بخش بیست و هشتم آثار رشته شعر دومین سوگواره ملی «لبیک یا حسین » سایت آثار هنرمندان ایران - عزیزی هنر
...................
................
شرایط شرکت در سوگواره :
شرکت برای عموم هنرمندان آزاد است
هیچ محدودیتی در تعداد آثار ارسالی به سوگواره وجود ندارد و به قید قرعه از بین هنرمندانی که بیشترین آثار ارسالی را داشته باشند یک نفر انتخاب شده و هدیه ای تقدیم خواهد شد .
تصاویر آثار ارسالی می بایست متعلق به سال 1393 باشد .
تصاویر به آدرس ایمیل azizihonar@gmail.com ارسال گردد
مشخصات ، شماره تلفن ( همراه و ثابت ) و یک تصویر از هنرمند برای شرکت کنندگان در این برنامه الزامی می باشد .
ارسال تصاویر آثار باید با کیفیت بالا ( حداقل 4000 پیکسل ) و اسکن شده باشد
ارسال تصویر هنرمند به همراه مشخصات ، شماره تماس و شهر محل سکونت ( در قالب یک ایمیل )
ذکر سبک ، شاخه هنری و نوع اثر
بعلت حجم بالای ایمیل های سایت ، در هنگام ارسال ایمیل حتما در قسمت موضوع جمله ی " جهت شرکت در سوگواره ملی بداهه محرم - لبیک یا حسین " درج شود
لازم به ذکر است ، از شرکت عزیزانی که موارد ذکر شده را رعایت نکنند ، در سوگواره معذوریم
................
رشته های هنری :
خوشنویسی ( نستعلیق ، شکسته نستعلیق ، نسخ ، ثلث و گرایشهای نوین خوشنویسی (نقاشی خط ، خط نقاشی ، خط نگاره ، نقاشی با خط و . . . ) ) ، هنرهای تجسمی ( نقاشی ، طراحی ، تذهیب ، مینیاتور ، نگارگری ) ، گرافیک و طراحی پوستر ، عکاسی و شعر
................
موضوع آثار :
آیات قرآن ،اشعار و احدایث با موضوعیت امام حسین (ع)
و یاران و اهل بیت پاکش ، سخنان گهربار امام حسین (ع) ، ماه محرم ،
شهادت ، ایثار و فداکاری ، عزاداری ، ولایت مداری ، رشادت ، شهادت و صبر ، حجاب و عفاف عاشورایی
................
سایت آثار هنرمندان ایران - عزیزی هنر- از کلیه اساتید، هنرمندان ، هنردوستان ، موسسات ، ادارت ، نهادهای فرهنگی و هنری کشوراسلامی ایران که مایلند به عنوان حمایت ، همکاری و یا اسپانسر در اجرای هر چه با شکوهتر برگزار شدن این طرح معنوی و عرض ارادت به ساحت مقدس حضرت ابا عبد الله الحسین (ع) و اولاد و اصحاب گرامیشان با این سایت مشارکت نمایند ، می توانند جهت اعلام نوع همکاری با این برنامه با شماره 09121444264 ( علیرضا عزیزی ) تماس حاصل فرمایند.
...................
..........
کامل ترین حماسه ی تاریخ
افتاده روی خاک درخت تناوری
جنگل کبود می زند از داغ دیگری
در جای جای دشت پراکنده اند باز
با دست های فتنه چه گل های پرپری!
آرام دل سپرده به دستان سرنوشت
با چشم های خیس در آن سمت خواهری
آن سو نگاه های پر آشوب کودکان!
دلتنگ ایستاده در این سو دلاوری
[یاری کن اسب، تا نرود آبرویمن
همت کن آه! بلکه از این رود بگذری]
پر کرده است ذهن مرا این تراژدی:
تصویری از شکستن بال کبوتری!
