بخش سوم آثار رشته شعر دومین سوگواره ملی «لبیک یا حسین » سایت آثار هنرمندان ایران - عزیزی هنر
...................
................
شرایط شرکت در سوگواره :
شرکت برای عموم هنرمندان آزاد است
هیچ محدودیتی در تعداد آثار ارسالی به سوگواره وجود ندارد و به قید قرعه از بین هنرمندانی که بیشترین آثار ارسالی را داشته باشند یک نفر انتخاب شده و هدیه ای تقدیم خواهد شد .
تصاویر آثار ارسالی می بایست متعلق به سال 1393 باشد .
تصاویر به آدرس ایمیل azizihonar@gmail.com ارسال گردد
مشخصات ، شماره تلفن ( همراه و ثابت ) و یک تصویر از هنرمند برای شرکت کنندگان در این برنامه الزامی می باشد .
ارسال تصاویر آثار باید با کیفیت بالا ( حداقل 4000 پیکسل ) و اسکن شده باشد
ارسال تصویر هنرمند به همراه مشخصات ، شماره تماس و شهر محل سکونت ( در قالب یک ایمیل )
ذکر سبک ، شاخه هنری و نوع اثر
بعلت حجم بالای ایمیل های سایت ، در هنگام ارسال ایمیل حتما در قسمت موضوع جمله ی " جهت شرکت در سوگواره ملی بداهه محرم - لبیک یا حسین " درج شود
لازم به ذکر است ، از شرکت عزیزانی که موارد ذکر شده را رعایت نکنند ، در سوگواره معذوریم
................
رشته های هنری :
خوشنویسی ( نستعلیق ، شکسته نستعلیق ، نسخ ، ثلث و گرایشهای نوین خوشنویسی (نقاشی خط ، خط نقاشی ، خط نگاره ، نقاشی با خط و . . . ) ) ، هنرهای تجسمی ( نقاشی ، طراحی ، تذهیب ، مینیاتور ، نگارگری ) ، گرافیک و طراحی پوستر ، عکاسی و شعر
................
موضوع آثار :
آیات قرآن ،اشعار و احدایث با موضوعیت امام حسین (ع)
و یاران و اهل بیت پاکش ، سخنان گهربار امام حسین (ع) ، ماه محرم ،
شهادت ، ایثار و فداکاری ، عزاداری ، ولایت مداری ، رشادت ، شهادت و صبر ، حجاب و عفاف عاشورایی
................
سایت آثار هنرمندان ایران - عزیزی هنر- از کلیه اساتید، هنرمندان ، هنردوستان ، موسسات ، ادارت ، نهادهای فرهنگی و هنری کشوراسلامی ایران که مایلند به عنوان حمایت ، همکاری و یا اسپانسر در اجرای هر چه با شکوهتر برگزار شدن این طرح معنوی و عرض ارادت به ساحت مقدس حضرت ابا عبد الله الحسین (ع) و اولاد و اصحاب گرامیشان با این سایت مشارکت نمایند ، می توانند جهت اعلام نوع همکاری با این برنامه با شماره 09121444264 ( علیرضا عزیزی ) تماس حاصل فرمایند.
................................
...............
اشعار عاشورایی
مثل ِ کبریت ِ بی خطر شده است گاه و بیگاه آتشش بزند!
با نگاه به آسمان حتا لهجه ی ماه آتشش بزند!
راه گم کرده ای که می داند وسط ِ شعله های تردید است
دل به شک بودنش هرآینه ، راه و بیراه آتشش بزند
بی تفاوت نبود ! می دانست فرق دنیا و آخرت درچیست !
بی تفاوت نبود ! تفکیک ِ کوه از کاه آتشش بزند
بشود انقلاب دل دادن، رد شود از منیّت ِ آدم
آنطرف سمت کوچه ی بن بست ، اینطرف راه آتشش بزند
خانه را بر سر خیالاتش ، حس باران خراب خواهد کرد
می رود تا کجا نمی داند ! ِدلِ گمراه آتشش بزند
خواست تا آدم خودش بشود دست او را گرفت شب بویی
پرده را زد کنار بادستش حرف ِمداح آتشش بزند
وصراط الذین انعمت، راه و عشق و جنون از این سمت است
پس از این ماجرا نبایستی ! شب ِ بدخواه آتشش بزند !
