نقدی از استاد محمدرضا سینا با عنوان آینه ای برای ندیدن
(فقدان نقد در خوشنویسی )
.......
.......
همه او
اشاره :
خوشنویسی به زیور نقد آراسته نیست و کمتر نشانه ای حاکی از نیاز و پذیرش آن مشاهده می شود ، این امر حکایتگر غربت و فاصله ای است که از پس سالها همچنان پابرجاست . ناتوانی ، احساس بی نیازی از نقد و یا بسنده کردن به حظی که در خوش نوشتن می گذرد و دلایلی دیگر می تواند از عوامل مؤثر در بروز این فاصله باشد . در این میان امٌا آنچه از دست میرود فرصت مبارک پرداختن به " نقد خود " است که در سایه ای از ناکامی قرار دارد . البته بی نیاز از بیان مشکل را نباید تنها در حوزه ی خوشنویسی دانست ، بلکه جامعه ایرانی در تمام حوزه ها بدلایلی ! آسان تن به نقد نمیدهد و آنچه را که در حال حاضر در برخی هنرها نیز به نام نقد می شناسیم در حالتی میان گاهی و بی بهره از تعریف و چهارچوبی متناسب با جریان هنر در ایران قرار دارد .
این نوشتار ، پژوهش گونه ای است که به مقوله نقد ، فقدان آن و همچنین به عوامل و دلایل این فقدان در خوشنویسی نیم نگاهی دارد . بدون اینکه هدف نقد داشته باشد در برخی موارد ناگزیر با نقد گره میخورد و میداند در چنین حال و هوایی نقد ناآموزده ، پرداختن به موضوع امکان فرودها و فروافتادن هایی را در گفتار و متن و رعایت انصاف پیش می آورد که براحتی نمی توان مصون از آن ماند .
فاصله ی خوشنویسی با نقد ، عوامل و دلایلی خواسته و ناخواسته ( درونی ، بیرونی ) دارد که بررسی و تحلیل آن ، باید به مَدَدِ نگاه و نقدی منصفانه و سالم صورت گیرد ، و لذا در نبود آن " انتقاد " جایش را میگیرد تا در بیشتر اوقات بروزی به شکل عیب نمایی ها ، گله گذاری ها ، رنجش ها و شاید سهم خواهی ها و یا حتی خیرخواهی ها داشته باشد . این فقدان به ویژه در ارتباط با نقد آثار و نقد تشکیلات بیشتر نمود داشته ، در هاله ای از تعریف و تمجیدها ، حیا و حرمت ها ، کنج و کنارهایش تاریک و پنهان می ماند و گاهی هم مرزهای روشنگری و تعادل با غلیان مباحث جدلی و رفتارهای واکنشی زیر پا گذاشته می شود .
تصور جدولی از خوشنویسی عیان می کند که خانه هایی تا کنون پر نشده دارد که بی تردید یکی از این خانه های همچنان خالی نقد و فضیلت های آن است . در این زمینه تا بدانجا تهیدستی و تنگدستی مشاهده می شود که بجز چند مورد پراکنده که بهنگام اشاره خواهد شد تقریباً چیز دندانگیری درکف نیست ، بزرگان و بزرگواران این عرصه هم بنا به مصلحت و دلایلی باب گفتگو را کمتر باز می کنند . ادامه این روند بی نقد ، خواه ناخواه تنگناها و گسستهایی را در حوزه اندیشه خوشنویسی ، ارزش ها ، هنجارها ، ضرورت ها و هم آوایی با هنر عصر پیش روی می نهد که گرفتار آمدن در دامِ میان مایگی ، غفلت ها و تضعیف جاذبه ها و انگیزه ها می تواند از پیامدهای محتوم آن باشد .