کامل ترین حماسه ی تاریخ دیدنی است
خم گشته روی نعش برادر برادری
بسیار شاهنامه برایت سروده اند
ای خاک! قرن هاست که اسطوره پروری
داری به مرزهای جنون می کشانی ام
ای آفتاب کاش که سر بر نیاوری!
...........
. . . آينه يك پاره ماه شد
در چار چوب آینه ، زن ایستاده بود
با چادری سپید که بسیار ساده بود
با چادری سپيد از الیاف آفتاب
می شد دعای امشب اش انگار مستجاب
دستی کشید روسری اش رو به راه شد
دستی کشید ، آینه يك پاره ماه شد...
تعظیم می کنند به او آبشارها
پاکیزه مي شود نفسش از غبارها
اردیبهشت پیرهنش از شکوفه پر
یک باره می وزند به سمتش بهارها
هر پنج فصل باغ به او غبطه مي خورند
پر می کنند دامن او را انارها
حالا به گونه های خودش خیره می شود
جاری تر از همیشه ی خود جویبارها
چونان مسافری که در آغاز جاده است
کِل می کشند باز برایش قطارها...
تسبیح را به گرمی دستان خود سپرد
نام تو را به روي لب آورد بارها
در جستجوی گمشده اش، رو به آسمان
گل داده بود شاخه ای از انتظارها
سجاده از شکفتن خود بی قرار شد
چادر به روی شانه ی زن آبشار شد
برگشت سمت پنجره ، باران گرفته بود
حسی شگفت در دل او جان گرفته بود . . .
زن ایستاده بود و زمان ایستاده بود
او در كدام سمت جهان ایستاده بود؟
.............
غمی که سنگین بود
نشست، حادثه را پیش خود مجسّم کرد
نشست، شهر دلش را مدینه ی غم کرد
به سال های گذشته کمی نگاه انداخت
بساط کلبه ی اندوه را فراهم کرد
به سایه روشن ذهنش مگر پسر را دید
فضای سینه ی خود را پر از محرّم کرد
غمی به هیئت یک کوه می وزید آن روز
غمی که پشت تمام قبیله را خم کرد
عمیق فاجعه ویرانه کرد جانش را
چنانکه زلزله با جان مردم بم کرد
دوید اشک به سمت دو گونه اش ناگاه
و با سکوت، دلش را دوباره مَحرم کرد
مباد دست و دل او به لرزه می افتاد
نشست عزم خودش را دوباره محکم کرد
به قصد این که تسلّا دهد خدا او را
دو دست خالی خود را هزار پرچم کرد
به سمت حضرت او برد دست هایش را
برای جان خود آرامشی فراهم کرد
صلیب درد اگر چه هنوز برپا بود
پناه برد به صبر، آن چنان که مریم کرد
اگر چه خنجر تقدیر سخت کاری بود
نشست زخم دلش را به صبر مرهم کرد
خدا که دید غمش را چقدر سنگین است
دلش گرفت، از انبوه درد او کم کرد
..............
يك آسمان پرنده
... رفتند سر به شانه ي دريا گذاشتند
رفتند صبح زود، مرا جا گذاشتند
«روشن» بماند آتش اين كاروان مگر،
همچون شهاب، در دل شب پا گذاشتند
من را در اين هميشه ي اندوه، سال ها
با اين قطار سوخته، تنها گذاشتند
آبي تر از هميشه، در اين گوشه از زمين
از خود، بهار را به تماشا گذاشتند
قومي به قصد غارت اين خاك، ناگهان
يك شب قدم به دهكده ي ما گذاشتند،
آتش به جان باغ زدند اين چنين و ، بعد
اين كاج هاي سوخته را، جا گذاشتند!
بردند شور جاري ارديبهشت را
تنها فصولي از خفقان را گذاشتند!
يك آسمان پرنده از اين شهر كوچ كرد
داغي به جان باغچه ي ما گذاشتند!
مردان روشني كه در اين كوچه زيستند
رفتند و سر به شانه ي دريا گذاشتند!