گره دور گردنش وا شد زندگی وصل تارمویی بود
تازه فهمید ، یک نفر نگذاشت عمر کوتاه آتشش بزند
خیمه و چادر و دل سوزان ، بوی اسپند و نم نم باران
عشق با چشم های مواجش، شده همراه آتشش بزند
بند دل را به آب داد لبش روضه خوان تا رسید نزدیک ِ
سر ِ خورشید بر سرِ نیزه ، سکته ی آه آتشش بزند !
.
در دل ِ خواب پنجره وا شد ، چشم واکرد آسمان را دید
ماه را دید عاشقش کرده است ، ناخودآگاه آتشش بزند
..............
رود با دیدنش به یکباره ، مست و آرام ، سر به راه شده است
آسمان را گشوده چشمانش ،دلفریبی که تکیه گاه شده است
.
گفت زینب (س) به چشم خود دیدم بوسه می زد رسول(ص) برلبهاش
سید ِ اهل ِجنت از احساس ، پیشِ رویش چقدر ماه شده است
شیر مردی چوکوه آرامش ، ماه در صورتش شده تکثیر
جامه ی روشنی که تن دارد چلچراغ شبِ سیاه شده است
.
گفت زینب(س) که شام برخیزد ، کوفیان مردمان نامردند!
اشکشان را نمی شود بخشید ، عذرشان بدتر از گناه شده است [ii]
ای یزید همیشگی ملعون خیزران بر حبیب ِ ما ،... لعنت [iii]
صوت قرآن بلند می خواند : این حسین (ع) است دل بخواه شده است
آه !، کوفه مرام ِ بی تعداد لابه لای سلام و آتش و دود
عصر تردید ها و باورها ، آفت ِ قلب ِ روسیاه شده است
خاک باید دهانتان پاشید خنده بر صورت شما ننگ است [iv]
مثل کفتار بی حیا هستید که زمین غرقِ اشک و آه شده است [v]
پیرو حزب باد می چرخید دامن از ننگ و عار می پوشید
ذهنتان غافل از زمین و زمان ، دست پا بسته سهم ِ چاه شده است
.
گفت زینب که آشنا باشند ، شیعیان با رسالتِ قرآن
گفت شاید کمی به خود آید ! هرکه سرمست ِ اشتباه شده است
.
یا حسیناه ![vi] عاشقت هستیم ،زائرِ سرزمین ِ بارانیم
خون تو در رگ ِ زمان جاری ست مقتدامان اگر پگاه شده است
...............
خسته از خانه می زنم بیرون ،شب بدخواه را نمی فهمم
حس خوبی ندارم از اینکه ، راه و بیراه را نمی فهمم
من که هستم چه می کنم اینجا...!؟ پاسخی هیچ کس نمی دَهَدم
با مَنِ خود همیشه درگیرم ، گاه و بیگاه را نمی فهمم
می رسم ابتدای آزادی ، کوچه با عشق نوحه می خواند
حال و روزم کمی مساعد نیست، حرف مداح را نمی فهمم
ظاهر و باطنم مقابل هم ، چهره ام روشن و دلم تاریک
گوشهایم پراست انگاری ، لهجه ی ماه را نمی فهمم
خیمه و چادر و دل سوزان، زخم های نشسته بر میدان
بوی اسپند و نم نمِ باران ، دل ِ گمراه را نمی فهمم
چشم در چشم مردمی شفاف، یوسفی در خودم نمی یابم
سایه ی گرگ در من افتاده ، غربت ِچاه را نمی فهمم
.
خسته ام خسته از زمین و زمان ، سالها می شود که اینطورم
پیرو حزب بادم و فرق ...کوه از کاه را نمی فهمم
آه...آقا ، بگو که نامش چیست ...؟! این خیابان که رد شدم ازآن ..