در انگاره ای که مشق و مشاقی را در رأس هرم خوشنویسی می نشاند به طور قطع تمام توان و توجه را نیز بدان معطوف میدارد امّا فراموش نشود کل موجودیت خوشنویسی مشاقی نیست ، در این راستا ضرورت هایی همچون تحقیق و پژوهش ، آموزش ، اقتصاد خوشنویسی ، تشکیلات ، جایگاه خوشنویسی و خوشنویسان ، ابزارشناسی و... همه و همه از مواردی قابل اعتنا هستند که با گذر از صافی نقد این موجودیت را اعتباری دوچندان می بخشند .
و امّا پیرامون نقد و تعریف آن ، مطالبی بسیار در کتاب ها ، نوشته ها و گفته ها آمده است که در حوصله و هدف این نوشتار نیست اما به رسم یادآوری و در حد بضاعت ، فروتنانه به اشاره ای گذرا و مختصر می پردازد .
نقد در لغت به معنای : بهین چیزی برگزیدن ، تشخیص حسن از عیب و سره از ناسره شناختن است .
در فرهنگ معین نیز به جدا کردن سره از ناسره ، تمیز دادن خوب از بد ، آشکار کردن محاسن و معایب سخن و سرانجام تشخیص محاسن و معایب سخن ذکر شده است .
همچنین نقد می تواند هنر داوری در مورد آثار ادبی و هنری و ارزیابی ارزش آنها باشد که این قابلیت در تمامی حوزه ها نیز مصداق دارد .
به باور منتقدان ، نخستین کسی که به تبیین و تشریح نقد علمی پرداخت ، دکـارت فیلسوف فرانسوی ( 1649 – 1596 میلادی ) است که از او به عنوان اوّلین شکاک نیز یاد می کنند . با توجه به سالهای زندگی وی که برآمده از فرهنگ جبری و تقدیری محتوم و بسته ی قرون وسطی و حکومت کلیساست ، شکاکیت وی در مقام یک اندیشمند ، نوعی ارزیابی ، داوری و تردید در صحت ارزش های فرمایشی آن روزگاران بوده است . دکارت برای ایستادن در برابر فرهنگ جبری و تقدیری ، نقد و انتقاد ، تعارضات و شکیّات خود را مطرح نمود .
همچنین کانت فیلسوف آلمانی ( 1804 – 1724 میلادی ) در منزلت و فخامت نقد به بیان نکته ای قابل تأمل می پردازد :
" هم شکوه قدرت و هم قداست مذهب ، باید به نقد تسلیم شوند . "
اگرچه این گفته پاسخی به شرایط بسته ی آن دوران است امّا در همه ی عصرها و عرصه ها مصداقی صریح و بی پروا دارد . این فیلسوف بزرگ با تأکید بر حساسیت و ضرورتهای نقد میزان خلوص و قطعیت همه چیز آن زمان را مورد شک و تردید قرار داده و قابل بررسی میدانست امٌا بطور قطع هدف نفی معنویت ها و یا زیر سوال بردن ارزشها مورد نظر وی نبوده است ، در همین راستا و به گفته امیل بریه یکی از بهترین مورخان فلسفه در قرن حاضر : با ظهور کانت همه چیز اعم از دین و اخلاق و قانون و علم و هنر می بایست از آن پس به محک خرد بخورد .
اکنون با بهره گیری و بسنده به تعریف کلّی و چکیده ی نقد یعنی تشخیص حسن از عیب ، بهین برگزیدن و یا داوری ، چنین می نماید ، نقد شایسته باید هدفمند ، انعطاف پذیر ، مستند ، مستدل ، روشنگرانه ، آگاهانه ، بدور از هرگونه تهمت و توهین و تعصب و با انگیزه های ارتقاء و خیرخواهی باشد که در غیر اینصورت از کار داوری منصفانه و اثربخش خود باز می ماند .
به مَدَدِ نقد ، هر کیفیتی در هر عرصه ای ارزیابی شده ، واقعیت ها را فرا روی قرار می دهد و با رویکردی روشنگرانه و راستین مانع از سکه زدن بنام باورِ " خود برتر " می شود . گویی نقد آینه ای است که با آن می توان درون را نیز دید و کاوید .
