر و ميرزا غلامرضا اصفهاني كه در نستعليق بسيار مشهورند و نيز عماد الكتاب، اميرالكتاب، سيد مرتضي برغاني، رضا قلي تفرشي و ...
لازم به ذكر است كه اظهر نمايندة سبك غربي در نستعليق بود كه كشيدهها بلند، دواير باز، كلمات استخواني و نازك بودند كه اكنون هم در افغانستان و پاكستان و هندوستان كار ميشود ولي با مرگ اظهر در ايران افول كرد.
جعفر بايسنغري هم نماينده سبك شرقي كه كشيدهها كوتاهتر، دواير جمعتر و كلمات چاقتر هستند كه الان هم به همان صورت است.
..............
تناسب :
تناسب عبارت است از روابط كمي اجزاء كل و اجزاء با يكديگر. مفهوم تناسب يك مفهوم رياضي است كه در هنرهاي بصري اهميت بسزائي دارد. طي تاريخ هنرمندان براي دستيابي به وحدت و تعادل، بمنظور آنكه زبان قابل دركي براي فرمها ايجاد كنند بطور آگاهانه و يا ناآگاهانه آثار خود را بر پاية شكلهاي هندسي و روابط متناسب بين اشكال بنا كردهاند. اندازهزني و اندازهگيري يكي از راههاي شناخت و درك اشياست زيرا ابعاد فيزيكي همه مطلق هستند فلذا تجسم آنها و تصور اندازهها و معيارهايشان نسبي ميباشد. براي اندازهگيري جسمي بايد جسم ديگري يا شي ديگري را معيار بگيريم و خود اين جسم تازه «اندازههاي نسبي» دارد و اندازهگيري اشياء نسبت به يكديگر را «تناسب» يا «نسبت» ميگوئيم (دكتر حبيبا... آيتاللهي، 1382ص 182).
تناسب نسبتي است تعيين شده، پذيرا گشته و وسيله ارتباط ميان حجمها.
معيارهاي تناسب در طي تاريخ بر حسب فرهنگهاي مختلف وحتي نزد هنرمندان گوناگون متغير بوده است بخش كردن پاره خط به دو قسمت متناسب و زيبا توسط اقليدس نسبت طلائي Golden ratio خوانده شد. بعداً نويسندگان عصر رنسانس آنرا تناسب ايزدي ناميدند و سپس در سده نوزدهم به آن تقسيم طلائي اطلاق شد ساليان سال است اين چنين تناسبي به عنوان مطلوبترين تناسب بين دو جزء مورد استفاده هنرمندان قرار گرفته است زيرا آنرا به وفور در طبيعت هم ميتوان يافت.
..............
نسبت طلائي :
نسبت طلائي را نخستين بار مصريها كشف كردند و به آنها « نسبتهاي لاهوتي» ميگفتند. كاربرد آن نزد مصريها چنان دقيق بود كه رديفي از اين نسبتها را از كوچكترين اندازه تا بزرگترينش، تنظيم كرده و به وسيله معابد در اختيار هنرمندان (كه معمولاً در اختيار معابد بودند) گذارده بودند به طوري كه يك هنرمند پيكرتراش نيم پاييني پيكرده و هنرمند ديگري نيم بالايي آن را ميساختند. هرچند كه اين هنرمندان همديگر را اصلاً نديده بودند (يكي در مصر پايين و ديگري در مصر بالا) ولي پس از آوردن هر دو قطعه آن چنان ساخته شده بودند كه بدون كوچكترين اشكالي بر هم سوار و منطبق ميشدند و چنين است كه ابوالهول ساخته شده است. «نسبت خدايي نسبتي است كه اگر پارهخطي را به دو بخش نامساوي تقسيم كنيم، رابطه قسمت كوچكتر به قسمت بزرگتر، بايد همانند رابطه قسمت بزرگتر به كل خط بوده باشد» و اين تناسب برقرار ميشود :
اصلاح نسبت خدايي از ويتروويوس (Vitruvius) معمار ايتاليايي سده دوم ميلادي بر جا مانده است و «اندازههاي طلايي» نامي است كه از اواخر سده نوزدهم و اوايل سده بيستم ميلادي كه «طلا» معيار سنجشهاي اقتصادي و مادي شد به اين نسبت اطلاق شده است. اين نسبتي است كه در تمام طبيعت وجود دارد. بدن انسان از كلفتي ناخن تا طول اعضاي مختلف و همه نسبت به هم بر اساس اين اندازهها ساخته شده است. صدف ماهيها، مارپيچهاي گياهي و حيواني، طرز قرار گرفتن شاخ و برگها بر ساقه و تنه درختان، نحوه تنظيم گلبرگها و ...
در سده سيزدهم ميلادي فيبوناچي (Fibonacci) رياضيدان ايتاليايي درباره تكثير خرگوشها مطالعهاي كرد و چنين نتيجه گرفت كه اگر يك جفت خرگوش بتوانند تا نوه خود زنده باشند و تعداد اولاد مساوي با تعداد والدين باشد و تعداد نوهها برابر با تعداد فرزندان بعلاوه والدين باشد اعداد سادة زير بدست ميآيد :
1، 1، 2، 3، 5، 8، 13، 21، 34، 55، 89، 144، 233، 377، 610، 987 و ... اگر ما در اين رديف عدد بزرگتر را بر عدد كوچكتر تقسيم كنيم خواهيم داشت :
و الي آخر
ميبينيم كه بجز چند مورد كه بهره تقسيم كمي بيشتر يا كمتر از 618/1 است و اين عدد 618/1 همان عدد طلايي است كه از تقسيم پارهخط به روش شكل زير حاصل ميشود و با رابطه ويتروويوس تطبيق ميكند.
ادامه دارد . . . . . .
.........
جهت مشاهده صفحه اصلی این مقاله روی تصویر زیر کلیک نمایید
لطفا با نظرات ارزشمند خود ما را یاری فرمایید
شما نیز می توانید جهت مشاهده مطالبی که مخصوص اعضای ویژه این سایت است به عضویت رسمی این سایت در آمده و از این پست و دیگر پستها و تصاویر محدود شده دیدن فرمایید