انقلاب است در دلِ مردم!، مشکل ِ راه را نمی فهمم
می روم باز هم کمی نزدیک،تکیه ی عاشقانه ای برپاست
می نشینم کنار و مفهومِ...شب ِجانکاه را نمی فهمم
تکیه از داغ لاله می سوزد ، ماه در پای برکه می افتد
باده می جوشد از خُم و ساغر ...اشک ناگاه را نمی فهمم
لب ِ باران نخورده سوزانست ،آتشی در ضمیر من برپاست
روضه خوان می رسد به ثارالله ، سکته ی آه را نمی فهمم
شورش ِ دل ، به راه افتاده ،چشم نرگس به ماه افتاده ...!
بار دنیا نشسته بر دوشم ،شهرت و جاه را نمی فهمم
سمت پرواز را نشان بدهید ، بال امن یجیب می خواهم
فرصتم اندک است و مقصودِ ، عمر کوتاه را نمی فهمم
..........
باز بر روی دوشِ خسته ی شهر ، خطبه های بهار جاری بود
ریشه های سخن در اوج بیان ، از دلِ بی قرار جاری بود
السلام علیک : نورلله /ما اطاعت پذیرتان هستیم
گوش جان می دهیم و دلبند :_ خطبه های خطیرتان هستیم 1
گرچه کوفه به خواب خوش رفته : جائران ِ زمانه بسیارند
مافدائی ِنهضتت هستیم ، شیعیانت هنوز بیدارند
عطر سجاده و نماز شبت ، برلبان بنفشه ها جاری ست
رهسپاراست تا سحر با تو ، هرکسی از منیّتش عاری ست
گرچه اهل نفاق بسیارند ،موعظه کن امام خوبیها
کوفیان زمانه بیمارند ، یقضی الله بینکم ....((آقا)) ....
ایهاالناس آسمانها را ، وسعت یک سوال پر کرده..>؟
به کدامین بهانه پاییزید ، قلبتان را زوال پر کرده
اُخرجوا من ولایت ِ الله ، لحظه ای را اگر توانستید ...؟!
دل ببندید بعدِ آن به گناه ، بی محابا اگر توانستید ..؟!
در کدامین مدار می گردید ...؟! مرکز ثقل ِ آسمان اینجاست
به درستی که اهل بیت رسول (ع) علتِ آفرینش دنیاست
نقلِ یک کهکشان خون آلود ... بر سرِ ((نی )) که کار شاعر نیست!
شاعری که شکسته بال و پرش ، مرغ آماده ی مهاجر نیست
باز جغرافیای چشمانم ، دل خوش ِ قطره های باران است
محتشمم لحظه ای بخوان امشب ، غزلی را که شورش جان است
شاید امشب پرنده های نجیب ، پیله ی این سکوت را بدرند ...
دسته دسته نوای ِ چلچله ها...، تا بهاری دوباره ام ببرند
............
با خوابهاي تازه ي ماري درآستين ، ايلي دچار وسوسه هاي عجيب شد
ايلي كه در نهايت بي رحم بودنش ، در تارو مار كردن دل بي رقيب شد
قلادهاي گردن ِ كفتارهاي پست ، روياي خيس پنجره ها را سياه كرد
شمشيرهاي آخته ي دين فروشها ، درگير ننگ و نام ِ شب ِ نا نجيب شد
مانند تيرِ رد شده از از چله ي كمان ، روياي تاج و تخت از ايمان عبور كرد
افتاد اختلاف ميان ِ خواص ِشهر ، تا اينكه ماهتاب زمان ، بر صليب شد
مردي كه پشتوانه ي پاك و نجيب داشت مانند قله هاي سترگ ايستاده بود
مفهوم عشق با همه ي مهرباني اش ، قرباني ِ دو دست كثيف ِفريب شد
رحمي نمي كنند تبر ها به ياس ها، رحمي نمي كنند به گلهاي رازقي
در آخر زمين و زمان روبروي ماه ، اوضاع روزگار عجيب و غريب شد
.