در مجموع بیرون ماندن از دایره ی نقد با هر بهانه و انگیزه ، تن دادن به گودنشینی هایی است که سرانجام به " خودشیفتگی و خوشباشی " ختم می شود .
بموازات نقش سالم و سازنده ی نقد گرایشی نیز وجود دارد که اغلب بر پایه ی احساس و واکنش عمل می کند که به نقد منفی و مخرب از آن یاد می شود ، امّا باید گفت نقد همواره و فی نفسه مثبت است زیرا با بیان توأمان حسن و عیب فرصت داوری ، انتخاب و ارتقاء را فراهم می آورد . در واقع نقد مخرب می تواند ، همان انتقاد یکسویه ، متعصبانه و جانبدارانه باشدکه با درونمایه ای ناسالم و نا آگاه بدور از انصاف و آزادگی با عیب جویی ، عیب نمایی ، هدف نفی و تخریب شخص و یا گروه و جریانی را دارد .
ذهنیات ، حدسیات ، توهّم ، عادت ، انگیزه های شخصی و سهم خواهی ها می تواند از دستمایه های انتقاد یکسویه باشد که به شکلی جاهلانه و جانبدارانه ، مغایر با روح تحول گرایی و آزادگی در نقد عمل کند.
چنین انتقادی گاه بیان فضل فروشی ، دلتنگی ، دلگیری و دلشکستگی هاست و در این راه ممکن است آراسته به جاذبه های گفتاری و نوشتاری نیز باشد امّا اثربخشی لازم را نخواهد داشت . انتقاد اگر با حسن نیت و خیرخواهی ، بیان عیب کند ارزشمند است که در این صورت پیش درآمدی بر نقد خواهد بود .
بجاست گفته روانشاد دکتر رضا زاده شفق را در تکمیل این سخن مرور کنیم :
" انتقاد ، ورزش ملّی ایرانی هاست . هر کس صبح که از خواب برمی خیزد در یک صف طولانی از مردم قرار میگیرد و با باز کردن دست های خود به دو طرف ، همه کسانی را که پیش روی هستند مورد انتقاد قرار میدهد غافل از اینکه عده زیادی پشت سر او ایستاده اند و با دست به او اشاره میکنند . امّا متأسفانه باید بدانیم که این ورزش ملّی جامعه را سالم تر نمی کند چون لبه ی تیز عیب جویی هرگز متوجه خود انتقاد کننده نمی شود و افزون براین ، متأسفانه مردم انتقاد را جانشین اقدام به حساب می آورند ... "
در واقع آنچه را که در جامعه ی ایرانی و هم در جمع خوشنویسان در وجهی غالب سراغ داریم غلبه ی انتقاد بر نقد است که که غالباً در راستای محقّ جلوه دادن نظرات و دیدگاه های خودی عمل می کند .
به هر حال وجوه اشتراک و افتراقی میان نقد و انتقاد وجود دارد .
نقد امری چند بعدی و راه گشاست ، هم به عیب نظر دارد و هم به حسن ، مقوله ای کارشناسانه و علمی است که از عهده ی همگان برنمی آید و به بیانی هم بیرون را می کاود و هم درون را ، برخوردار از اندیشه ای متعادل و ژرف است ، و در پی عیب جویی نیست ، آغازی بر رشد و ارتقاء است و نهایتاً اینکه جوهره ای مثبت و سازنده دارد امّا انتقاد ، اگر یکسویه باشد ، بیشتر گرایش به بیان عیب دارد که دقیقاً به همین دلیل ممکن است ابزاری واکنشی و یا با هدف دستیابی به برخی خواسته ها و یا رفع مسؤلیت ها و فرافکنی ها باشد . انتقاد عموماً به سطح می پردازد و به تعبیری فقط به بیرون نظر دارد ، در بسیاری از موارد درحد حرف می ماند اغلب عقده گشایی می کند تا راه گشایی ، بیشتر احساسی است تا عقلانی ، عیب را بیش از حسن می بیند ( نیمه خالی لیوان ) و در صورت عادت همواره دیگران را مقصر و خود را تطهیر می کند ( فرافکنی ) ، اگر غیرمنصفانه باشد کاهنده است و اگر سازنده باشد به حریم نقد نزدیک می شود و ارزشمند.