...............
«شبیه مریم بود»
... چقدر عهد تو با آفتاب محکم بود!
اگر چه شهر دلت، کوچه کوچه اش غم بود
به کربلا که رسیدی، بساطی از اندوه
برای ساحت بارانی ات فراهم بود
برادری که به شش ماهگی کبوتر شد.
شکست نخل بلندی که با تو همدم بود
شبیه قامت مردانه ی علی اکبر(ع)
میان ایل شما یا نبود یا کم بود!
کنار خانه ی گل، در بقیع،چندین فصل
عمیق زخم تو را، آفتاب مرهم بود...
به سایه روشن ذهنش حسین(ع) را می دید
تمام واقعه در چشم او مجسّم بود!
پدر چقدر به گلدخترش ارادت داشت
که او شبیه، به بانوی هر دو عالم بود!
پدر، امانت خود را سپرده بود به او
کسی که با حرم آفتاب مَحرَم بود
زنی ، که دیده به نیزه سر مسیحا را،
به سر نوشت، چقدر او شبیه مریم بود!
به یاد همسر جانباز خود که می افتاد
به روی بوم دلش نقشی از محرّم بود
کشانده بود خودش را به قتلگاه انگار،
مدینه در نظرش کربلای ماتم بود
غمی به هیئت یک کوه می وزید آن روز
که هولناک تر از اتفاقِ در بم بود
مباد دست و دل او به لرزه می افتاد
نماد صبر برای تمام عالم بود!
برای عرض ارادت سروده ام، هر چند
شکوه درد تو را، شعرهای من کم بود
..........
اشعار فوق متعلق است به هنرمند ارجمند آقای خدابخش صفادل ( از نیشابور )
....................
..........
هیچ شهری مدینه نیست
هیچ خاکی نینوا ...
و هیچ رودی فرات ...
نیست بیرقی! هیچ؛ مگر لوای تو ...
هیچ معنایی معنی تو ندارد.
سوگند به سوز کلامت، پای خیمههای سوخته.
سوگند به هفتاد و دو ستاره در آسمان شصت و یک هجرت.
سوگند به کبودی چهره معصومیت
تو هبوط استقامتی بر عرش
باد خبر داد : پروانهها وفا را در شریعه شستند.
و هنوز در پرواز ...
تمام لحظههایم پیشکش آه خسته تو
آواها خاموش، نواها بی شور
چه زشت و کریه است خفتن وجدان در بام
روی شنهای داغ آب به رقص آمده!
پشت دیوارهای مرمرین عطش آز شیون میکند!
به کدامین امر راه را بر تو بستند؟
پیمانشانننگین، ناکسان سفله!
جسدهای ناپاک در چنبرهی عفریت هوس!
اساطیر غرق افسانههستند! اما ...
هیهات، هیهات که تو حقیقتی، بسان "بودن"
تو پایان حماسهای ...
و گواه رستاخیز
تو قله عشقی در رَد نیستی به باور هستی ...
تو ظهور ظهری ...
صلاه ظهر تو عین قیام است.
فرشتگان صف به صف
انبیا تا خاتم با تو در نماز
تو خون خدایی
زیرا تو
حسین(ع) هستی
............
اشعار فوق متعلق است به هنرمند ارجمند آقای محمد کاظمی زاده ( از تهران )
....................
..........
اشعار فوق متعلق است به هنرمند ارجمند آقای ( از )
....................
..........
جهت مطالعه فراخوان سوگواره ملی لبیک یا حسین (ع) روی تصویر زیر کلیک نمایید
................
...............
لطفا با نظرات ارزشمند خود ما را یاری فرمائید
6
شما نیز می توانید جهت مشاهده مطالبی که مخصوص اعضای ویژه این سایت است به عضویت رسمی این سایت در آمده و از این پست و دیگر پستها و تصاویر محدود شده دیدن فرمایید