تنها حسين (ع) ماند و نگاهي به آسمان ، در انتظار لحظه ي ديدار – ناگهان-
آرامشي نشست به روي تبسمش ، گويي زمان بدون فراز و نشيب شد
.
وقتي انار سرخ زمين خورد لحظه اي ، از هم گسست بند دل روزگاروُ بعد ...
تنها سكوت ماند و غروبي كه بعد از اين .... از چرخش زمين و زمان بي نصب شد
..........
پی نوشت : خطبه ی حضرت زینب(س) در شام
[ii]
[iii] خطبه
[iii] خطبه حضرت زینب (س) کوفه اي مردم کوفه ، اي مردمان حيله گر و خيانت کار !!
گريه مي کنيد ؟؟
اشک چشمانتان خشک نشود و ناله هايتان آرام نگيرد ی حضرت زینب (س)در شام : ای یزید! هر کید و مکر که داری بکن، هر کوشش که خواهی بنمای، هر جهد که داری به کار گیر، به خدا سوگند هرگز نتوانی نام و یاد ما را محو کنی، وحی ما را نتوانی از بین ببری، به نهایت ما نتوانی رسید، هرگز ننگ این ستم را از خود نتوانی زدود، رای توست و روزهای قدرت تو اندک و جمعیت تو رو به پراکندگی است،در روزی که منادی حق ندا کند که لعنت خدا بر ستمکاران باد.
[iv] خطبه حضرت زینب (س) کوفه اي مردم کوفه ، اي مردمان حيله گر و خيانت کار !!
گريه مي کنيد ؟؟
اشک چشمانتان خشک نشود و ناله هايتان آرام نگيرد.
همانا که کار شما مانند آن زني است که رشته ي خود را پس از محکم يافتن، يکي يکي از هم
مي گسست ، شما نيز سوگندهاي خود را در ميان خويش، وسيله ي فريب و تقلب ساخته ايد.
آيا در ميان شما جز وقاحت و رسوايي ، سينه هاي آکنده از کينه ، دو رويي و تملق، همچون زبان
پردازي کنيزکان و ذلت و حقارت در برابر دشمنان چيز ديگري نيز يافت مي شود ؟
[v] خطبه عليا مخدره حضرت زينب کبري سلام الله عليها ، در کوفهچه سخت و دشوار است که نجیبانی که لشکر خداوندند به دست طلقاء (آزاد شدگان) که حزب شیطانند، کشته گردند و خون ما از دستهایشان بریزد، و دهان ایشان از گوشت ما بدوشد و آن جسد های پاک و پاکیزه را گرگهای بیابان سرکشی کنند، و کفتارها در خاک بغلطانند (کنایه از غربت و بی کسی آنها).
[vi] در مجلس یزید، هنگامى كه چشم زينب كبرى(عليها السلام) به سر خونين برادرش امام حسين(عليه السلام) افتاد، با صداى محزونى كه دل ها را به وحشت مى انداخت فرياد زد: «يا حُسَيْناهُ! يا حَبيبَ رَسُولِ اللهِ! يَابْنَ مَكَّةَ وَ مِنى، يَابْنَ فاطِمَةَ الزَّهْراءِ سَيِّدَةَ النِّساءِ، يَابْنَ بِنْتِ الْمُصْطَفى»؛ (اى حسين اى محبوب رسول خدا، اى پسر مكه و منا، اى پسر فاطمه زهرا، بانوى همه زنان جهان، اى پسر دختر (محمد) مصطفى).
............
تقدیم به حضرت فاطمه بنت الحسین (ع)
ماهتاب قبیله ی عشقی ، وصف حالت بهار ِ ایمان است
بنت خورشید و کوه آرامش ، نفست آشنای باران است
آینه خانه ی دلت روشن به جمال منور طاهاست
ای فدای تو بنت زیبایی ، هرکه با عشق دل پریشان است
با نگاهی به چهره ات بی شک ، می شود ماه غرق ِ پیدایش
برشب تیره اسوه ی تابش دامن ِ تو ستاره افشان است
سدره المنتهی نفسهایت همدم ِ روشنای قرآن است
با دل ِ شیر خطبه می خوانی راوی ِ یوسفانه ی پدری
عشق یعنی کلام عاشورا از زبانی که عطر کنعان است
صبرت از کوه ها فراتر رفت سینه ات داغ دار خورشید است
چه گذشته ست بر تو حورالعین ! که جهان از غم ِ تو ویران است
اشکت آغاز سرفرازی هاست مایه ی رویش ِ حماسه شدی
ای غریبی که شام می فهمد در نگاهت شکوه پنهان است
.