ناخواسته ها ( عوامل بیرونی ) :
حال با شرحی که پیرامون نتایج ، فضیلت ها و ضرورت های نقد ذکر شد چرا تحقق آن در جمع خوشنویسان به عنوان بخشی از طبقه هنرمندان و اصحاب فکر ، اینگونه به محاق زمان می افتد ؟ به نظر میرسد با پاسخی چند وجهی مواجه هستیم .
نخست اینکه جامعه ایرانی سابقه مؤثر و چندانی در بکارگیری و بهره مندی از نقد در امور هنری ،اجتماعی ، سیاسی و ... را در کارنامه خود ندارد و آنچه را که اکنون بنام نقد می شناسد و بکار می گیرد برگرفته ای ناقص از تجارب و دست آوردهای محافل غربی و همچنین سلایق و برداشت های سرهم بندی شده خودی است که همین حاصل نارس نیز در اعترافات اهالی نقد بارها و بارها عنوان می شود .
با احترام وجه دیگری از پاسخ را در بافت و ساخت جامعه ایرانی و اثرگذاری روحیات و نگاه آن بر تمامی سطوح از جمله خوشنویسی باید سراغ گرفت . جامعه ای که سابقه فرازهایش در زمینه ادب ، هنر ، فرهنگ و تمدّن بر کسی پوشیده نیست ، امّا فرودهایی تلخ نیز دارد که بازگفتن اش به مذاق خوش نمی آید . مثلاً سال های سال است برای گریز از مسطح شدن بسیار کند عمل می کند ، رشد افقی را دوست تر می دارد ، آینه نقد را به روی خود برنمی گرداند تا مبادا چین و چروک غفلت های پیرسال اش را ببیند . گذشته را بیش از حال و آینده می پسندد .
تجربه سالیان نشان می دهد روحیات بازدارنده و ناپسندی مانند فرافکنی ، پنهان کاری ، همه چیز دانی ، پخته خواری ، تعصب ، واسطه گری ، مدرک گرایی ، فردگرایی ، ندیدن دیگران و ... هر انسان فرهیخته و دلسوخته از جمله خوشنویسان این دیار فرهنگی را نگران و تا حدی متأثر می سازد ، چنین صفاتی مذموم که با روشنگری های نقد آب شان در یک جوی نمیرود در سطحی ملموس قابل مشاهده اند و نه تنها فرصت های طلایی دیدن و دیده شدن واقعی را می سوزانند بلکه پذیرای امور ارتقاء دهنده ای همچون نقد نخواهند بود . نقدی که حالا افزون بر جنبه های ارزشمند حضورش می تواند سر از مقوله اخلاق اجتماعی نیز درآورد. چنین نگاهی ابتر دشوار تن به انتقاد و نقد خود می دهد .
بیرون ز تو نیست هرچه در عالم هست در خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی ...
خود خواسته ها ( درونی )
خودخواسته ها عواملی هستند درونی که بیشترین بروز حسن و عیب را باید حاصل عملکرد آنها دانست ، بسیاری از این عوامل بگونه ای مشهود بوده و بارها بر ذهن و زبان اهالی خوشنویسی آمده است . به رسم یادآوری به چند نمونه که بنظر میرسد در فقدان نقد در خوشنویسی مؤثر بوده اند ، کوتاه اشاره می شود :
نبود سابقه :
باید اعتراف کرد نقد در خوشنویسی سابقه و پیشینه روشنی ندارد ، کم تجربه و کم نشان ، جا دارد در این فرصت یاد کنم از هنرمند صاحب نظر و گرامی ، جناب استاد آیدین آغداشلو که از ایشان مطلبی در نقد احوال و آثار کلهر در کتاب مرقعات خط ( انتشارات یساولی 1359 ) به چاپ رسید که همین بزرگوار در کتاب آسمانی و زمینی ( نشر فرزان – انتشارات فرهنگستان هنر – دانشگاه شهید باهنر کرمان / 1385 ) و درپی آن اخیراً طی مقاله ای تحت عنوان " خوشنویسی ایرانی در متن هنر کیچ جهانی" نیز به نقد خوشنویسی پرداختند که در جای خود بسی خواندنی و نکته آموز است ، چه بهتر که جامعه خوشنویسی از خواندن آن بازنماند . همچنین از خوشنویس محترم جناب آقای عباس عارف نیز مطلبی قابل تأمل در ویژه نامه روزنامه رسالت ( کاروان کلک / مهر 1373 ) تحت عنوان " تنگدستی نقد در قلمرو خوشنویسی " به چاپ رسید که در این مقاله به فقر منابع تحقیق در خوشنویسی نیز اشاره شده است . و یا از خوشنویس پژوهشگر جناب استاد غلامرضا طاهریان ( کلک دیرین / شماره 23 / بهار 1390 ) که طی مقاله ای به نقد مکتب کلهر پرداختند ...
اگر چه نظرات موافق و مخالفی نسبت به نقدهای یاد شده میتواند وجود داشته باشد که امری بسیار طبیعی است . امّا در مقام انصاف نقدهای مذکور از موارد قابل اعتنا و بی پرده و پروای نقد معاصر هستند که تا کنون در زمینه خوشنویسی شاهد بوده ایم ، حال اگر تلاش هایی دیگر به انجام رسیده قدر مسلم پراکنده و از تعداد انگشتان یکدست نیز تجاوز نمی نماید .
ناکامی در گام نخست :
در صراط مستقیم نقد متاسفانه حتی گام نخست تعریف مند و یا به گونه ای که مورد حمایت خوشنویسان و یا تشکیلات خوشنویسی باشد برداشته نشده ، نوعی فراغت و بی وزنی مشاهده می شود ، این خلأ به هر دلیل نشانگر بازماندن از ارزش ها و فضیلت های بی شمار نقد و دورماندن از جوهره و درونمایه تحول گرا و ارزش مدارانه آن در باور بعضی عوامل اجرایی و غیر اجرایی است .
هنوز هم روشن نیست گام نخست را از کجا و چگونه باید برداشت ؟
مقاومت ها :
برخی مقاومت ها نیز خواسته و ناخواسته با دستاویز قرار دادن تام و تمام مشاقی میدان را برای حضور دیگر شاخه های معرفتی همچون نقد و پژوهش و ... تنگ می کنند . بروز این مقاومت در ارتباط با مشاقی در وجهی غالب درست به نظر میرسد امّا گاهی هم ممکن است ریشه در روحیاتی چون محافظه کاری ، واهمه و احتیاط از روبرو شدن با واقعیت های زمانه ، از دست رفتن جایگاه ، باز ماندن از فضیلت های نقد و یا قناعت به آنچه میگذرد نیز داشته باشد این مقاومت ها گاه در دیگر شکل با به تقابل کشاندن خوشنویسی با علم ( نقد ) مغلطه ای در کار میکنند ، باید گفت اگرچه هنر و علم در پی یافتن گمشده ها براه خود میروند امّا در مواردی نیز با یکدیگر گره خوردگی هایی دارند ( نسبت در خوشنویسی ، تناسب های طلایی و ... ) و این در حالی است که خوشنویسی غیرکاربردی بهره های خود از هنر را نه از راه های مرسوم علمی که از تخیل میگیرد ، این امر گواه بر درکی افزون است که هنرمند خوشنویس پیش از اهل علم مرزهایش را درمی نوردد ، پس آنگاه علم از راه رسیده متر و معیارش را بکار میگیرد .