باز بر روی دوش خسته ی شهر می تراود بهار عاشورا
محتشم از نگاه تو خوانده است غزلی را که شورش ِ جان است
.
السلام علیک بنت العشق السلام علیک بنت النور
ربنا اننا سمعنا ... عشق ، دلم امشب به نور مهمان است
..............
تقدیم به حضرت فاطمه بنت الحسین (ع)
با آسمان ِ چشم هایت
بشکاف از هم سینه ی تنگ زمین را
بانوی فروردین و باران
بانوی قرصِ ماهِ کامل در غریبستان کوفه
چون کوه صبر و استقامت سرفرازان
بشکن حصارِ روز سرد مانده در حلقِ زمستانی که امروز
پُر کرده با بغض ندامت
دلواپسی های بهارِ واپسین را
حرفی بزن
کز آن تراود
انوار عصمت در شبیخون هزاران فکر بن بست
.
باید مشخص کرد با لطفت
یک بار ِ دیگر
مرز میان ِ دسته های کفر و دین را
بانوی نورانی ِ عصمت
کز بطن ِ کوثر آیتی باشد به هرم ِچشم هایت
برخیز و راوی باش از خورشید ِ عالم تاب مشرق
بر روی نیزه
دنیا و هرچیزی که مانده بعد ازاو ... بی رنگ و بی روح
از آسمان و ابر و مهتاب و ستاره
از برکه ها و رودهای پشت ِ اقیانوس احساس
از سینه های پاره پاره
نامردُم ِ احساس مرده
تا ماهتابان ، با چشم های باد کرده
تا فرش و عرش و حوریان ِ پشت پرده
امشب عزادار حسین بن علی (ع) باشند وقتی
پُر کرده ذهن کوچه ها را
اندوه و ماتم
پر کرده بغض و آتش و دود
سرپرده های خاطر ِ هفت آسمان را
.
درچشم ِ کفتارو شغالان و دد و دیو
بشکن خیال خواب خوش را
.
فریاد تو آبادی نقش جهان است
چون بلبلانِ سر برآورده به بستان
ای لاله ی محزون و دلتنگ و مصیبت دار عالم
صاحب عزای لحظه های سرخ ِ باران
چون گوهری سبز
انگشتر عالم تو را زیبد که در مشق ِ هزاران چشم ِ عاشق
شولای احساس زمین و آسمان ها را بر افروزی
بانوی فروردین و باران
من نیز با چشمی به پهنای ترک مندی صحرا
درخود شکستم
هرچند از هرم ِ نگاهت شرم دارم
امروز هم بادست خالی آمدم تا
از بغض ِ های مانده در چشمان ِ سرخم
یکبار دیگر تر کنم این آستین را
.
شاعر شدم بی عشق مولایم نمی خواهم
یک لحظه حتا
خلد برین را
بانوی فروردین و باران
از جام من سر ریز کن چشمان مست آهوان را
تا حس کند این کام تلخم انگبین را
.............
اشعار فوق متعلق است به هنرمند ارجمند آقای سید مهدی نژاد هاشمی ( از بجنورد )
....................
..........
جهت مطالعه فراخوان سوگواره ملی لبیک یا حسین (ع) روی تصویر زیر کلیک نمایید
................
...............
لطفا با نظرات ارزشمند خود ما را یاری فرمائید
7
شما نیز می توانید جهت مشاهده مطالبی که مخصوص اعضای ویژه این سایت است به عضویت رسمی این سایت در آمده و از این پست و دیگر پستها و تصاویر محدود شده دیدن فرمایید