فاصله خوشنویسی با نقد :
اکنون فاصله ای میان خوشنویسی با مقوله نقد وجود دارد که حاکی از واقعیتی است که در هنرهای سنتی ایران به چشم می آید . نقد با آن سابقه نه چندانش در هنرهای مدرن طبعاً راهی هموار به حریم خوشنویسی که سابقه ای بیش از خودش را دارد نمی یابد و لذا در ایران حضور کم و بیش و نصف و نیمه اش را در هنرهایی می بینیم که ریشه غربی تری دارند . نبود زمینه و بستر مناسب بهمراه عدم ورود صاحب نظرانی که دستی در خوشنویسی و شناخت کافی از آن دارند ، نبود تعداد کافی نقد های کارشناسانه ، عدم استقبال کافی خوشنویسان و در مدار توجه آنان قرار نداشتن نیز می تواند مؤثر در ابعاد این فاصله باشد .
حرمت های افراطی :
از دیگر مواردی که در کمرنگ شدن حضور نقد در خوشنویسی بی تأثیر نبوده حرمت های افراطی و بیمار گونه است که در بسیاری موارد در تقابل با روح آزادگی در هنر و حرمت های پاک معنوی و واقعی قرار می گیرد ، این رویه ناپسند با درونمایه ای احساسی و سطحی همواره مجال شناخت و دیدن آسیب ها ، راه کارها و صلاح را تنگ می کند . فرد با رویّه ای چنین آنچه را که از خوشنویسی در تصوراتش شکل گرفته لایتغیّر و همیشگی میداند ، نگاهش به استاد و شیوه او ( اگر داشته باشد ) تداعی نوعی پرستش است و نه حرمتی منطقی و متعادل ، او ... !! را در اعلا علیین و غیر او را به حضیض زمین می نشاند . در محدو ده ها و مهلکه های افراط و تفریط ، غرق در تقلید و تکراری مدام می ماند . با رفتاری کاهنده پرده بر حقیقت خوشنویسی کشانده بسیاری ارزش ها و حرمت های واقعی را به حاشیه می برد .گاه در کار ستایشگری ها ی گزاف آلود و مبالغه آمیز است و گاه در پرده دری ، یقه درانی و مخالف خوانی های افراطی . این بیماری در برخی افراد برحسب ذات نجیب تر و آرام تر به شکل احتیاط و یا سکوت ناعادلانه خود را نشان میدهد که با گذر زمان تبدیل به عادت می شود امّا همواره بدور از آزادگی و طلبگی واقعی و بی بهره از لذت شربی مدام ...
حال فرد با چنین نگاهی کم سو و قبیله ای چگونه نقد خود و باورهای لایتغیرش را برمی تابد؟ نقدی که قرار است مو را از ماست بکشد ، شک ایجاد نماید و از سرسپردگی و یا خودشیفتگی برحذر دارد . عیب را بگوید و حُسن را و سرانجام منصفانه داوری کند . این حاملان احساسات و افراط بیشترین لطمه را به ارکان و حقیقت خوشنویسی ، اندیشه و معرفت آن میزنند و بر اساس باورهای بسته و تنگ در برابر نقد دانسته و ندانسته مقاومت می کنند .
تشکیلات :
همانگونه که پیشتر آمد نقد انجمن هدف این نوشتار نیست امّا طرح موضوع ناگزیر با بخشی از فعالیت های اجرایی گره می خورد .
انجمن تلاشهای فراوانی به خرج داد تا استقلال خود را حفظ نماید ، دراین راه برخی تنگناها را نیز تجربه و تحمل نمود که بی توفیق هم نبود ، بسیاری بزرگان و صاحب نامان دیروز و امروز را به جامعه هنری کشور معرفی و در دهه های طلایی و پرشور 60 و 70 سوار بر امواج موافق بگونه ای ملموس بر فضای هنری و تا حدودی بر جو عمومی نیز سایه انداخت . آموزش ، برپایی نمایشگاه های داخلی و خارجی ، برگزاری مجامع و امتحانات ، راه اندازی شعب شورایی در سراسر کشور ، چاپ آثار در قالب کتاب ، پوستر ، آلبوم و مرقعات از عمده فعالیت هایی بود که در جای خود احترام برانگیز و ارزشمند است که بر کسی پوشیده نیست امّا این ها همه یک روی سکه خوشنویسی و انجمن است ، روی دیگر سکه حکایتگر ناتوانی تشکیلات در بسترسازی مواردی همچون تحول در سیستم آموزش و ساختار خود ، بهره گیری از مبانی علمی ، دفاع از جایگاه خوشنویسی و خوشنویسان ، تشویق و ترغیب و جذب افراد صاحب نظر در امور معرفتی خوشنویسی و حمایت آنان ، آینده نگری ها و داشتن یک نشریه اختصاصی است .
اکنون ساختار انجمن کماکان بدور از تحول و نقد خود به همان مُهر و نشان است که بود ، سرگشته میان آنچه که بود و آنچه که هنوز نیست ، حالتی میان گاهی و دوپاره و بی بهره از نیم نگاهی به آینده .
نکته واپسین :
نا گفته پیداست مقوله نقد که از دست آوردهای جوامع غربی است با نقدی که امروز در ایران از آن یاد می شود بدلیل سیر متفاوت علمی و فرهنگی تفاوت هایی قابل تأمل و قابل اعتنا دارد و به همین دلیل ممکن است آنگونه که باید در پرداختن به مقوله هنر بویژه هنر سنتی خوشنویسی با موفقیت لازم همراه نباشد . این واقعیت ضرورتی را پیش روی می نهد تا ضمن پذیرش و ارج نهادن به وجوه متعالی و ارزش های نهفته در جوهره و کلیت نقد به ابعاد و شاخص های نوعی نقد بومی نیز توجه شود و از اینکه این نقد با تعریف غربی آن تفاوت هایی داشته باشد نباید نگران بود زیرا هدف رسیدن به نقدی منصفانه و کارا در هنر خوشنویسی ایران است .
حال اگرچه نقد امور اجرایی و ساختار تشکیلات خوشنویسی دشوار نیست امٌا نقدِ کیفیت مقوله خوشنویسی و نقدِ آثار کماکان در هاله ای از دشواریها قرار دارد ، پارادوکسی پیش روی و تا امروز پابرجا و لذا این نگرانی وجود دارد که چه کسانی و چگونه باید نقد خوشنویسی کنند ؟
پرسش هایی متعارف که در چنین روندی نامتعارف به پاسخ هایی درخور نمی انجامند .
منابع :
- ( مرتضوی کرونی ، علیرضا / 1364 / ضوابط و اصول نقد کتاب های کودکان و نوجوانان )
- ( زرین کوب ، غلامحسین / 1361 / نقد ادبی ، ص 1 )
- ( باقری ارومی ، علی اکبر / 1384 / نقد علمی چیست ، کیهان ، شماره 18252 )
- ( نراقی ، حسن / 1386 / چرا درمانده ایم ، صفحه 3 / چاپ هیجدهم )
- ( تندیس ، دوهفته نامه / 8 بهمن 1392 / شماره 267 )
- ( اشتفان کورنر / فلسفه کانت – مترجم ، فولادوند ، عزت ا... – انتشارات خوارزمی / صفحه 61 – 1367 )
سمنان / محمد رضا سینا
.......
لطفا با نظرات ارزشمند خود ما را یاری فرمائید
شما نیز می توانید جهت مشاهده مطالبی که مخصوص اعضای ویژه این سایت است به عضویت رسمی این سایت در آمده و از این پست و دیگر پستها و تصاویر محدود شده دیدن فرمایید